به گزارش خبرنگار گروه دين و انديشه "مهر" ، دكتر شهرام پازوكي با ذكر اين مطلب كه ارائه تعريفي از فلسفه عرفان بسيار دشوار است چراكه ما نمي توانيم به سادگي وارد بحثي شويم كه خود عارفان از آن گريزانند گفت : بنابراين آنچه كه من مطرح مي كنم تحليلي است كه عارفان در عالم اسلام و مسيحيت ازعرفان مي فهميدند.
دكتر پازوكي گفت : در يك تقسيم بندي بسيار ساده در مورد اديان ابراهيمي مي توان گفت اديان ابراهيمي دو شان دارند. يكي از جنبه هاي آن ناظر به احكام شريعت است و آن جنبه ظاهر است . اين جنبه ظاهري ترين و صوري ترين بخش اديان است. در مقابل اين جنبه، چيزي وجود دارد با عنوان طريقت. تعبير شريعت و طريقت را در عالم اسلام مي بينيد و اين يكي از اصطلاحات كليدي عرفان اسلامي است. يعني وقتي كه عرفا مي خواهند بگويند تفاوت فكري ما با متكلمين و حكما چيست معمولا بحث را از وجه شريعتي و طريقتي آغاز مي كنند. به گفته عرفا نسبت شريعت و طريقت مانند نسبت جسد به روح است. همان گونه كه جان براي تجلي اش نياز به تن دارد طريقت هم براي تجلي و ظهورش نياز به شريعت دارد.
وي با تاكيد بر اين مطلب كه در دين يهود بحث شريعت نسبت به ديگر اديان نمود بيشتري دارد گفت : در دين يهود شريعت غلبه دارد ، به همين دليل دين يهود ناظر به احكام شرعي است و به نحوي نيز ظاهربيني هم در اين دين وجود دارد. خداي يهود خدايي است كه فقط شارع است، به همين دليل كسي به خداي يهود عشق نمي ورزد. اگرچه در دين يهود بحث طريقتي در جريان است اما اين جنبه اي مغلوب است و شما به زحمت مي توانيد سخن از جنبه طريقتي در اين دين داشته باشيد. در مسيحيت جنبه طريقتي بيشتر غلبه دارد، لذا مي بينيم كه مسيح مي گويد من شريعت تازه اي نياوردم و دستورات من منحصر در عشق به خدا و عشق به مخلوق است. احكام ديني مسيحيت را نيز نگاه كنيد دائما حول مفهوم عشق در جريان است. در اسلام اين دو در حالت تعادلي قرار دارند و هيچ كدام بر ديگري غلبه پيدا نكرده است ، منتهي در شخصيت پيامبر(ص) بيشتر توجه به آن وجه ظاهري و شريعتي است. بسياري از محققين خارجي مدعي اند كه ما در اسلام عرفان نداريم و پيامبر(ص) حالات معنوي نداشته است. غربي ها در قضاوتشان معمولا مسيح را ملاك قرار مي دهند. اگر خصوصي تر به احوال پيامبر(ص) نگاه كنيم، مشاهده خواهيم كرد حالات پيامبر(ص) به عنوان مثال معراج حالتي عرفاني بوده است. معراج پيامبر(ص) در عالم عرفان به عنوان الگويي سلوكي در نزد عرفا تلقي مي شد.
دكتر پازوكي طرح بحث طريقت و شريعت را به عنوان يكي از بهترين ورودي ها براي فهم عرفان در اديان دانست و گفت : آن جنبه هاي طريقتي كه در عرفان بعدها برجسته شد به عنوان عرفان محض شناخته گرديد. بنابراين عرفان آن جنبه ديگر طريقتي و باطني و معنوي همه اديان است. از آنجا كه اديان از حيث معنا جنبه واحدي دارند از حيث طريقتي نيز با يكديگر مشتركند. يكي از مشتركات عرفاني اديان قول به حقيقت واحد هستي است. بحثي را كه در اسلام با عنوان ظهور و تجلي در عرفان اسلامي مي بينيد به يك معنا در عرفان همه اديان حضور دارد.
استاد فلسفه موسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران عدم ارتباط انسان با حقيقت و مبداء هستي را بافته هاي ذهني دانست و تاكيد كرد: اين عدم دسترسي هيچ گاه يافته هاي قلبي نخواهد بود. در تفكر عرفاني و سلوك است كه حقيقت خود را نشان مي دهد لذا از اين حيث هيچ كس نمي تواند بگويد كه من عارف كامل شده ام. چرا كه عارف كامل يعني كسي كه به انتهاي راه رسيده باشد در حالي كه اين راه انتهايي ندارد. در اين تفكر ايمان دم به دم نو مي شود. اما در نگرش عرفاني كسي نظر ديگري را رد و انكار نمي كند ، در حالي كه در علوم ديگر مانند فقه، فلسفه و كلام يكديگر را بسيار انكار كرده اند. يكي ديگر از مشتركات عرفاني بحث توام بودن نظر و عمل است. تفكيك عرفان نظري و عملي از حيث حقيقت عرفان يك تفكيك حقيقي نيست. يعني هيچ عارفي را سراغ نداريد كه عرفان خوانده باشد اما اهل عمل نباشد. همچنين زبان عرفاني نيز زبان مشتركي است. زبان عرفاني زبان عبارت و منطق نيست بلكه زبان اشارت است.
وي در ادامه سخنانش درباره فلسفه عرفان از نسبت هنر و عرفان سخن گفت و تصريح كرد : در همه اديان عرفان با هنر نسبت دارد. در اديان مختلف هنرها در حوزه عرفان آن اديان پرورش پيدا كردند و در عالم اسلام بحث هنرها فقط در حوزه عرفان طرح مي شود. چرا كه در بحث هنر مسئله زيبايي و حسن مطرح مي شود و تمام اين مسائل در متون عرفاني پرداخته شده و در متون فلسفي و كلامي و فقهي به اين موارد اشاره اي نشده است. اين نگرش مختص اسلام نيست و در همه اديان بوده است. اما در اين نوع نگاه آن فهمي كه هنرمند به آن مي رسد همان فهمي است كه عارف به آن رسيده است. از مشتركات عرفاني در اديان ابراهيمي اين است كه عبادت عارف عاشقانه است. يعني به هيچ قصد زائدي عبادت نمي كند. در تفكر عرفاني از حيث طريقتي، نبي دين خاتم دين نيست. ما در مورد حضرت رسول(ص) مي گوييم كه او خاتم انبياء است اما از حيث عرفاني خاتم الانبياء و المرسلين يعني ختم كننده شريعت نه مقام طريقت. مقام طريقت ختم نمي شود بلكه استمرار دارد و استمرار آن همان چيزي است كه در اسلام تحت عنوان " ولايت " به معناي عرفاني آن مي گوييم.
دكتر پازوكي درباره غلبه ظاهر بر باطن در مسيحيت گفت : در طول تاريخ مسيحيت عارفان مسيحي مطرود هستند و با غلبه كلام مسيحي عرفان مسيحي چندان رشد نمي كند. اما بعد از قرون وسطي و در دوره پروتستانها تقريبا عرفان تعطيل مي شود و تنها مي توان از عارف آلماني به نام ياكوب بومه ياد كرد. در ميان كاتوليكها نيز ما جريان عرفاني نداريم.
نظر شما