۱۴ دی ۱۳۸۳، ۱۴:۵۴

در نشست هم انديشي ژاك دريدا مطرح شد :

دكتر داوري : دريدا سعي داشت با نظرياتش زواياي پنهان نوشتار را روشن كند

دكتر داوري : دريدا سعي داشت با نظرياتش زواياي پنهان نوشتار را روشن كند

هم انديشي ژاك دريدا از فلسفه تا هنر با حضور دكتر داوري، دكتر اعواني ، دكتر ضيمران ، و ... صبح امروز در محل موسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران و به ميزباني فرهنگستان هنر برگزار شد.

به گزارش خبرنگار گروه دين و انديشه "مهر" ، هم انديشي ژاك دريدا از فلسفه تا هنر صبح امروز در محل موسسه پژوهشي  حكمت و فلسفه ايران و به ميزباني فرهنگستان هنر برگزار شد.



دكتر رضا داوري

دكتر رضا داوري اردكاني، رئيس فرهنگستان علوم ايران، به عنوان اولين سخنران به بررسي جايگاه دريدا در فلسفه هنر پرداخت. وي در ابتدا با ذكر اين نكته كه تمام فلسفه معاصر از تاثير پنج فيلسوف بركنار نيست گفت : اين پنج فيلسوف عبارتند از ماركس، فرويد، نيچه، هوسرل و هيدگر. اما سوال اين است كه مگر هگل و افلاطون و كانت تاثير نداشتند؟ اما نكته مهم اين است كه فيلسوفان به كساني رجوع مي كنند و مرجعي دارند. همه فيلسوفان افلاطون را مي خوانند. بنابراين همه فلاسفه اسوه اي داشتند. اين پنج نفر در فلسفه معاصر يك نوع مرجعيت داشتند. در فلسفه تحليلي زبان انگليسي مي بينيم كه توجه غير منتظره اي به هوسرل و هيدگر شده است. در اين پنج فيلسوف مرزهاي مابعد الطبيعه شكسته مي شود و به پايان و گذشت از مابعدالطبيعه فكر مي شود. اين فيلسوفان از ماركسيسم بيرون آمدند اما توجه كمتري به ماركس داشتند.

وي در ادامه افزود: دريدا يك فوكويي بود اما مريد فوكو نبود . بايد بگويم كه در فلسفه ارادت معنايي ندارد. دريدا نگارش را از هم سخني با فوكو شروع كرد و مقدمه مفصلي هم بر كتاب هوسرل نوشت. دريدا در عين علاقه اي كه به هوسرل داشت او را نقد كرد .

دكتر داوري درباره تاثير هيدگر بر دريدا گفت : دريدا هيچ وقت خودش را بر هيدگر برتر ندانست و مريد او نيز نبود. گاهي به صراحت مي گفت من منتقد هيدگر هستم . دريدا  به هوسرل نيز انتقاد كرده و فلسفه وي را زير سوال مي برد. هوسرل يك عمر تلاش نمود كه از كوژيتوي دكارتي جدا شود اما اين تلاش به جايي نرسيد. نقد دريدا به خود آگاهي است و دريدا اين را از هيدگر آموخت.

وي درباره مسئله گفتار و نوشتار در انديشه دريدا اظهار داشت : افلاطون مي گويد كه گفتار جان دارد دريدا مي گويد كه نوشتار است كه جان دارد و در نوشتار تابع قصد نويسنده نيست و به اين ترتيب مرگ نويسنده اعلام مي شود. در نظر دريدا قصد نويسنده اهميتي ندارد و نوشته تاريخمند است و هميشه با ما سخن مي گويد و دريدا سعي داشت با نظرياتش زواياي پنهان نوشتار را روشن كند كه پيش از اين در تفكرات فلسفي چنين شيوه اي مرسوم نبود.



دكتر غلامرضا اعواني

دكتر غلامرضا اعواني، رئيس موسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران، درباره نامه اي كه ايزوتسو، اسلام شناس ژاپني، به دريدا نوشته بود سخن گفت.

وي در ابتدا گفت : ايزوتسو در نامه اش از دريدا خواسته بود كه بگويد واژه ساختارشكني را چگونه به ژاپني ترجمه كند. دريدا در پاسخ به ايزوتسو مي گويد: من كوشيدم تا از دادن بار منفي به دلالتها بر حذر باشم و بار منفي را به ساختار شكني بكاهم.  تلاش من اين است كه بگويم ساختارشكني چه نيست و اين كه ساختارشكني با مسئله ترجمه و زبان  ارتباط دارد. ساده لوحانه است كه اگر بدانيم ساختارشكني در زبان فرانسوي معناي شفافي دارد چرا كه هر واژه با تاملات و واژگان احساسي همراه مي شود و تحليل آنها مستلزم حوزه مطالعاتي است. اولين بار كه اين واژه را انتخاب كردم و يا اين كه اين واژه خودش را بر من تحميل نمود تصور نمي كردم كه چنين پيامدهايي داشته باشد.

دكتر اعواني درباره اين كه دريدا اولين برخوردش را در اين نظر با هيدگر داشته است گفت : اين واژه دريدا در نظر هيدگر مربوط به مابعدالطبيعه است و اگر آن را به تخريب ترجمه كنيم معناي نيچه اي از آن مستفاد مي شود. دريدا براي اولين بار به فرهنگ ليتره رجوع مي كند و معناي متعددي از ديكونستور دريافت مي كند. يكي از آن معاني دستوري و ديگري بازكردن و پياده كردن است. اما معنايي كه دريدا لحاظ مي كند ساختارشكني است ، يعني چيزي است كه ساختار آن خود به خود تغيير مي كند.  دريدا معتقد است كه ساختارشكني معناي سلبي و منفي نيست بلكه بايد آن را بازسازي كرد. 

وي در پايان اظهار داشت : در نظر دريدا ساختارشكني يك رويداد است و در جايي به وقوع مي پيوندد. بنابراين ما مي توانيم به جاي آن جايگزيني بيابيم كه با آن معنايي بتوانيم ساختارشكني را توصيف كنيم.



ژاك دريدا

دكتر احمد پاكتچي، درباره فلسفة دريدا در برداشت آشنايان با سنت‌هاي عرفاني سخن گفت. وي معتقد است كه  انديشة دريدا - بدون توجه به خاستگاه‌هاي آن – به گونه‌اي پرداخت شده كه در نگاه برخي از انديشمندان آشنا با سنت‌هاي عرفاني، راه به سوي همساني‌هايي با آموزه‌هاي آنان برده است.

وي با اشاره به روي آورد ايزوتسو، انديشمند ذن–بوديسم  به مفهوم واسازي دريدا گفت : پرسش لويناس و ديگران دربارة رابطه ميان ديفرانس (differance) دريدا با مفهوم صمصوم (tsimtsum) در آيين قباله لوريايي و جست ‌وجوي آلمند به دنبال بنيادهاي همسان ميان انديشه « تحير» (bewilderment) دريدا و «حيرت» ابن عربي چهره‌هايي از اين واقعيت اند.

دكتر پاكتچي با تاكيد بر اين مطلب كه ريشه اين همساني را بايد در فضاهاي گفت ‌وگويي جست ‌وجو كرد كه اين انديشه‌ها در دامان آن پرورش يافته‌اند گفت : آنچه در اين فضاها مي‌توان به طور مشترك بازجست و آن را زمينه‌ساز انديشه واسازي به معني اعم دانست، تورم مجموعه‌هاي فراهم آمده از دانايي و قاعده‌هاي حاكم بر آن است، مجموعه‌هايي كه در پي عدم پاسخگويي و غرق شدن در دانايي ، بي‌اعتباري آنها بر گرايندگان به واسازي ثابت شده است.



ژاك دريدا

دكتر محمد ضيمران، سخنران بعدي بود كه به موضوع گذار از هيدگر براي  دريدا سخن گفت.  وي با اشاره به اين مطلب كه پرسشگري از ديدگاه دريدا از مضامين اصلي است كه او تحت تاثير هيدگر مطرح  كرده اظهار داشت : تأثير انديشه‌هاي هيدگر بر رويكرد دريدا به مسائل فلسفه و به‌خصوص نظرية او دربارة متافيزيك حضور و نيز لوگوسنتريم و اگوسنترسيم و جنبه‌هاي مختلف رويكرد هيدگر و نقد او به فلسفة غرب و بازتاب آن در انديشه‌هاي دريدا از نكات حائز اهميت است.

دكتر ضيمران سخنانش را بر رويكرد هيدگر به مسئله هستي‌شناسي و بازتاب آن در تفكر دريدا معطوف داشت و اشاراتي نيز به تداوم انديشة هيدگر و كاربرد آن در رهيافت‌هاي فلسفي و هنري دريدا نمود. 



ژاك دريدا

دكتر مهرداد احمديان، از ديگر سخنرانان اين هم انديشي بود كه به موضوع  دريدا ، ساختار شكني و هنر پست مدرن پرداخت.
وي اظهار داشت : بررسي و تحليل انگيزش فرهنگي پست مدرنيسم و بروز آن در عرصة هنر غرب به شكل جرياني آوانگارد براساس نقد مؤلفه‌هاي logocentrism و آوا محوري در متافيزيك غرب و طرح مباحث ساختارشكني از منظر نقد ژاك دريدا بر نشانه‌شناسي ساختارگرا، كه برهم زنندة روش‌شناسي است و در نتيجه نوعي آشفتگي تعادل زمان، پراكندگي و نامتعيني معنا و تعويق دائمي آن در متن به دليل ارجاعات بينامتني ، جايگزين خوانش نهايي متن مي‌شود.

دكتر احمديان افزود : از طريق رجوع به فرازهايي از نوشته‌هاي دريدا از قبيل:  Post cardو Truth in Painting و نقد ساختارشكنانة دريدا از اثر «كفش‌هاي روستايي» وان گوگ پس از نقد هيدگر از اثر مذكور كه در خلال آن تحليل تصوير به مثابه يك متن و ارجاعات بينامتني در تصوير و حاشيه‌ها در تصوير ارائه مي‌گردد.

وي در ادامه با طرح مباحثي از فردريك جيمسون : تفاوت‌ گذاري ما بين Pastiche , parody – بودريار : Simulation  تصاوير همچنين طرح مباحثي دربارة هنر پست مدرن از منظر چارلز جنكس به ذكر و تشريح نمونه‌هايي از معماري پست مدرن در نزد : ونتوري ، گريوز ، سايتز و گرايش‌هاي ساختار شكن ‌گرايي از دهة 80 در نزد معماراني چون هيمل بلاو، بنيچ، چومي، آيزنمن، در مجسمه‌سازي: فابرو، پايك، لونگو، چيدمان: كاباكوف، هميلتون، هوارد و ...،در نقاشي: ديويد سال، آر ، پنك، مارك تنزي، فرانچسكو، كلمنت، جورج بيسليتز، ايمندورف، آنسلم كيفر، جوليان اشنابل، اريك فيشل و ... پرداخت و در انتها با نمايش سكانس‌هايي از فيلم “Dark Heaven” تكنيك‌هاي ساختارشكنانه در اين فيلم تحليل نمود.



دكتر فرزان سجودي

دكتر فرزان سجودي، دلالت: از سوسور تا دريدا را موضوع بحث خود تعيين كرد و اظهار داشت : نقد تآمل برانگيز دريدا بر ديدگاه‌هاي هوسرل دربارة زبان در گفتار و پديده‌ها و همچنين نقد او بر نظرية زبانشناسي ساخت ‌گراي سوسوري درباب گراماتولوژي اساس شكل‌گيري نظريه‌اي زباني است كه شايد بتوان آن را نظريه زباني پسا ساخت‌ گرا خواند.

وي تاكيد كرد كه من قصد دارم از يك سو به شرح موجز ديدگاههاي هرسرل به مثابة فيلسوفي خردگرا بپردازم و سپس به رويكرد ساختارگرايانه سوسور نسبت به زبان كه به اعتقاد بسياري به لحاظ فلسفي تداوم و تحول فلسفة متافيزيك است اشاره كنم . سرانجام به رويكرد پسا ساخت‌ گرايانه نسبت به زبان نگاهي انتقادي خواهيم داشت و به خصوص با بررسي مفهوم "انتشار" (dissemination) مي‌كوشم نشان دهم كه چگونه روابط همنشيني و تأثير همنشيني نشانه‌ها در نا ايستايي معناي آنها به نفع خوانشي كماكان متافيزيكي، خوانش مبتني بر تداعي‌هاي نشانه‌هاي منفرد، كنار گذاشته شده است.



ژاك دريدا

اميرعلي نجوميان، دريدا و پارادوكس‌هاي زباني در ادبيات را موضع صحبت خود قرار داد و با تكيه بر چند نوشته از دريدا به بررسي سرشت زبان ادبي در انديشة دريدا پرداخت.

وي گفت : زبان ادبي داراي سرشتي پارادوكسي است. نخست پارادوكس يكه بودن و متكثر بودن زبان ادبي مطرح مي‌گردد. دومين پارادوكس مورد بحث سرشت ارجاعي زبان است كه با خود ارجاعي زبان ادبي در تضاد است. سرانجام تضاد نفي و اثبات در زبان ادبي مطرح مي شود.

دكتر نجوميان  در پايان تاكيد كرد: واسازي اين سه پارادوكس، زبان را به مرزهاي وجود متافيزيكي مي‌كشاند.

 


                                                

 

کد خبر 144945

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha