دكتر منوچهر صدوقي سها در گفت و گو با خبرنگار گروه دين و انديشه "مهر" درباره جايگاه موسيقي در جهان اسلام گفت : در ابتدا يك موضوع بايد مشخص شود و آن اين است كه ما يك اسلام و يك فرهنگ اسلامي داريم و به عبارت ديگر اگر بخواهيم كلي تر كنيم يك دين و يك فرهنگ ديني داريم. به گمان من بسياري از اشكالات كه در مباحث فرهنگي به وجود مي آيد از اين جا ناشي مي شود كه اسلام به معني اخص را با فرهنگ اسلامي خلط مي كنيم . ما بايد اول اين موضع را تعريف و تحديد كنيم. وقتي مي گوييم موسيقي در اسلام آيا مرادمان اسلام به ما هو اسلام است يا موسيقي در فرهنگ اسلامي است و در زماني كه اين دو تفكيك نشود مشكلات عديده اي را پيش رو خواهيم داشت.
وي در ادامه با تاكيد بر اين مطلب كه آن موسيقي كه در اسلام غنا گفته مي شود يقينا جزو محرمات است ، گفت : اين نوع موسيقي نقض غرضي بيش نيست. چراكه كار دين بر كشيدن اسلام از روي خاك است. يك قول معروفي است كه مي گويد: چيست دين برخاستن از روي خاك/ تا كه آگه گردد از خود جان پاك. رسالت دين بركشيدن انسان از روي خاك است و نتيجه اين است كه هر چيزي بخواهد انسان را به سوي خاك بركشاند غير ديني است. غنايي كه برخي از آن صحبت مي كنند طبيعتا غير ديني خواهد بود و آن مسئله فقهي كه بر حرمت موسيقي گفته مي شود يقينا ناظر بر اين معناست. وقتي كه مي گويند غنا حرام است مفهوم مخالفي در ذهنشان وجود دارد اما هيچ وقت نمي گويند موسيقي حرام است. غنا نوعي است از انواع موسيقي عام كه ناظر بر بازگشت انسان به خاك است.
دكتر صدوقي سها در پاسخ به اين پرسش كه با توجه به موردي كه مطرح كرديد و رسالت دين را بركشيدن انسان از خاك معنا نموديد ، آيا مي توان متصور شد كه هدف موسيقي ناب اهتزاز انسان از عالم خاك نيز هست اظهار داشت : در "الاشارات و التنبيهات" ابن سينا آمده است كه وقتي سالك الي الله به راه سلوك پاي مي نهد در برخي از منازل محتاج نغمه رحيمه است. يعني به نظر شيخ الرئيس موسقي مساعد سلوك مي شود و يا به عبارت ديگر، انسان را به افلاك رهنمون مي سازد. ما نبايد اين نگرش را مخلوط با غناي محرمات بكنيم.
وي در ادامه درباره اين كه موسيقي در نظر فلاسفه و حكماي گذشته بخشي از عالم فلسفه بود اظهار داشت : قدما قبل از رنسانس تمام علوم را داخل فلسفه مي دانستند و در تقسيم اوليه كه از يونان به دست ما رسيده است فلسفه را به الهي، طبيعي و رياضي تقسيم مي كردند و معتقد بودند يكي از شاخه هاي رياضي، موسيقي است. با اين نگرش موسيقي جزوي از شاخه هاي فلسفه بود. پس موسيقي از شاخه هاي تفكر و معرفت است تا جايي كه در "شفا" كه بزرگترين اثر ابن سيناست بخش مهمي به موسيقي اختصاص دارد و هم اين طور در كتابهاي "نجات" و "دانشنامه علايي" ابن سينا به موسيقي پرداخته است. بنابراين موسيقي در بطن فرهنگ فلسفي و معرفتي فلاسفه ما بوده است برخي نيز مانند فارابي و يا قطب الدين شيرازي و صفي الدين ارموي نيز در پي ريزي و استفاده از موسيقي هم بودند.
دكتر صدوقي سها در پاسخ به اين پرسش كه در بحث موسيقي پيوند نزديكي ميان عرفان، اعداد، افلاك و فلسفه است اين پيوندها چگونه برقرار مي شد گفت : موسيقي چيزي نيست جز سكون و حركت. طبيعتا مربوط به رياضي مي شود و از حيث حركت هم با فيزيك مربوط است. در ميان قدما اين نظر بوده است كه موسيقي از حركت هاي ادوار فلكي به دست آمده است. اما در عرفان وقتي با تصوف تفكيك قائل شويم خواهيم ديد كه در تصوف عاشقانه يكي از اركان سماع است و طبيعتا به جايگاه موسيقي توجه خاصي مي شود اما در تصوف زاهدانه موسيقي جايگاهي ندارد. اما در نظر فلاسفه موسيقي بخشي از رياضيات نيز بوده است چراكه موسيقي بر حسب قانوني قرار دارد كه فيثاغوريان تدوين علم موسيقي را فقط توسط رياضيات مي دانستند.
نظر شما