به گزارش خبرگزاري مهر روزنامه فرانسوي زبان فيگارو در تحليلي نوشت: مفيد بودن جنگ عليه تروريسم در دراز مدت مشخص مي شود اما مسئله ضروري در جنگ با تروريسم اين است كه عملكرد هاي مربوط به اين مقوله در انتها به امنيت در كشورهاي مختلف منجر شود ، به خصوص زماني كه بحث از گروهي سركش مثل القاعده به ميان مي آيد، اين عملكردها بايد بادقت و ظرافت بيشتري صورت گيرد.
به نوشته فيگارو اشتباه آمريكا اين است كه اصل ساده و بديهي مذكور را ناديده گرفته است. اهداف بالقوه مبارزه با تروريسم متعدد و متنوع هستند: يعني تعاريف و زمينه هاي متعددي دارند. اما به طور كلي مي توان گفت در هرجايي كه ردپايي از قدرت آمريكا و يا لااقل تاثير غرب وجود داشته باشد، تروريسم نيز مشاهده مي شود. همچون قضيه انفجاردر رستوران اسپانيايي ها، مسئله بالي و يا هر در گيري ديگر در هر جاي دنيا كه كسي اغتشاش مي كند و سپس ناگهان توسط آمريكا آرام مي شود. اين اعمال دقيقا تعريف تروريسم هستند.
عدم توانايي پيشگويي اتفاقات بعدي و عدم امكان پيشگيري از حوادث سبب ايجاد و تداوم حركات تروريستي مي شود. آمريكايي ها به ظاهر نشان مي دهند كه مبارزه عليه تروريسم براي آنها دشوار است. دليلي اصلي شلوغ نشان دادن اوضاع توسط آمريكا اين است كه اين كشور علاقه دارد همه مسائل را سياسي كند. ايدئولوژي "تروريسم سازي" از سياست هاي رايج آمريكا است. اين كشور هر اتفاق كوچكي را كه حتي ارتباط كمي هم با تروريسم ندارد، به اين مقوله ارتباط مي دهد تااز اين راه منافع ملي خود را كسب نمايد. اين كشور از سه راهكار براي دستيابي به اهداف خود استفاده مي برد:
1- سياسي كردن اطلاعات: دولت آمريكا سعي مي كند تمام اطلاعاتي را كه خود دارد و يا اطلاعاتي را كه بدست مي آورد از فيلترهاي سياسي كه تعيين كرده است عبور دهد. يك اداره ويژه به نام "دفتر طرح هاي ويژه" در پنتاگون ايجاد شده است تا پس از 11 سپتامبر به تحليل اطلاعات و انتقال آنها به بوش در چارچوب نظريات و آراء پنتاگون بپردازد. (يكي از مثال هاي اين كار مسئله سلاح هاي كشتار جمعي عراق و پشتيباني از القاعده است كه هيچ مرجعي در جهان نسبت به آن قانع نشد. چرا كه مدارك كافي وجود نداشت).
2- بحران كارشناس: نومحافظه كاران كاخ سفيد خود را باكارشناسان آمريكايي خاورميانه درگير كرده اند و با تحقير آنها از دخالت در مسائل ويژه و محرمانه اطلاعاتي در مسائل كشورهايي همچون ايران، عراق، عربستان سعودي و ... باز مي دارند. حتي مهاجران كه سالهاست كشورشان را ترك كرده اند و به آمريكا پناه برده اند نيز كاملا از مسائل سياسي دور نگه داشته مي شوند.
3- بينش استراتژيك غلط و از پيش تصور شده: اهداف آمريكا حتي پيش از قضيه وقايع تروريستي 11 سپتامبر به طور قابل توجهي تعيين شده و مشخص بودند. در واقع 11 سپتامبر حاوي پيام جديدي نبود به غير از اينكه جرج بوش را ترغيب كرد كه مسئله عراق را به بركناري رژيم اين كشور منتهي سازد. از همين جا بود كه معناي مبارزه با تروريسم شد "جنگ" . خلاصه آمريكا تصور مي كند با اشغال عراق همه مسوولان القاعده متوقف شده اند و همه منابع اصلي آنان از بين رفتند (اگر چه هيچ گاه خبري از آنان منتشر نشد) . حتي اگر هم دلايلي قاطعي براي بركناري صدام حسين وجود مي داشت اين قضيه ربطي به القاعده پيدا نمي كرد. اما جالب اين كه واشنگتن جنگ در عراق را گام مهمي در مبارزه با تروريسم ناميد. اشغال عراق بي شك ارتباطي به القاعده نداشت اما آمريكا كه در پي به دست آوردن منافع خويش است با جديت قضايا را طوري دنبال مي كرد كه اشغال عراق را دنباله جنگ با تروريسم بخواند.
اشتباه آمريكا اين بود كه تصميم گرفت القاعده را بهانه اي براي ايجاد بحران در خاورميانه قرار دهد تا اين منطقه را دوباره و طبق خواسته هاي خود از نو بسازد. اما القاعده بيشتر از غرب بر مي آيد و در غرب فعاليت مي كند نه خاورميانه. امروز شبكه هاي وابسته به القاعده در كشورهاي نادري در خاورميانه چون پاكستان، اندونزي و عربستان سعودي فعاليت كمي دارند اما آمريكا توجه چنداني به اين امر ندارد .
فيگارو روزنامه فرانسوي زبان در تحليلي نوشت: "سياسي كردن اطلاعات، به كنار نهادن كارشناسان خاورميانه و استراتژي هاي غلط راهكارهاي جديد آمريكا هستند كه با استفاده از آنها در پي كسب منافع انحصاري خود در جهان است."
کد خبر 16395
نظر شما