به گزارش خبرنگار مهر، برای اینکه درباره این اثر قضاوت کنیم، باید در نظر بگیریم که مهرجویی در سکانس های زیادی نشانه های فروانی را داده که این داستان گرچه در تهران سال 90 و در قلب زندگی روزمره ما می گذرد، ولی سرشار از فانتزی و رویا پردازی است.
شهری که برای ما فراموش شده است. برای همه مایی که از دانشجو، خانه دار، روزنامه نگار، منتقد و دکتر و کارمند و ... دیگر نفسی هم باقی نگذاشته ، برای نارنجی پوش فیلم مهرجویی، فرصتی برای یک آغاز است. زمانی برای ابتدای دیوانگی. برای درمان زخم هایی که هرگز نمی شماریم و درگیر سیاست، اقتصاد، روزمرگی و اداهای روشنفکرمآبانه شده ایم و اکنون اگر کارگردانی که برای چند نسل به عنوان نماد سینمای اندیشمند ایرانی شناخته می شود، فیلمی ساخته که شعری بلند در رثای از دست دادن همین شهر است، نباید دلخوش باشیم؟
اگر مهرجویی بسان بسیاری از دیگرکارگردانان نسل اول سینما نمی خواهد دیگر حدیث نفس بگوید، نمی خواهد درشت و عجیب و به اصطلاح بزرگ حرف بزند، باید این شاعرانگیش را برای او امتیاز منفی بشماریم؟ اصلا مگر قرار است مهرجویی تا ابد برایمان هامون، لیلا و درخت گلابی بسازد؟ مگر نه اینکه ضرورت را شناخته و به موقع سراغ آقای هالویش رفته تا از پلیدی این شهر قصه بگوید، به موقع دایره مینا را کشف کرده و در زمان خودش اجاره نشین ها را نسروده؟
بماند که هامون، پری، سارا، لیلا و حتی درخت گلابی و مهمان مامان و بمانی نمایش رنجی بوده که فیلمساز را آزرده ساخته و او این حق را دارد تا درباره هر چه می خواهد فیلم بسازد و نارنجی پوش اگر در میان سینماهای نشان دهنده مخاطب عام هم موفق بوده، تنها دلیلش صداقت فیلمساز در ساخت اثرش محسوب می شود.
این روزها اگر سینمای ایران می توانست این شجاعت مهرجویی را در میان دیگر فیلمسازانش نیز پیدا کند و صادقانه فیلم ساختن را بی بهانه های معمول رسانه ای و هنری الگو قرار دهد، مگر می توان به آینده آن امیدوار نبود.
برخی دوستان معتقد بودند که فیلم بیانیه شده و شعار از سر وروی آن می بارد. چه باک که وقتی استادانه و صادقانه هم شعار بدهی، نه مخاطب را دلزده کرده ای و نه خود را اسیر در دام افتادن شعار زدگی. که اعتقاد دارم مهرجویی شعار نداده و شعر سروده است. اما واقعیت فیلم "نارنجی پوش":
فیلم با ورود شخصیت مادر، "نهال"، فیلم که در یک سوم ابتدایی می رفت تا مخاطب را از سالن به درب خروجی راهنمایی کند، باز هم با فیلمنامه و شخصیت پردازی صحیح مهرجویی در مسیر داستانی خود فرو رفت و گرچه باز هم نشانه هایی از سفارش گرایی را در صحنه های مربوط به نارنجی پوش می دیدیم ، اما درگیر شدن مخاطب با شخصیت های فرعی فیلم توانسته ادامه درام را میسر سازد.
صحنه های دادگاه ، تولد و درگیری نهال و حامد برای ماندن و رفتن اساسا با توجه به توانمندی کارگردان در تصویر شرایط موجود درخشان است و البته باید قبول کرد که سکانس بیمارستان، به مانند یک غده اضافی برای فیلم است که گویا بر اساس تعمد مهرجویی این گونه شتاب زده و کمیک از آب درآمده است.
از سوی دیگر بازی لیلا حاتمی در این فیلم نشان می دهد که انتخاب های مهرجویی نه بر اساس ستاره بودن بازیگر که شناختی است که از شخصیت هایش دارد. و البته حامد بهداد که حرف تازه ای نسبت به بازی های گذشته نداشت اما تلاش خود را کرده بود تا شخصیتی شبیه "حمید هامون" بسازد.
نظر شما