اشاره :
" والريا" زني است در آستانه ي چهل دو سالگي و پس از 22 سال زندگي مشترك . دفترچه ي يادداشت روزانه اي مي خرد و مي انديشد كه بايد آن را از شوهر و بچه هايش پنهان كند . كشمكش روحي وي براي پنهان نمودن دفترچه و ... تمامي فكر او را به خود مشغول مي سازد ، اما ماجرا به همين سادگي نسيت . ريكارد و پسر جوان والريا دل به دختري مي بندد و به خاطر او و روياهايش ، قصد سفر به آرژانتين را دارد ، اما ...
*** ***
زندگي قهرمان " دفترچه ي ممنوع " ، همانند زندگي نويسنده اش در گذر ازميان دو جنگ پا گرفته است . آلبادسس پدس پس از تولد در سال 1911 شاهد ظهور بنيتوموسوليني در سال 1922 بوده است و نيز طعم تلخ دو جنگ بين الملل را چشيده است . اين حوادث تاريخي در روح حساس نويسنده نفوذ يافته ، به گونه اي كه قهرمان داستانش مي گويد : ( ملت ايتاليا هميشه درحال جنگ بوده ... ) ص 203
لمس جنگ و تنفس هواي ترس آور آن موجب شده است همان حس نا امني و دلهره درجاي جاي داستان حضورداشته باشد. هرجا والريا هست ، ترس از آينده وترس ازجنگ نيز موج مي زند . ترس ازآينده ي فرزندان ، ترس ازخوانده شدن دفترچه و هراس ازخوانده شدن خاطرات پنهاني ، مثل جريان زندگي با اين زن همراه است.
نويسنده با هوشياري كامل ، اولين تلنگر براي آينده ي داستان را درست زماني مي زند كه والريا مي خواهد دفترچه را خريداري كند. دراين هنگام ، زن كه درخواست دفترچه ي جلد چرمين را از فروشنده دارد ، با پاسخ منفي وي روبرو مي شود و اين جمله كه ( نمي شود ، ممنوع است) .
اما دفترچه ، تنها بهانه اي است تا اين زن بفهمد كه ( دراين خانه ، يك گوشه تنها ، حتي يك كشو ندارم كه مال خودم باشد) و چه بايد كند؟ ( بقيه را وادار مي كنم تا به حقوق من هم احترام بگذارند)
دفترچه ي يادداشت در حقيقت يك حافظه ي كمكي است ، چيزي براي ياد آوري ، ثبت وتحليل حوادث .[ سابقا آنچه درخانه اتفاق مي افتاد ، زود از ياد مي بردم ، اما حالا برعكس ، ازوقتي كه حوادث عادي روزانه را يادداشت مي كنم ؛ همه ي آنها را به خاطر مي سپارم وسعي مي كنم دليل وقوع آنها را بفهمم ].
نوشتن و تفكراو را به نتيجه اي تلخ مي رساند [ وقتي حادثه به صورت كلمه درمي آيد ، از واقعيت خيلي زشت ترمي نمايد] ص 59 [ هرچه بيشترمي گذرد ؛ بيشترمي فهمم كه ناراحتي و بي قراري ام از روزي شروع شده كه اين دفترچه را خريدم ] ص 168 [ مثل اين است كه روحي شيطاني دراين دفترچه خفته است].
وقتي والريا از نوشتن سرخورده مي شود ، حتي حافظه اش را نيز طرد مي كند [ مادرم هميشه مي گويد : هر كس حافظه اش خراب است ، خيلي خوشبخت است] ص 316
اما مشكل جاي ديگري است . والريا پس ازنوشتن و بازنگري حوادث ، دست به تحليل ماجراها مي زند و درمي يابد كه [چقدر مسخره است كه انسان با شوهرش ، مثل خواهر و برادر زندگي كند ودر عين حال مجبور باشد. وفاداري و فداكاري عشاق را داشته باشد] ص 290
حتي در روابط والدين نيز به نكاتي جديد برسد ، گناهكارواقعي كيست؟ [ هر كس در يك خانواده بخواهد تنها باشد ، گناهكاراست] ص 295. همين حس پنهان كاري و نوشتن وقايع روزانه دور ازچشم ديگران ، نوعي گناه است و گناه او را به سوي گناهان ديگر مي كشد و پيش از همه ، دروغگويي و چون هنوز در لايه هاي فطرت خود روحي سالم دارد ، شروع به گريه مي كند ص 57.
و جاي پاي ترس همه جا هست. ترس از آينده [ وقتي دفترچه را بازمي كنم ، دستانم مي لرزد و مي ترسم . صفحه هاي سفيد خط هاي موازي را مي بينم كه آماده ي پذيرفتن داستان روزهاي آينده من هستند ومن هنوز، به آن روزها نرسيده ازآنها مي ترسم ] ص 316.
نويسنده ازهمان لحظات نخستين ارتباط با خواننده اش ، حركت خزنده و آرام ترس را به مخاطب خود انتقال مي دهد. مشاهده ي جنگ وعدم اطمينان از آينده ي نامعلوم همه ي شخصيتها را به رفتارهايي وا مي دارد كه خواسته ي واقعي آنان نيست. همه از جنگ مي ترسند ، جنگ جهاني سوم كه شايد همين فردا آغازشود . همه مي ترسند اما والريا علاوه برترس خود ، نگراني را نيز به دوش مي كشد. اوكه آهسته آهسته در لابه لاي چرخ دنده ي زندگي له مي شود دستي براي ياري خود نمي يابد وليكن بايد ديگران را ياري دهد !
والريا فرصت عاشقي و عاشقانه زيستن را از دست داده است و تمامي تلاشها براي رسيدن به اين فرصت ، بيهوده به نظر مي رسد ، او مادري است كه هنوزهم فرزندانش به وي نيازمند هستند و با تكيه به اوست كه مي توانند به زندگي ادامه دهند ، هرچند كه اين نياز را عنوان نمي كنند.
[حتي نوشتن دراين دفترچه هم به نظرم گناه مي آيد] ص 315. او مي كوشد آمال و آرزوهايش را با سوزاندن دفترچه به فراموشي بسپارد و همان چيزي بشود كه خانواده اش مي خواهند.
نوشته ي محكم " البادسس پدس" جهان دروني يك زن جهاني را به تصوير كشيده است ، بي آنكه به زمان ومكان خاصي وابسته باشد. كسي كه تجربه ي يك جنگ را ازسر گذرانده باشد ، بسيار بهتر ازهركس ديگري به زواياي پنهان داستان دست مي يابد و از آن لذت مي برد.
حس ترس و ممنوعيتي كه در سراسر " دفترچه ي ممنوع " موج مي زند با وقايع نگاري جزء به جزء وايجاد حس همذات پنداري ، خواننده را با قهرمان داستان همراه مي سازد به گونه اي كه ترس را حس مي كند و مي چشد.
در اين كتاب ، داستان وعلت نوشتن آن توجيه و دليل منطقي دارد ، توجيهي كه به باورپذيري داستان كمك مي كند ؛ زني دفترچه اي مي خرد تا يادداشت هاي روزانه اش را در آن بنويسد و پس از نوشتن ، دست به تحليل و پرداختن به جزييات آن مي زند . خواننده ازهنگام خريد دفترچه تا سوزاندن آن ، ماجراي زندگي اين زن را دنبال مي كند و حضورناگهاني اين بيننده - خواننده به خوبي توجيه مي شود.
كارجذاب و به ياد ماندني آلبادسس را مي توان بازهم خواند و با آن به دنياي دروني يك زن نفوذ كرد . پس ازخواندن اين اثر است كه مي بينيم نوشته اي چون ( چراغها را من خاموش مي كنم) و نويسنده اي مانند ( زويا پيرزاد) تا چه حد ، وامدار اين رمان قوي ونويسنده ي پرتواني مثل خانم آلبادسس پدس است .
محمود خليلي
نظر شما