۲۸ آذر ۱۳۹۰، ۱۰:۵۲

بررسی معرفتی فروپاشی کمونیسم/

فروپاشی شوروی مرگ ایده همراه با مرگ مصداق بود

فروپاشی شوروی مرگ ایده همراه با مرگ مصداق بود

کارشناس مسائل استراتژیک باتبیین حوزه های ژئوپلتیک، ژئواستراتژیک و ایدئولوژیک که فروپاشی اتحادیه جماهیر شوروی در آن قابل بررسی است گفت: اتحاد جماهیر شوروی و مارکسیسم قرین هم در فروپاشی بودند، این فروپاشی مرگ ایده همراه با مرگ مصداق و شکل بود.

حسین هواسی کارشناس مسائل استراتژیک در گفتگو با خبرنگار مهر در رابطه با علل فروپاشی شوروی اظهار داشت: فروپاشی شوروی یک عمل محتوم قابل پیش بینی بود و در دید صاحبنظران فروپاشی آن به قدری عیان و آشکار بود که تشکیل شوروی اینطور به نظر نمی رسید، به عبارت دیگر پیش بینی فروپاشی شوروی ساده تر از پیش بینی تشکیل آن بود، ایجاد شوروی، آغازی بر پایان شوروی بود.

وی افزود: این فروپاشی در سه حوزه قابل بررسی است؛ حوزه اول ایدئولوژیک است. در این حوزه اتحاد جماهیر شوروی نه تنها از بین رفت بلکه یک ایدئولوژی را با خود دفن کرد، ازنگاه نظری، سرلوحه قرار دادن دستور العملهای مارکس و انگلس و برخورد وحی گونه با این دستورات، تزها و بیانات و تحت تأثیر قرار دادن زندگی 200 تا 300 میلیون نفر به صورت مستقیم، کاملا نادرست بود.

هواسی با اشاره به اینکه از نگاه مارکسیسم شوروی سابق یا روسیه تزاریِ آماده انقلاب، آخرین امپراطوری بود که احتمال برقراری کمونیست در آن وجود داشت گفت: علل تشکیل اتحاد جماهیر شوروی همان علل فروپاشی آن بود. در دوران رومانوفها در روسیه، عدالت اجتماعی و سیاسی بسیار محدود بود و و در اتحاد جماهیر شوروی این امر تشدید شد. اقلیت ها در آن زمان تحت فشار بودند. در زمان جماهیر شوروی هم این وضعیت ادامه یافت، اقلیتها تحت فشار بودند و مذهب در اتحاد جماهیر شوروی به شدت تحت الشعاع قرارگرفته بود؛ درست همان مسائلی که جزو خواسته های مردم در حوزه اوراسیا بود. اتحاد جماهیر شوروی و مارکسیسم قرین هم در فروپاشی بودند، حتی می توان ادعا کرد که مرگ ایده همراه با مرگ مصداق بود.

وی از دیگر حوزه های قابل بررسی در این عرصه را فروپاشی ژئوپولتیک این منطقه دانست و گفت: زمانی که اتحاد جماهیر شوروی از هم پاشید، ژئوپولتیک این منطقه تغییر کرد و از این کشور، کشورهای جدیدی متولد شدند. جدا از این مسئله، فروپاشی ژئو استراتژیک نیز رخ داد. یک توان نظامی سنگین که از لحاظ نظامی یک ابرقدرت محسوب می شد با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به مخاطره افتاد.

هواسی اضافه کرد: این فروپاشی از منظر هژمونیک نیز قابل بررسی است. بعد از جنگ جهانی دوم در سال 1945، سیستم موازنه قوا به سیستم دو قطبی تبدیل می شود و بلوک شرق به رهبری اتحادیه جماهیر شوروی با محوریت پیمان نظامی ورشو در یک سو و بلوک غرب لیبرالیسم با ابرقدرتی آمریکاییها و پیمان نظامی ناتو در سوی دیگر قرار می گیرد که با فروپاشی شوروی، بلوک شرق از بین می رود.

وی در رابطه با تأثیرات اعتقاد به خدا از سوی حاکمان و تفکر حاکم بر جامعه بر روابط بیرونی و درونی جوامع گفت: در نگاه بین المللی، کشورها سیاست خارجی و داخلی خود را براساس دو نگاه رئالیسم و ایدئالیسم تنظیم می کنند. رئالیستها اعتقاد دارند مباحث الهی، خدایی و گفتمان انسانی از نگاه الهی در تئوریهای بین المللی و ارتباطهای بین کشورها جایگاه چندانی ندارد؛ اما از نگاه ایدئالیستها این امر جایگاه پررنگ تر و موثرتری دارد.

هواسی تصریح کرد: اگر این موضوع را در روابط انسانی در حوزه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در دستور کار قرار دهیم، بسیاری از مشکلات جوامع بشری به ویژه جنگ و نزاع، مرتفع می شود. نگاه حق مداری و تمکین به حق موجب می شود کشورها نگاه های صلح جویانه داشته باشند و در حوزه اختلافات تلاش کنند حق و حقیقت را مدنظر قرار دهند و در این صورت منازعات شکل نمی گیرد، امکان گفتگو فراهم می شود و قتل و کشتار انسانها و همچنین تولید ابزار و اسباب چنین اقداماتی از بین می رود.

وی با اشاره به تحولات اخیر منطقه و جریان بیداری اسلامی گفت: در عرض یکسال تحولات سنگینی در منطقه ایجاد شد، این تحولات دست ساز نبود، بلکه از سابقه طولانی برخوردار بود که به یک مرز انفجار رسید و دومینوی سقوط اقتدارگرایان و سران عرب را فراهم کرد.

حسین هواسی همچنین یادآور شد: در حوزه مارکسیسم برای رهبران شوروی و رهبران منطقه آن زمان دنیای غرب نیز فروپاشی مشهود بود. در ملاقات گورباچوف با صدراعظم آلمان غربی که بر فراز رود راین صورت گرفت، صدراعظم آلمان غربی می گوید اگر رود راین برعکس حرکت کرد، مارکسیسم به وضعیت سابق خود باز می گردد. اشتباهی که سران غربی داشتند این بود که تصور می کردند با ازبین رفتن اندیشه مارکسیسم، فرهنگ و اندیشه لیبرالیسم غالب می شود و دنیا براین اساس اداره می شود. در این دوران گذار و دوران چند قطبی هم می توان گفت که ایدئولوژی حق محور اسلام که امام خمینی (ره) در پیام خود به گورباچف آن را مطرح کرد، جایگزین ایدئولوژی های دست ساز بشری بود. تنها با نگاه به خدا و تعریف خدایی از انسان می توان جهان را اداره کرد.

وی در رابطه با بن بست امروز اندیشه دنیای غرب اظهار داشت: هم اندیشه کمونیست و هم اندیشه امروز دنیای غرب، انسان را ابتدا و پایان هرکاری می داند و منفعت را برای اشخاص درنظر می گیرد، فرای آن چیز دیگری نمی بیند و فضای انسانی را در دنیای یک سری آدم خلاصه می کند؛ با این نگاه بین مارکسیسم و لیبرالیسم هیچ تفاوتی نیست. مارکسیسم خواستار ایجاد یک جامعه بی طبقه با نگاه انترناسیونالیسم بود و لیبرالیسم نیز نگاه انترناسیونالیسم دارد. روشنفکر و اندیشمند غربی نیز بیشتر تلاش کرده خواسته های غریزی انسان را در قالب نظریه های سیاسی تبیین کند و براین اساس عمل کرده است.

کد خبر 1487131

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha