۳۱ مرداد ۱۳۹۱، ۹:۳۳

یادداشت مهمان/

زلزله ای که میراث فرهنگی را از هم پاشید

زلزله ای که میراث فرهنگی را از هم پاشید

هفته‌ نخست مرداد 1389 زلزله‌ای در حوزه میراث فرهنگی به وقوع پیوست که ستون فقرات سازمان میراث فرهنگی را در پایتخت درهم شکست و شدت امواج آن تلفات معنوی جبران‌ناپذیری به بار آمد.

به گزارش خبرنگار مهر، دو سال پیش، در مرداد تابستانی فراموش‌نشدنی در تاریخ میهن و مردم ایران، مدیریت سازمان میراث فرهنگی و گردشگری کشور پس از اعلام و انتشار خبر و تصمیمی بی سابقه، سنگر تاریخ و فرهنگ و میراث کشور را در پایتخت رها کرد و سنگربانانش را با اجبار به شهرهای شیراز و اصفهان و چند جای دیگر پراکند.

در همان سال، حکم تخلیه "عمارت مسعودیه" به اجرا در‌آمد و مهمترین مرکز و مغز فعال و بازوی اداری و اجرایی و تصمیم‌گیری‌ها و برنامه‌ریزی‌های کلان میراث فرهنگی کشور از حرکت و فعالیت باز ایستاد و تابلوی بلند آن از پیشانی ارگ آزادی و عمارت مسعودیه برکنده و به زیرکشیده ‌شد.

کتابخانه، مراکز اسناد، انتشارات و دفاتر اداری و اجرایی و علمی و پژوهشی سازمان میراث فرهنگی را نیز، که پس از دست و پنجه فشردن با مشکلات با همت و تلاش بی‌امان فرزندان همین سرزمین، جامه‌ تشکل و تحقق و انسجام و اقتدار و اعتبار بر تن پوشیده بود، بر‌چینند و کارکنانش یعنی میراث‌بانان و سربازان سنگر تاریخ و فرهنگ و میراث کشور، را در اضطرابی وصف‌ناشدنی به شیراز و اصفهان پراکنده کردند.

پیش‌تر، در روز سی‌ام تیر ماه، مدیریت وقت سازمان میراث فرهنگی تصمیم خود را " شجاعانه" وصف کرده بود. اثرات و تبعات منفی آن تصمیم بر میراث کشور چنان گسترده، پرهزینه و جبران‌ناپذیر بود که تصور نمی‌شود به آسانی بتوان در برابر موج تخریب‌ها و غارت محوطه‌های باستانی کشور مانعی افکند و از وسعت تخریب‌ها به طور جدی کاست.

طراحان و برنامه‌ریزانِ پشت پردهی آن تصمیمِ شوم و بی‌سابقه پیش‌تر از "زلزله" قریب‌الوقوعِ حتمی در پایتخت سخن گفته بودند. البته زلزله‌ای که خطر تلفات و ویرانی‌هایش اضطراب در دل مردم تهران افکنده بود، به وقوع پیوست لیکن زلزله‌ای از نوع دیگر!

هر تپه باستانی و بنا و بافت تاریخی که تخریب و غارت و نابود می شود، چونان کتابخانه‌ عظیمی است که به آتش کشیده می‌شود و دیگر هیچ بدیل و جایگزینی برایش متصور نیست. پس از آن "هفته سیاه" که ستون فقرات سازمان میراث فرهنگی کشور را در قلب تهران درهم شکستند، اینک اثرات و تبعات منفی و خسارت‌بار آن را در هر گوشه‌ میهن می‌توان مشاهده کرد. اکنون آشکارا می‌توان کتابخانه‌های عظیم میراث کشور را که در محوطه‌های باستانی در شعله‌های سود و سودا می‌سوزد نظاره کرد.

اگر در استرالیا و کانادا و یا سنگاپور زندگی می‌کردیم شاید اینچنین فشار خردکننده‌ی مسؤولیتی را که بر شانه ایرانی بودن خویش، چونان کشوری با پیشینه‌ مدنی و معنوی دیرینه و غنی گرفته‌ایم، احساس نمی‌کردیم. ایرانی بودن مسؤولیت خطیر و سنگینی است و مسلمان بودن و برآمدن از درون سنت و میراثی وحیانی و وحدانی و نبوی بسیار سنگین‌تر و خطیرتر.

هر ملّت و مردمی که در مدرسه‌ تاریخ و میراث برای آموختن، متواضعانه‌تر زانوی طلبگی بر زمین فروکوبد، هم اقتدار و اعتبار مدنی و معنوی خود را افزون‌تر کرده است، هم آنکه در رویارویی با چالش‌ها و آزمون‌های بزرگ تاریخی ایمن‌تر از میدان بیرون خواهد جست. زنگ خطر فروپاشی جامعه‌ها را هنگامی در گوش‌ها شنیده‌ایم که با تیشه های جهل همان مردم، ریشه‌ها نشانه گرفته شده و افکنده شده است. تاریخ را ملت‌های پیروز می‌نگارند، ملت‌های شکست خورده ناتوان از نگارش تاریخ خویش‌اند.

............

حکمت‌الله ملاصالحی، استاد دانشگاه تهران

کد خبر 1667370

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha