خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و ادب: ادبیات ایران جریانهای گوناگونی دارد اما مرتضی فخری را نمیتوان به هیچکدام از این جریانها متعلق دانست. وی نویسندهای است که در چهارچوبها و سبک خودش حرکت میکند و تقریباً کاری به دنیای بیرونی و حاشیههای ادبی ندارد: صرفاً درون داستانهایش نفس میکشد و نویسنده پرکاری است.
او امسال با دو رمان «لیلیا» و «گورکن» در نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران حاضر میشود، درحالیکه پیش از این کتابهای «لیلای پاییز»، «زمانی برای آشفتن»، «دشت سوخته»، «بغض سرخ»، «شمارش معکوس»، «حوریه» و «مهبوط» را منتشر کرده است. وی برای کتاب آخر خود برنده رمان متفاوت سال 1389 – جایزه ادبی واو – شد.
تکنیک نگارش فخری ساده است: فصلهایی لبریز از اندیشههای ذهنی راوی اصلی کتاب، پر از سه نقطهها و خط تیرهها. شاید این نقد به کتابهای او وارد باشد که زیادی بیان مطالب را کِش میدهد و نوشتههایش به اندازه تعداد صفحات آثارش («لیلیا» 231 صفحه است و «گورکن» 320 صفحه) داستان درون خود ندارد.
شاید بتوان گفت که فخری به اندازه یک داستان بلند مطلب روایتی دارد و آن را کِش میدهد تا رمانهایش شکل بگیرند و چون ارتباط مستقیم با نویسندگان و منتقدان ندارد و چون در نیشابور از گزند انتقادهای نویسندههای تهراننشین در امان است، به همین سبک ادامه میدهد و جلو میتازد.
«لیلیا» داستان سرگشتکی یک زن امروزی است: سرگشته زندگی و سنتهای گذشته، همچنین خواستههای خانوادگی که نمیگذارند نفس تازه کند، و سرگشته رویاها و خواستههایش که وجود او را در دستان خود حبس کردهاند، همچنین سرگشته نقش خویش به عنوان یک معلم مدرسه. او باید کار کند و گلیم زندگیاش را از آب بیرون بکشد، از آن طرف باید با مساله انتخاب شوهر و آغاز یک زندگی جدید دست و پنجه گرم کند، در نهایت سنتها، گذشتهها و جامعه اطراف، هر کدام او را بهسمت خود میکشد ولی لیلیا میخواهد به رویاهایش دست پیدا کند هرچند تنها نمود رویاها، مجسمههایی کوچک است که از اسبهایی سفید میسازد...
همانند دیگر نوشتههای مرتضی فخری، «لیلیا» در انفجاری از افکار راوی اول شخص شروع میشود. او فکر میکند و در میان افکارش بهتدریج صدای دیگران شنیده میشود. شخصیتها در این رمانِ خوابگونه پدیدار میشوند و کتاب پیش میرود تا صداها و فکرها و خواستهها با هم همراه شوند و لیلیا را بر موج خود پیش ببرند. فخری ساختار ذهنی رویاگونه خود را دارد، همانگونه که در پشت جلد کتاب خود نوشته است:
«... آن هنگام که افسانه پایان مییابد، ننهام بهاندازه تمام این کهنه سرزمین، آه کشیدن را آه میکشد...
- آههههههه!!!....
... پس کی میآید آن اسب سپید، با آن سوار سپیدپوش بختبلندی که بخت دوشیزگانِ بهحسرتدچارِ این آبوخاک را به وجدی باستانی دچار کند؟...
بهتر است صبر کنی لیلیا... و شما که صبر کردن، انارانار نفسهایی است که بر گونههایتان میغلتد... من... مطمئنام که سرانجام... آن پایکوب سمسپید شیههآسمانی، بهسراغ شما هم خواهد آمد...»
«لیلیا» را انتشارات افراز در 232 صفحه، در شمارگان 1100 نسخه و قیمت 7700 تومان در فروردین 1390 منتشر کرده است.
نظر شما