به گزارش خبرنگار گروه دين و انديشه "مهر" نشست نسبت هنر و عرفان با حضور دكتر غلامرضا اعواني، دكتر شهرام پازوكي، دكتر محمد رضا ريخته گران، دكتر سيد محمد بهشتي و دكتر حجت در مؤسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران برگزار شد.
دكتر ريخته گران در ابتداي اين نشست درباره هنر و نسبت آن با عرفان گفت : آيا در گستره تمدن اسلامي هنر و عرفان هر كدام چيزي براي خود هستند؟ و يا اين كه يك رابطه تعاملي با يكديگر دارند؟ آيا در همه حوزه هاي تمدن اسلامي عرفان نقش اساسي داشته است؟ در ميان صنايع و فنون، هنر پيوندي ناگسستني با آنها داشته اما عرفان چه نقشي ايفا كرده است؟
وي در ادامه سخنانش به توصيف حال شاعرانه پرداخت و گفت : حال شاعرانه را جوهر هر هنري دانسته اند. هنرمند در رشته خاصي بنا بر حال شاعرانه عمل مي كند. يعني اين كه احوال و حضور شاعرانه دارد. تفاوت كسي كه بناي معمولي مي سازد با كسي كه بناي هنري مي سازد در حال شاعرانه هنرمند است. پس جوهر هنر حال شاعرانه است.
استاد فلسفه دانشگاه تهران در ادامه به نقل از رساله ايون افلاطون گفت : شاعر واسطه ميان آسمان و زمين است و شاعران حكم آسماني را زميني مي كنند و به زبان خدايان و بشر آشنا هستند. بنابراين شاعران با تمسك به حال شاعرانه ، بيان حكيمانه دارند. مقام وساطت ميان آسمان و زمين به زبان عرفا، مقام ولايت است.
دكتر ريخته گران مقام ولايت را جوهره حال شاعرانه دانست و تأكيد كرد: در تمدن ما ولايت جوهر هنر است و در صورتي كه به اين امر واقف باشيم پيوند وسيعي ميان همه وجوه تمدن اسلامي قرار دارد.
دكتر غلامرضا اعواني سخنران بعدي اين نشست بود. وي در ابتداي سخنانش پرسيد: جوهر شاعرانه و حكيمانه هنرمندي كه واسطه زمين و آسمان است شامل همه هنرمندان است و يا برخي از آنها چنين هستند؟ افلاطون برخي را شاعر و مجذوب مي داند.
استاد فلسفه دانشگاه شهيد بهشتي افزود: به جهت سنت و فرهنگ معنوي كه در ايران قبل از اسلام بوده و پس از اسلام نيز گسترش پيدا كرده هنرمندان در پرتو وحي، اشياء را به نور الهي مي ديدند. سنت جاويدان و معنوي كه در ايران وجود داشته پس از اسلام با خود وجود و هستي يكي شده است. در وجود شناسي هنر ما بايد دقتمان را به ارتباط هنر و معنويت معطوف كنيم. چرا كه هنرمند ادامه دهنده كمال وجود است. وجود با علم و معنا آميخته شده و وجود بدون معنا امكان ندارد. حكماي گذشته سخت به اين موضوع توجه داشته اند اما بشر جديد از اين معناي هستي دور شده است.
رئيس مؤسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران عرفان را نوعي ولايت توصيف كرد و اظهار داشت : اگر عرفان را از ولايت جدا كنيم كاملا انتزاعي مي شود. عرفان معرفتي است كه از ولايت الهي نازل مي شود. معرفت عارف تناسب با درجه ولايت دارد. عارف مطلق، ولي است. ولي يعني كسي كه به درجه اي از تقرب حق مي رسد كه بين او و حق هيچ فاصله اي نمانده است. بنابراين، قدسي بودن و سنتي بودن هنرمند به معناي سلوك راه ولايت است. هنرمند مي تواند اثري هنري كه دلالت بر فهم عميق از هستي ، كه با نور ولايت و به معناي سنت باشد به وجود آورد.
در ادامه دكتر حجت استاد دانشگاه از ديگر سخنرانان مراسم ، مباحث مطرح شده را به جهت اين كه ما در فضاي خاصي زندگي مي كنيم بسيار سخت و مشكل فهم دانست و پرسيد: آيا براي هنرمند بودن ولايت لازم است؟ آيا براي ولي بودن عرفان لازم است؟
وي درباره هنر، سخن گفتن را منوط به فعل هنري دانست و گفت : وقتي از هنر صحبت مي كنيم مقصود آن است كه در فعل هنري است. يعني امكان احصاء مفهوم به معناي رجوع به اثر هنري است. به عبارتي ديگر جزيي از كل حقيقت را مي گوييم. بنابراين شاعرانه زيستن حركت از سوي پائين به سوي بالاست از درون به برون است. در حقيقت ولي رو به سوي معبود دارد و صورت به سوي مخلوق دارد. هر هنرمند چيزي براي گفتن دارد و هيچ كار هنري نيست كه بدون دخالت در عالم ماده باشد.
دكتر حجت بيان هنرمند و دخالت در عالم ماده را دو هدف مكمل يكديگر در اثر هنري دانست و اظهار داشت : در حوزه معماري هنرمند ادراكات و اعتبارش را مستقيما مي گويد. حضور هنرمند در اثرش هميشگي است. معماري ظرف زندگي انسان است و معمار از طريق زندگي در ظرف برداشتهايش را منتقل مي كند. نگاه گذشتگان تجلي در زندگي ايجاد مي كرد و به سبب همين تجلي انسان را تعريف مي كردند. اگر قرار است امروز به سراغ آن معماري برويم بايد آن زبان را دوباره تمرين و احياء كنيم.
دكتر محمد بهشتي ديگر سخنران نشست "نسبت هنر و عرفان" بود. وي اظهار داشت : موضوع قرينه سازي ميان زبان و معماري امر قابل توجهي است. چراكه هر دو ساختاري دارند و بدون هماهنگي ميان عناصر اين ساختار مقصود حاصل نمي شود. اما در معماري بايد زبان عبارت را از اشارت جدا كرد. وقتي كه صحبت از احوال شاعري مي شود حضور هنرمند در اثرش مشهود است. شأن زبان عبارت بناست و احتياجي به بيان معماري ندارد. جوهر شاعرانه اثر هنري را منزه مي داند. بنابراين تفكيك ميان حوزه زبان و فهم بسيار ضروري است.
وي افزود: امروزه به مثابه قرينه سازي كه انجام مي گيرد معماري را به عنوان هنر مطرح مي كنيم. در حوزه تمدني ما و در عرصه صنايع هيچ ظرفي دور از عرصه هنري نبود. اما امروزه ديگر هر ظرفي ديگر اثر هنري نيست.
دكتر بهشتي تاكيد كرد: انسان در گذشته از چنان شأني برخوردار بود كه هر چه مي خواست آفريده شود بايد در تمام شأن او قرار مي گرفت اما امروزه شأن انساني در نظر گرفته نمي شود. بنابراين بحث نظري مجرد از خود عرصه هنر به مقصود نمي رسد.
دكتر شهرام پازوكي نيز مفهوم زيبايي شناسي و استتيك را كه امروزه مي فهميم با تعريفي كه بعدها از هنر و ART رايج شده را متفاوت دانست و گفت: در گذشته مفهوم زيبايي شناسي اصلا متصور نبود و هنر به عنوان صنايع ظريفه فهم مي شد و نسبت عرفان نيز در تمام تفكرات هنري وجود داشت و جزوي از سنت بود.
استاد فلسفه در ادامه تصريح كرد: وقتي كه ارتباط هنر و دين را مطرح مي كنيم مقصود شأن عرفاني دين است. در وادي امر ما چيزي به نام فلسفه هنر و زيبايي در عالم اسلام نداشتيم البته آن گونه اي كه در دنياي مدرن گفته مي شود. در اينجا شبه اي مطرح است و آن اين كه اين همه آثار زيباي هنري خلق شده چگونه به وجود آمده اند با كدام بن مايه فكري بودند، آيا در پي اين آثار نظري نهفته نيست كه ما در پس زيبايي شناسي مي بينيم.
دكتر پازوكي خاطر نشان كرد: هنر در گذشته به معناي زيبايي شناسي آن نبود بلكه هنر همان معناي عرفاني آن متصور بود. شايد يكي از دلايل افول هنر در جهان غرب هم همين طرد معناي باطني آن باشد. چرا كه بسياري از فيلسوفان مانند هگل مرگ هنر را اعلام كردند.
نشست نسبت هنر و عرفان عصر ديروز در مؤسسه پژوهشي حكمت و فلسفه برگزار شد .
نظر شما