۸ مرداد ۱۳۹۱، ۹:۱۹

گزارش مهر/

شادی در جامعه واجب تر از نان شب/ لحظه ای برای خندیدن

شادی در جامعه واجب تر از نان شب/ لحظه ای برای خندیدن

کرمان - خبرگزاری مهر: در حالی نگرانی ها از افزایش آمار آسیب های مختلف اجتماعی شدت گرفته که وجود بسترهای مناسب برای شاد بودن آن هم نه فقط به صورت خصوصی بلکه در سطح عمومی به راحتی می تواند گره را از کار بگشاید.

به گزارش خبرنگار مهر، این روزها شاید خیلی ها به این نتیجه رسیده باشند که خیابانها و خانه ها و هر کوی و برزنی، چه در شهرها و چه در روستاهای ما پر شده از چهره های عبوس و بی حوصله؛ کافی است پای درد دل کسی بنشینی، چه غریبه باشد و چه آشنا، جز از غم و غصه و مشکلات و بیماری و قرض و گرفتاری، حرف دیگری نمی زند. این روزها کمتر کسی را می توان لبخند به لب دید و این در جامعه ایرانی که از دیرباز شادی را مهم ترین بخش زندگی خویش می دانستند و در روزهای مختلف سال، با برگزاری آیین ها و جشنهای مختلف به جشن و سرور و شادمانی می پرداخته اند، نگران کننده به نظر می رسد.

این در حالی است که نشاط اجتماعی یکی از شاخصه های زندگی مطلوب در یک جامعه است چرا که غمگین بودن، نگرشی بدبینانه در افراد نسبت به آنچه که در پیرامون آنها در حال جریان است، ایجاد می کند و این نگرش هرگز نمی تواند جامعه را به سمت توسعه و پیشرفت حرکت دهد.

کارشناسان هم بر این باورند که توسعه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در یک جامعه می تواند وابستگی مستقیم با میزان شاد بودن افراد و احساس رضایت آنها از زندگی شان داشته باشد؛ حتی وجود نابسامانی های اخلاقی، طلاق ها، قتل ها و خشونت ها، جرم ها و بزهکاری و سایر تهدیدهایی که سلامت جامعه ایرانی را نشانه گرفته را نیز به نوعی وابسته به نبود بسترهای لازم برای شادی افراد جامعه می دانند.

مردم شادی می خواهند

در همین حال، ضرب المثلی قدیمی هست که می گوید "خنده بر هر درد بی درمان دواست"؛ این شاید ساده ترین برداشتی باشد که می توان از تاثیرات شاد بودن و احساس شادی کردن افراد، در توسعه و پیشرفت آن جامعه داشت. اما چرا این روزها کمتر کسی را می توان یافت که بخندد؟ نیاز افراد به شاد بودن که سر جای خودش باقی است؛ این را مصرف قرصهای شادی آور که حالا به یک معضل بدل شده، ثابت می کند، این را صدای بلند موسیقی در خودروی جوانان که شیشه ساختمانها را می لرزاند! ثابت می کند، این را جوکها و لطیفه های پیامکی که حتی به قیمت به تمسخر گرفتن عده ای است، اثبات می کند.

جامعه ما به شادی نیاز دارد؛ جشنهای بعد از پیروزی یک مسابقه ورزشی این را ثابت می کند، شادمانی های لجام گسیخته در بسیاری از کاروانهای عروسی که کار را به جایی رسانده که پای پلیس به این جشن خانوادگی باز شده، این را اثبات می کند. این را استقبال چشمگیر مردم از جشنواره های مختلف نشان می دهد. اما چرا در روزمرگی ها، چهره ها عبوس و غمناک است؟ در پاسخ به این سوال، مردم به خصوص جوانان چه می گویند؟

شادی فنا شده در غم نان

محمد رنجبر، یکی دیگر از جوانان کرمانی، مشکلات اقتصادی را دلیل غمزده بودن جامعه می داند و می گوید: اگر افراد احساس امنیت اقتصادی داشته و دغدغه آب و نان نداشته باشند می توانند به تفریحات زیادی بپردازند که این خود باعث ایجاد روحیه نشاط در آنان می شود.

وی می افزاید: وقتی پدری قرار باشد دو شیفت کار کند آخر ماه هم، در پرداخت اجاره خانه و هزینه های ابتدایی خانواده خود ناتوان باشد، این شرایط زندگی، جایی برای شاد بودن باقی نمی گذارد.

او البته به جز مسایل اقتصادی، به نکته جالب دیگری هم اشاره می کند که بیشتر مربوط به جوانان است.

وی اظهار می دارد: روابط کنترل نشده و بی سرو سامانی که بین بسیاری از دختر و پسرها رایج شده، یکی از دلایل شاد نبودن این قشر شده است. 

این جوان 25 ساله کرمانی می افزاید: خیلی از جوانان امروزی با مسئله ای در زندگی خود روبرو شده اند که از آن به عنوان "شکست عشقی" یاد می کنند؛ این احساس شکست آن هم در یک رابطه عاطفی، شادی و حتی امید به زندگی را از بسیاری هم سن و سالان من گرفته است.

وی بیان می دارد: چندین نفر از دوستانم هستند که به همین دلیل، نه تنها دچار افت تحصیلی شده اند، بلکه به سیگار و برخی دیگر از مواد مخدر روی آورده اند؛ مشخص است که یک چنین فردی نه تنها خودش شاد نیست، بلکه خانواده ای را هم درگیر تشویش و اضطراب می کند.

بایدها و نبایدهای سن جوانی

امیرحسین هم، یک جوان 23 ساله کرمانی است. پشت ویترین یک کتابفروشی ایستاده و می گوید: دلیلی برای شاد بودن در زندگی شخصی ام احساس نمی کنم. او به تازگی از رشته عمران فارغ التحصیل شده. درباره دلایل بی حوصلگی و شاد نبودن بسیاری از افراد جامعه اظهار می دارد: همه هم سن و سالان من این احساس را دارند؛ در اوج جوانی ما مجبوریم که 24 ساعته پای درس و کتاب و تست زدن بنشینیم تا در کنکور دانشگاه پذیرفته شویم.

وی می افزاید: البته نه اینکه درس خواندن خوب نباشد، اما تحصیل اجباری خسته کننده است. ما در اوج جوانی، حداقل یک سال از عمرمان را با استرس و نگرانی کنکور سپری می کنیم، میهمانی رفتن، مسافرت، ورزش و تمام تفریحاتی که می تواند در ایجاد یک روحیه شاد آن هم در آن مقطع سنی موثر باشد یا حذف می شود و یا محدود. دست آخر هم فارغ التحصیل شدن از دانشگاه نمی تواند احساس رضایت خاطر را در ما ایجاد کند؛ چون نه کاری برایمان هست و نه مهارتی آموخته ایم. با یک ذهن پر از فرمول و حساب و کتاب، باید غصه آینده را بخوریم. آیا در این شرایط جایی برای شادمانی کردن باقی می ماند؟

کاهش روابط اجتماعی

طاهری زاده اما، مادر چهار فرزند بوده و بازنشسته آموزش و پرورش. او در کنار مشکلات اقتصادی، تغییر سبک زندگی و کمرنگ شدن آداب و رسوم گذشتگان را یکی از دلایل نبود شادی حقیقی در جامعه می داند و می گوید: به عقیده بنده، افراد جامعه به خصوص نسل کنونی ما، گرفتار یک سردرگمی اجتماعی شده اند؛ در زمان جوانی و نوجوانی ما، یک سری آداب و رسوم ساده ای بود که با انجام آن، شرایط نشاط برای همه افراد خانواده ها فراهم می شد؛ به عنوان نمونه دید و بازدیدهای خانوادگی که مرتب صورت می گرفت؛ در این میهمانی های خانوادگی اتفاقات خیلی خوبی رخ می داد که اگر دقت کرده باشید بیشتر هم سالان من، بهترین و شادترین خاطرات دوران جوانیشان مربوط به همین دیدارهای خانوادگی است کما اینکه در این جلسات، بسیاری از مشکلات را هم با کمک یکدیگر حل می کردیم.

وی ادامه می دهد: اما امروز این رسومات کمرنگ و یا به طور کلی فراموش شده؛ اگر هم قرار باشد این رسم انجام شود، جوانترها کمتر در این میهمانی ها شرکت می کنند و بیشتر ترجیح می دهند یا تنها باشند و یا با دوستان مجازی خود سر کنند که هیچ وقت هم نمی تواند شادی و نشاط یک دید و بازدید خانوادگی را برای آنها به ارمغان بیاورد.

وی با اشاره به تغییر سبک زندگی در جامعه ایرانی اظهار می دارد: البته این میهمانی های خانوادگی تنها یکی از هزاران رسم و رسومی است که به نوعی در ایجاد شادی در جامعه موثر بوده اما کمرنگ شده است.

انزوای جامعه مدرنیته

نجمه پورحسینی، یکی دیگر از شهروندان کرمانی هم به گونه ای تغییر سبک زندگی را در این امر دخیل می داند و می گوید: این تغییر در ابعاد مختلف نمود پیدا کرده است؛ به عنوان مثال، جشن ازدواج که در فرهنگ ما، همواره یکی از مفرح ترین و شادی بخش ترین مراسم بوده امروز به دلیل چشم و هم چشمی ها و تجل گرایی بیش از حد، شور و نشاط افراد را گرفته است.

وی که دانشجوی رشته علوم اجتماعی است، می افزاید: تغییر سبک زندگی و مدرنیزه شدن جامعه سنتی و پر نشاط ایرانی، روز به روز، دیوارها را بلندتر کرده و به دربهای خانه ها قفل های محکم تری زده، آنقدر ذهن ها و دلها را مشغول مسایل اقتصادی کرده که دیگر  فرصتی برای دیدن همسایه و دوست و فامیل و آشنا نگذاشته، رغبت جوانان را برای تشکیل خانواده گرفته و ناخودآگاه جامعه را به انزوا کشانده است.

این شهروند کرمانی معتقد است اگر افراد منزوی نباشند؛ همین در کنار هم بودن می تواند بهانه خوبی باشد برای شادمانی کردن، در صورتی که کمتر پیش می آید که یک آدم تنها بتواند احساس شادی کند.

وی می گوید: بیشتر مردم، مشکلات اقتصادی را دلیلی بر شاد نبودن خود می دانند بی خیر از اینکه در فقر ونداری هم می توان شاد بود؛ این را قدیمی ترها هم به ما یاد داده اند؛ همان ضرب المثل معروف "بخند به روی دنیا، دنیا به روت بخنده".

با هم بخندیم

در این وضعیت اما، آنچه که بیشتر نگران کننده است، نبود شرایط در جامعه کنونی ما برای یک شادی همگانی است؛ کارشناسان و جامعه شناسان بر این باورند که بیش از شاد بودن، نشاط همگانی است که جای خالی آن در جامعه احساس می شود. آنها بر این باورند که شادی های امروزی در خانواده های ایرانی، بیشتر محدود به محافل خصوصی است که در مورد نسل جوان، معمولا هم به سمت انحرافات اخلاقی و نابسامانی های اجتماعی کشیده می شود.

در این شرایط ضروری است که در کنار مسئولین اقتصادی، مجریان فرهنگی و اجتماعی بسترهای لازم را فراهم کنند تا شادی حقیقی به جامعه جوان ایرانی باز گردد تا دیگر نه از جرم و قتل و بزهکاری و اعتیاد و خودکشی در جامعه حرفی زده شود و نه از افسردگی و بیماری های جورواجور جسمی و روحی و کاهش سن امید به زندگی.
..............................

گزارش: اسما زنگی آبادی

کد خبر 1660345

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha