اگوستین در جریان تشریح ایرادی که بر نظریه مذهبی آفرینش گرفته اند باز به مسئله زمان برمی خورد.
آن ایراد چنین است: خدا پیش از آنکه آسمان و زمین را بیافریند چه می کرد؟ اگر ساکن می بود؛ چرا در همان حال نماند؟ اگر اراده بر آفرینش اراده تازه ای بود، در این صورت آیا باز می توان سخن از ازلی ای گفت که در آن اراده ای پدید می آید که پیشتر وجود نداشته است؟
ولی اگر اراده از ازل وجود داشته، چرا آفرینش ازلی نیست؟ آگوستین پاسخ می دهد که برای موجودات در قید زمان درک ازلیت خدا امکان پذیر نیست مادامی که خود را از بند تغیر و دگرگونی رها نکرده اند. اصلاً پیش از آفرینش آسمان و زمین زمانی نبوده که سؤال شود خدا در آن حال به چه مشغول بوده است.
در کتاب مقدس بیان می گردد که در حال ساخت دوزخ بوده، اما این صرفاً پاسخی است به کسانی که نمی توانند این معضل را به راحتی حل کنند. آفرینش و تاریخ جهان به مثابه آشکار شدن و شرح تدریجی یک شعر عمیق نمایان می گردد؛ شعری که در آن هر کلمه جداگانه ضمن مشارکت و سهیم بودن در معنای کل، معنای کامل و مفهوم خاص خود را نیز از آن می گیرد.
گویی که مانند شعری است که تمام کلمه های آن به صورت یکجا در ذهن حاضر است. پس همه قرون و اعصار در برابر خدا گشوده است و علم خداوند بسیار از علم ما شگفت انگیز تر و دارای احاطه و توانایی بیشتری است. در این میان مسیح واسط بین بشر و خدا است او که تجلی کلمه بوده و در واقع ربط دهنده در زمان بودن بشر و ابدیت خداوند است. کلمه ای که همان فکر حیات بخش و ازلی پدر است. به بیانی دیگر کلمه عبات است از شناخت پدر از خودش، و به معنای دقیق تر، کلمه صورت پدر و کاملاً شبیه اوست.
کلمه کاملاً شبیه وجود مطلق نمونه هر چیزی است که هست و یا می تواند باشد. کلمه تمام الگوهای معقول موجودات را درون خود دارد؛ یا به عبارت دیگر، کلمه خودش همه آنهاست. این الگوهای معقول ازلی یا همان نمونه ها، مثل الهی نامیده می شوند. کلمه نور جهان و منشا خرد و زیبایی است. اما آگوستین در جریان زمان میان گذشته و آینده ای که در راه است منقطع گردیده و روح او تکه پاره گشته است. بودن در جهان تغیرات چنین پیامدی را با خود به همراه دارد و تنها راه بریدن از آن و سکنی گزیدن در ابدیت حیات بخش خدا است.
آگوستین بیشتر بدین دلیل به ماهیت زمان می اندیشد که از طریق رمزگشایی آن به معنای ازلی و ابدی بودن خدا پی ببرد. و در پی یافتن راهی برای گره خوردن به ابدیت است. خدایی که در حافظه ما حضور داشته و ما میتوانیم با عطف توجه به درون راهی به سوی او بیابیم. حافظه نماینده چرخش روح است رو به درون، تا رویگردان از لذات جهان که از راه حواس بدست می آیند خیر و ابدیت را در درون خویش جستجو کند.
می بینیم که استدلال اگوستین مشابه استدلال افلاطون در رساله ضیافت است که چگونه از جهان محسوس آدمی می تواند راهی به سوی خیر برین بیابد. افلاطون از عشق زمینی شروع کرده و گام به گام به سمت عشق حقیقی و در نهایت دانش مطلق گام بر می دارد.
ما می توانیم به صورت درونی قدرت پردازش داده ها را بالا ببریم. اگر مطابق اندیشه آگوستین بخواهیم به این مسئله بپردازیم باید روند طی شدن وقایع کوتاه تر باشد. اما بیشتر به نظر می رسد که زمان قالبی ذهنی است که وقایع در ظرف آن ریخته می شوند. پس اگر تصاویر بیشتری از رهگذر آگاهی ما بگذرد پس از ریخته شدن در ظرف ثابت و واجد هضم استمراری مشخص، خود وقایع دارای سرعتی کندتر می گردند؛ اما زمان طولانی تر می گذرد.
امروزه دوربین های سینمایی می توانند عکس هایی با تعداد قاب های بیشتر در مدت زمان مشخص بگیرند ولی در هنگام پخش آن به صورت متحرک، تصویر به صورت حرکت آهسته رویت می گردد، اما زمان سپری شدن آن طولانی تر می گردد. ذهن ما به قول آگوستین به طور مثال ابتدا کل یک شعر را در ذهن فراخوانی نموده و سپس آن را به گفتار درآورد.
اگر در لابلای گفتار سکوتی ایجاد شود باز هم زمان طی می شود اما زمان به گفتار درآمدن طولانی می شود. حال فرض کنیم ما قابهای خالی در میان تصاویر رد و بدل شده بکاریم اما این توالی صرفا وابسته به آگاهی نبوده و گاهی از قدرت آگاهی ما خارج می گردد. کنش فراگیرنده توجه قبل از احاطه بر امر به یاد آورده شده خود در چارچوبی مشخص به سراغ موضوع می رود.
می توان گفت که طبق مفروضات فوق بر خلاف تلقی آگوستین زمان واجد جوهریتی مشخص است. در نگاه آگوستین ذهن ما می تواند با خط زدن خاطره و انتظار به امر سرمدی بپیوندد اما فرض جوهریت زمان این توان را از ما سلب می نماید. ما موجودی در زمانی هستیم و کنده شدن از آن بوسیله وی دارای استدلالی دقیق نبوده و به صورت پرشی نظری به نظر می آید.
نظر شما