صبح یک روز که بهار چتر نقرهایاش را بر سر شهرمان افکنده بود، به قصد دیدار از شهید پرورترین روستای ایران اسلامی راهی بیابانهای جنوبی شهر قم شدیم. همانطور که نشانههای بازی باران بهاری با تن سخت بیابان را تماشا میکردیم، نگین سبز رنگی از دل خاکستری کویر نمایان شد. انتهای جاده آسفالت یک طرفه به تابلویی کوچک ختم میشد: "به روستای فردو خوش آمدید".
فردو کجاست؟
به گزارش خبرنگار مهر، این سئوالی بود که پس از 21 سپتامبر 2010 که آژانس بینالمللی انرژی اتمی نامهای از ایران مبنی بر تاسیس یک سایت هستهای جدید به نام سایت شهدای فردو دریافت کرد، بسیار شنیده میشد. سایتی که قرار بود میهمان 3 هزار سانتریفیوژ برای غنیسازی اورانیوم در درصد پائین به منظور استفاده در نیروگاه اتمی بوشهر باشد. جالب اینجا بود که همزمان با عطش جهانی برای پاسخ به این پرسش، بسیاری در کشور نیز نمیدانستند فردو کجاست؟ از این رو این سئوال به یکی از کلیدواژههای پرکاربرد گوگل تبدیل شد و همه به دنبال پاسخ مناسب برای آن بودند.
فردو روستایی است در 47 کیلومتری جنوب شهر قم و 55 کیلومتری جنوب کهک که از جنوب غربی به کوه چال، از جنوب شرقی به کوه عبدالوهاب و از شرق به کوه سلطان سعید محدود میشود. اما آیا به راستی مختصات این روستا همین است؟
فردو روستایی است که با وجود اینکه کمتر کسی نام آن را به یاد میآورد، نامآورانی را در دامن خود پرورانده که بخش بزرگی از افتخارات لشکر 17 علی بن ابیطالب(ع) در زمان جنگ متعلق به آنها است. شهیدانی چون جعفر حیدریان، محمد اویسی، الیاس فضل الهی، علی محمدی و بسیاری لالههای دیگر که برای این آب و خاک در سالهایی نه چندان دور ابدی شدند و امروز ما از این همه رشادت و فداکاری جز نامی از یک سایت هستهای چیزی نمیشناسیم! ولی غافل از اینکه سایت هستهای فردو در این روستا نیست.
درخشش این روستا تنها مربوط به هشت سال دفاع مقدس نیست. مبارزات این مردم در برابر استبداد و ظلم از سال 42 و با کفن پوش شدن عدهای از آنها به دنبال دستگیری امام خمینی(ره) آغاز شده است. نخستین شهید این روستا هم مربوط به همان سالها است. البته این جنگ همیشگی با باطل هنوز نیز در متن این مردم ادامه دارد و آخرین پرستویی که از این لانه پرکشید، روحالله شکارچی یکی از چهار تکاور سپاه علی بن ابیطالب(ع) بود که در نوروز 91 در سرمای 10 درجه زیر صفر و در حالی که تلاش میکرد همرزمانش را از زیر آوار برف نجات دهد، جانش را فدای حفظ مرزهای غربی ایران اسلامی کرد.
این در حالی است که ورودی روستای فردو هیچ نشانی از شهدا ندارد. گویا این شهیدپرورترین روستای ایران از داشتن یک تابلو از عکس شهیدانش نیز محروم است. اما کمی که از خیابان ورودی روستا پائین بیایی، سمت چپ؛ بنای نیمهکارهای نظرت را جلب میکند.
یادمان شهدایی که نیمهتمام رها شد
این بنا، یادمان شهدای فردو است که گویا کار ساخت آن از سال 87 آغاز شده و هنوز ناتمام مانده و شهیدپرورترین روستای کشور پس از 30 سال هنوز پناهگاهی برای اشکهای مادران شهدا ندارد.
البته اسکلت یادمان افراشته شده، 12 ورودی و ستونها نیز مشخص شدهاند اما هنوز شکل و شمایل یک یادمان را ندارد.
به نظر حسن بخشی، دهیار این روستا، کمبود بودجه سبب شده کار این یادمان چهار سال به تاخیر بیفتد. او عقیده دارد این یادمان با 300 متر زمین و ستونهای برافراشته نسبت با تمام یادمانهای روستایی که تا به حال ساخته شده متفاوت است، اما چه فایده وقتی هنوز هیچ قسمتی از بنا به طور کامل ساخته نشده و هیچ نشانی از شهدا در آن دیده نمیشود.
یادمان شهدای فردو مانند تعداد زیادی از پروژههای عمرانی نیمه تمام، معطل بودجه مانده بود اما دهیار روستا میگوید اخیرا عملیات عمرانی این یادمان دوباره آغاز شده و امیدواریم تا هفته دفاع مقدس به اتمام برسد.
بیشتر شهدای این روستا در گلزار علی بن جعفر(ع) یا شیخان قم دفن شدهاند، اما در محل این یادمان 11 لاله پرپر از جوانان غیور این روستای آسمانی آرمیدهاند و سه شهید گمنام نیز میهمان این خاک شدهاند.
هر چند این یادمان نیمهتمام نمیتواند مزد خوبی برای فداکارهای این مردم باشد اما همین چند ستون نیمهافراشته هم گاه گاه میزبان مادران و پدرانی است که پارههای تنشان را به قلب خاک سپردهاند تا این مرز و بوم در آسمانها بدرخشد.
مهمان بهشتیان
آقای بخشی ما را به یکی از این خانهها که جای جایش بوی شهدا را میدهد، میبرد. خانهای نقلی و قدیمی با دیوارهای کاهگلی. در که زدیم یکی از همین یادگاران ارزشمند در آستانه در ظاهر شد. خانم جابری مادر دو شهید است. باقیمانده همان نسل صبور. تکیده شده اما هنوز نشکسته است. وقتی حرف میزند، لحن مادرانهاش آرامت میکند.
تعارفمان که میکند، نمیتوانیم نپذیریم. داخل خانه بوی نمناکی کاهگل و عطر شکوفههای بهاری به هم آمیخته است. سادگی و زیبایی در این خانه شیفتهات میکند و هر گوشهای را نگاه میکنی عکس یک شهید است.
دانه دانه عکسهای شهدا بهمان نشان میدهند؛ دو پسر، دو برادر، دو برادرزاده و یک خواهرزاده؛ خدایا این چه معاملهایست که تو با برخی بندگانت میکنی؟ همه چیز یک زن خانوادهاش هستند و حال که تقریبا همه را در راه رضای خدا از دست داده، گوشه این خانه نمناک در این روستای کوچک... چه میتوان گفت درباره نسلی که هر چه داشت داد و هیچ نخواست.
حتی یک ویلچیر هم سهم مادر شهید نبود؟!
از خانه شهیدان جابری که دل میکنیم، خانه شهیدان اویسی مسیر بعدی ما میشود. مادری که دو پسرش را در جبههها از دست داده و از بستگان نزدیکش بیش از ده تن به شهادت رسیدهاند. اما اکنون تنها در گوشه این خانه افتاده و حتی دیگر توانی برای راه رفتن ندارد. دلش کنج این خانه تاریک گرفته اما هیچ کس نیست دستهایش را بگیرد و تا گلزار شهدا ببردش. از تمام ثروتهای این سرزمین و از تمام بودجههای میلیاردی، یک ویلچیر هم سهم این مادر شهید نشده است.
خودش اما قانع است و شکرگذار. میگوید اگر باز جنگی دربگیرد همین فرزندان و نوههایی که برایش باقی ماندهاند را با دست خودش به میدان میفرست. از شهیدانش که میپرسی بغض گلویش را میفشارد: جواهر بودند در ایمان و نیکی به خلق. حسینی زندگی کردند تا اجازه دادند حسینی بمیرند.
از مادر شهیدان اویسی که خداحافظی میکنیم، وقت اذان رسیده است. جابر محمدی از جوانان اهل این روستا است که ما را به مسجد روستا راهنمایی میکند. آقا جابر که از اعضای ستاد یادواره شهدای فردو است، از بیتوجهی مسئولان به این شهیدپرورترین روستای کشور گله دارد و میگوید با اینکه ما نخستین یادواره شهدا را در روستایمان برگزار کردهایم و در این کار سابقه طولانی داریم، هر سال برای برگزاری یادواره شهدا باید از چند ماه قبل از پلههای ادارات و نهادهای مختلف قم بالا و پائین برویم و دست آخر هم خیلیها راحت دست رد به سینهمان میزنند.
مشکل کمی آب، نبودن سیستم دفع فاضلاب و یا مشکلات مربوط به جمعآوری زباله که محمدی از آنها حرف میزند در مقابل کمتوجهی به خانوادههای شهدا مشکلات بزرگی نیستند. به راستی مردم این روستا چه فداکاری برای این نظام انجام میدادند تا اکنون پس از 33 سال در محاسبات مسئولان آن گم نشوند؟
محمدی پرحرارتتر از سالهای جنگ در روستایش صحبت میکند: زمانی که تقریبا هیچ مردی در روستا نمانده بود و همه در جبههها در حال نبرد بودند. حتی آن موقع نیز زنهای روستا دست از تلاش برنداشتهاند و مربا گیلاس و توت، کشک و پنیرهایی که با دل و جان آماده میکردند را برای جبههها میفرستادهاند.
درد دلهایش زیاد است؛ «به راستی مادر پیری که ده تن از بستگانش را در جنگ از دست داده نباید توقع داشته باشد که یک روز یکی از مسئولان استانی 50 کیلومتر راه را از قم بیاید تا از احوال او جویا شود؟ البته این کار را قبلا رهبر انقلاب در زمان ریاست جمهوریشان انجام دادهاند اما آیا این وظیفه مسئولان قمی نیست که در این امر به دیگران پیشی بگیرند؟»
پایان رنج فراق
به مسجد که میرسیم، اهالی کم کم در حال جمع شدن برای نماز ظهر و عصر هستند. بین دو نماز امام جماعت خبر بدی را برای همه اعلام میکند. مادر شهیدان فضلالهی به رحمت خدا رفته است. مادر دو شهید که یکی از نوههایش را نیز در جبههها از دست داده است. مانند کسی که گمشدهای داشته باشد. از شنیدن این خبر سرگردان شدیم. مقصد بعدی ما خانه شهیدان فضلالهی بود که اکنون دیگر پای رفتن به این خانه را نداریم و باید راه برگشت را در پیش بگیریم.
حتی تن بیجان مادر شهیدان هم میتواند حرفهای بسیاری برای گفتن داشته باشد. پیکر نحیفی که نشان از سالها رنج فراق از جگر گوشههایش را با خود دارد، نشانهای برای ما است که شاید هیچ مسئلهای در این جهان در برابر آه مظلومانه یک مادر شهید که در کنج بیکسیها رهایش کردهایم، اهمیت نداشته باشد.
فردو همان فردوس است
میگویند اسم "فردو" از کلمه فردوس گرفته شده، یعنی بهشت. به راستی این روستا با درختان گیلاس و زردآلو و گلهای وحشی که همه جا را پوشانده، کم شباهت به تصویر ذهنی ما از بهشت نیست. رودخانهای که در کنار این روستا روان است، کوههایی زیبا و سربلند و قناتهایی که یادگار پیشینیان هستند، نشانههایی از دست نوازش خداوند بر این مردم است.
داخل روستا که وارد میشوی هر خانه و هر کوچهای رنگ یک شهید دارد. شاید نتوانی هیچ خانهای در این روستا پیدا کنی که نام و یاد یک شهید را تداعی نکند. آن طور که اهالی میگویند از خانواده 108 شهید این روستا تنها 29 پدر شهید و از مادران شهدا نیز جز چند تنی باقی نماندهاند و چه دردناک است روزی که هیچ کس از این یادگاران روزهای درخشان ملت نباشد تا در آئینه چشمهایشان روزهای بزرگ این سرزمین برای ما تداعی شود.
غفلت از مادران و پدران شهدا تا حدی است که اگر روزی این 29 پدر شهید هم نباشند، شاید ما هیچگاه از خودمان نپرسیم برای این اسطورههای مقاومت و بخشندگی چه کردهایم؟
اما فردو همان فردوس است؛ بهشتی از سبزترین سرزمینهای میهنمان که هنوز هم سرفراز و پرشکوه ایستاده و راهی که تا امروز پیموده را همچون مدالهایی پر افتخار بر شانهاش افکنده است.
108 مدال درخشان بر شانه سترک مردمی که دلباختگان طریق حقاند و عاشقان کوی حسین، و همین حسینی بودن و حسینی زیستن است که از یک روستا گاهوارهای میسازد برای پرورش مردان خدا.
نظر شما