به گزارش خبرنگار مهر، صبح روز دوشنبه بود که محمد غلامی جانباز 70 درصد قطع نخاع در خانه پدری در حال خوردن چای گرم بود. هنوز ریسه های طلایی و لامپهای رنگی اتاق که برای میلاد بانوی دوعالم حضرت زهرا(س) تزئین شده بود بر در و دیوار خانه آویزان بود. به قول معروف همه چی آرام بود تا اینکه نفسهای محمد به شماره افتاد و رنگش کبود شد.
صدای فریادها از خانه بلند شد و پسرهمسایه با سرعت خود را به محمد رساند. آقای انصاری می گوید: من همان لحظه با اورژانس تماس گرفتم. هر چی ایستادم نیامد دوباره تماس گرفتم و خانم منشی گفت راه افتاده است. حدود 20 دقیقه طول کشید تا اوژانس به خیابان شوش شرقی رسید. جالب و تاسف بار این بود که خودروی اورژانس اصلا داخل کوچه نشد و فاصله حدود 100 متر را بدون حتی کپسول اکسیژن با پای پیاده تا درب خانه آمدند. بعد هم گفتند محمد تمام کرده است.
به گزارش خبرنگار مهر، وقتی به خانه شهید رسیدیم خواهر شهید تازه خود را از اصفهان به تهران رسانده بود با ورودش صدای شیون و زاری از خانه بلند شد. همه اهل خانه برای آرام کردنش بسیج شدند. روی پله های حیاط برو بچه های مسجد نشسته بودند و می گریستند. پسرعمه ها و پسردایی های شهید می گفتند: او یک مرد بود. کوه در مقابلش هیچ بود. 24 سال زندگی روی تخت آسایشگاه او را هیچگاه از آرمانهایش جدا نکرد. محمد بودنش برای ما نعمت بود و نفسش برای ما برکت. اصلا نمی توانیم باور کنیم دیگر در میان ما نیست.
هر چه تلاش کردیم با پدر و مادر شهید گفتگویی داشته باشیم نشد. آنها وضعیت روحی مناسبی نداشتند انگار در شوک بزرگی غوطه ور بودند. پدر شهید میهمانان را در آغوش می گرفت و می گریست و بعد دوباره به کار مشغول می شد. می گفت سریع باشید عکس محمد را روی دیوار بزنید. یک نفر برود پلاکاردها را سفارش دهد. علی جان تو برو پشت بام و اون بنر بزرگ را که رویش نوشته است محمد شهادتت مبارک را آویزان کن...
خورشید غروب کرده بود. برو بچه های گردان انصار الرسول یکی یکی آمدند. همرزمان شهید و فرمانده شهید در دوران جنگ هم آمد. قرار شد شهید را شبانه و با حضور اهالی محل در مسجد غسل دهند. این خبر به سرعت همه جا پیچید. دیگر مسجد ائمه بقیع در خیابان بروجردی میدان شوش جای سوزن انداختن نبود. دو میز بزرگ را داخل صحن مسجد کنار هم گذاشتند و بعد کفن و لوازم غسل آماده شد.
مداح شروع به حماسه سرایی کرد و همه منتظر خودروی آمبولانس حامل شهید بودند که قرار بود از بیمارستان مهدیه تهران مستقیم به مسجد بیاید. یکی از همرزمان شهید اعلام کرد زمان غسل دادن فیلمبرداری نکنید، عکس نگیرید کراهت دارد. خانمها هم داخل مسجد بروند تا مراسم غسل دادن شهید تمام شود.
آمبولانس آمد و شهید را تا مسجد تشییع کردند. دعا خوانده شد و زیارت عاشورا قرائت شد. شهید را غسل دادند و چه غسل زیبایی... چشمها خیره شده بود. 22 سال از جنگ می گذشت و نوجوانان و جوانان امروز که شاهد شهادت و تشییع شهدای جنگ نبودند با حیرت و هیجان چشمهایشان را به صورت شهیدی از دوران جنگ خیره کرده بودند. یکی بی اختیار می گریست و دیگری ساکت بود. از جوانی پرسیدم چه حسی داری گفت: از خودم شرمنده هستم. ای کاش من هم لیاقت شهادت داشته باشم.
جوان دیگری گفت: برایم دیدن این صحنه ها جالب است. باورم نمی شد تو این دوره و زمونه چنین کارهایی انجام شود. فکرش را نمی کردم روی درون حیاط مسجد شهیدی را غسل دهند. مادر شهیدی تصویر فرزندش را در آغوش گرفته بود و می گفت: خوشا به حالت که چه با عزت غسل داده شدی سلام مرا به فرزندم برسان و بگو سالهاست به دنبال مزار گمشده ات می گردم و آرزوی غسل دادنت را داشتم.
مراسم غسل به پایان رسید و پیکر شهید را درون آمبولانس گذاشتند و به سردخانه منتقل کردند تا فردا پس از تشییع به خاک سپرده شود.
به گزارش خبرنگار مهر، روز دوشنبه محمد غلامی رزمنده گردان انصار الرسول (ص) لشکر محمد رسوال الله (ص) پس از تحمل سالها درد و رنج به شهادت رسید. این جانباز در عملیات فاو (والفجر 8) به درجه رفیع جانبازی نائل شد و 24 سال در آسایشگاه جانبازان امام خمینی(ره) زندگی کرد. پیکر شهید غلامی شب گذشته در مسجد ائمه بقیع غسل داده شد و امروز صبح ساعت 10 به سوی بهشت زهرای تهران تشییع شد. این شهید در قطعه 26 ردیف 78 آرام گرفت.
------------
گزارش از سید هادی کسایی زاده
نظر شما