یاسریاسر…عمار… عمار جان بچه ها دارند قیچی می شوند. از جلو چندین خرچنگ حمله کردند. از بالاهم کرکسها آشیونه کردند. اینها آخرین کلماتی بودند که بی سیم چی لشکر 21 حمزه به مرکز فرماندهی مخابره کرد و بعد از آن دیگر چیزی یادش نمی آید.
سید غلامرضا سبحانی بازمانده هزاران شهید عملیات سنگین 21 تیرماه 67 در منطقه "نهر انور" عراق است. سخن گفتن در مورد حوادث آن رو برایش امکان پذیر نیست چرا که برخی از وقاع جنگ هنوز در طبقه بندی اطلاعاتی قرار دارد. ولی به چشمانم خیره می شود و در حالی که اشک در چشمانش سرازیر شده می گوید: آیا تا به حال نان کپک زده خورده ای؟ آیا آب آلوده خورده ای؟ آیا یک هفته با گرسنگی و تشنگی دست و پنجه نرم کرده ای؟ آیا می دانی چند ماه اسهال و استفراق در یک لشکر یعنی چه؟ آیا شده حتی نتوانی بعد از چند هفته پوتینهایت را در بیاوری؟ آیا گرمای 50 درجه را چشیده ای؟ آیا شده یک مرتبه در زمانی حساس که دشمن محاصره ات کرده بی سیمها قطع شود؟ آیا باورت می شود که در یک ساعت هزاران رزمنده در جلوی چشمانت شهید شوند آنهم در شرایطی که امکان پشتیبانی وجود ندارد. اینها تنها گوشه ای از خاطرات تلخی است که از 21 تیرماه 67 به یاد دارم. خاطراتی که بازگو کردنش نیاز به گذشت 50 سال دارد.
زندگی قبل و بعد از دفاع مقدس بی سیم چی گردان 21 حمزه را نمی شود در قالب یک گفتگو بازگو کرد. زندگی او سریالی است هزار قسمتی که هر قسمتش ساعتها بیننده را میخکوب می کند.
پدرم محافظ امام خمینی(ره) بود
سید غلامرضا سبحانی متولد 24 مهرماه 1345 صادره از تهران است. به قول خودش بچه خاوران است که در خانواده ای نظامی بزرگ شده است. پدرش از درجه داران شهربانی تهران بود که در اوایل انقلاب از میان هزاران پلیس تهران مسئولیت حفاظت از حضرت امام خمینی(ره) را برعهده داشت.
سید غلامرضا در سن 13 سالگی تحصیل را رها می کند و به شغل چادر دوزی مشغول می شود تا به قول خودش دستش در جیب خودش باشد. اوایل جنگ تحمیلی برادرانش عازم جبهه می شوند ولی پدر و مادر به غلامرضا اجازه نمی دهند تا به جبهه برود. حتی غلامرضا می گوید یک بار پدرم سیلی آبداری به گوشم زد تا دیگر چنین فکری نکنم. تا اینکه پس از چند سال در قالب سرباز وظیفه داوطلبانه از طریق لشکر 21 حمزه پس از گذراندن دوره های نظامی در تهران مستقیم راهی خاک عراق منطقه "نهر انور" می شود.
سید غلامرضا در تمام مدت 24 ماهی که در جبهه حضور داشت به عنوان خط نگهدار دائما در خط مقدم بود. از دیده بانی تا استراق سمع و در نهایت بی سیم چی لشکر… و حتی برای یکبار هم به عقب بازنگشت.
ماسکهای شیمیایی همه آموزشی بودند
ولی داستان مجروحیت این جانباز روایتی تلخ از ناگفته های جنگ است. جانباز سبحانی می گوید: چند هفته ای بود که در وضعیت بسیار بدی به سر می بردیم. بچه ها همه گرسنه و تشنه بودند. روز 21 تیرماه 67 ساعت 5/4 صبح وحشتناک ترین روزهای جنگ بود. تانکهای عراقی از جلو ما را محاصره کردند و هواپیماهای دشمن پشت سر ما شیمیایی زدند.خمپاره ها و توپخانه دشمن هم بچه ها را قتل عام می کرد. گروهی هم که ماندند یا اسیر شدند و یا در حالی که شیمیایی شده بودند عقب نشینی کردند.
در آن روز سرهای بریده دوستانم را می دیدم، دستان قطع شده و بدنهای تکه تکه شده… سرفه می کردم و می گریستم. بی سیمها دیگر جواب نمی دادند. لشکر 21 حمزه ارتش قتل عام شد. زیرپوشم را جلوی دهانم گرفته بودم و 700 متر سینه خیز خود را به عقب کشاندم. تنها همین ها را به یاد دارم...
حقوق و مزایایی از بنیاد شهید و هیچ سازمانی نمی گیرم
سید غلامرضا سبحانی پس از دو سال از جنگ احساس منگی و گیجی و افسردگی می کند و حتی شکمش متورم می شود. برادر غلامرضا که خود جانباز شیمیایی است با مشاهده عوارض شیمیایی شدن برادرش را حدس می زند تا اینکه دکتر اصلانی از پزشکان متخصص ریه بیمارستان بقیه الله تهران پس از معاینه در می یابد که غلامرضا هم شیمیایی شده است.
پزشکان اعلام کردند ریه های من 10-24 آسیب دیده ولی ارتش اعلام کرد 6- 24 است. پس از روزها و ماهها دوندگی بالاخره بنیاد شهید احراز کرد من هم جانباز شیمیایی هستم. با همسرم به کمیسیون پزشکی رفتیم گفتند شما 15 درصد شیمیایی هستید ولی پس از مدتی گفتند هیچ درصدی به شما تعلق نمی گیرد.
هزینه زندگی ام با اقوام است/ مادرم ماهانه 100 هزار تومان هزینه اسپره ام را می دهد
امروز 4 سال است که زمین گیر شده ام. دیگر قادر به تامین معاش خانواده نیستم. خانه ام اجاره ای است. هزینه زندگی ام را خواهر زنم می دهد. ماردم هم هزینه داروها را تامین می کند.
من جانباز شیمیایی و بی سیم چی و خط نگهدار ارتشی لشکر 21 حمزه هستم که حتی بیمه تامین اجتماعی هم نیستم. ماهانه تنها 100 هزار تومان هزینه داروهای من است که مادرم که تنها در آمدش حقوق بازنشستگی پدرم هست تامین می کند.
دختر 16 ساله ام برای تامین معاش زندگی کار می کند
سید غلامرضا سبحانی جانباز بدون درصد شیمیایی دو فرزند به نام سید امیر حسن و شیوا سادات دارد. شیوا برای تامین زندگی با اینکه بیشتر از 16 سال ندارد کار می کند. دخترک به دلیل مشکلات پدر حتی تحصیل را هم کنار گذاشته است.
این سرباز قدیمی ارتش می گوید: از فرزندانم شرمنده ام. مسئولان در حق من و امثال من بد کردند. کجای دنیا با سربازانش اینگونه رفتار می کنند. من حتی گاهی پول ندارم کپسول اکسیژنم که 3500 تومان است را شارژ کنم.
برخی نمایندگان تهران مرا تحقیر کردند
جانباز سبحانی می گوید: تنها سرگرمی من در خانه تلویزیونی قدیمی است که گاهی روشن می شود و گاهی خراب است. حتی برای پیگیری حقوقم به مجلس هم رفته ام. آقای "ک" نماینده تهران به من گفت: من حقوقم ماهانه 2 میلیون تومان است ولی به تو نمی دهم. لحنش تحقیر آمیز بود در حالی که من حقوق او را نخواسته بودم.
نامه نیروی زمینی ارتش به بنیاد شهید مبنی بر جانباز بودن غلامرضا سبحانی
نظر پزشک معالج بنیاد شهید: غلامرضا سبحانی جانباز شیمیایی است
تمام ثواب جانبازی ام را 5 میلیون تومان می فروشم
خانم "الف"هم مهربانی کرد ولی کاری انجام نداد. حتی دکتر ولایتی برایم شعر خواند. با آقای "غ" صحبت کردم گفت چه سعادتی تو جانباز شیمیایی هستی گفتم کل این سعادت را 5 میلیون تومان می فروشم همه اش برای تو ولی کاری نکرد. برای ختم شهید احمدی روشن با این حال زارم تا حوزه علمیه شهید مطهری رفتم دست آقای لاریجانی را گرفتم ولی هجوم خبرنگاران موجب شد از صندلی بیفتم و کارم به اورژانس رسید.
دیگر چه بگویم.. اینکه فرزندانم آرزوی زیارت مشهد دارند. اینکه همسرم آرزوی قدم زدن با من بعد از 20 سال را دارد. چه بگویم از بی وفایی ارتش و صفهای طولانی جانبازان که در راهروهای ارتش انتظار نگاه عادلانه دارند.
اینکه دخترم اعصاب درس خواندن ندارد. همسرم زمین گیر شده… و تمام مسئولان سرشان گرم کار خود است…
بهتر است حرفی نزنم… والسلام
توضیح بنیاد شهید در مورد جانباز سبحانی
به گزارش خبرنگار مهر، این گزارش قبل از انتشار طی نامه ای به مدیر روابط عمومی بنیاد شهید و امور ایثارگران ارسال شد تا توضیحات خود را در مورد وضعیت این جانباز بیان کنند.
خسروآبادی مدیر روابط عمومی بنیاد شهید و امور ایثارگران در پاسخ به این گزارش اعلام کرد: بر اساس بررسیهای به عمل آمده نامبرده به دلیل نداشتن شرایط منطبق با مصادیق جانبازی و عدم احراز شرایط جانبازی تحت پوشش بنیاد شهید قرار نمی گیرد و بر اساس قانون بنیاد شهید و امور ایثارگران قادر به ارائه خدمات به ایشان نمی باشد.
----------------------------
گفتگو و عکس از سید هادی کسایی زاده
نظر شما