خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و ادب: «سفر مگره» بیستمین کتاب از مجموعه کتابهای نقاب است که انتشارات جهان کتاب در راستای انتشار آثار پلیسی و معمایی جهان منتشر میکند و همانطور که از عنوانش پیداست، یکی دیگر از داستانهای شخصیت سربازرس مگره کارآگاه محبوب ژرژ سیمنون نویسنده نامدار بلژیکی است.
«سفر مگره» به نمایشگاه کتاب تهران رسید و با استقبال مخاطبان هم مواجه شد، اما این داستان مگره، نسبت به دیگر کتابهایی که تا به حال توسط عباس آگاهی ترجمه شده و جهان کتاب آنها را روانه بازار کرده، تفاوتهایی دارد. البته داستان پیش رو از منظر داستان و حادثهای که قرار است از آن گرهگشایی شود، ویژگی خاصی برای ارائه و برجستگی مورد توجهی ندارد، اما نکته قابل اعتنای آن متوقف کردن زمان، و بررسی و واکاوی عمیق فضا یا طبقهای از جامعه است که بستر جنایت شده است.
یکی از مواردی که باعث برخی از رمانهای مربوط به سربازرس مگره، خیلی خاص و ویژه نباشند، سبک نگارش و سوژههای آنهاست. این رمانها حالتی پاورقیگونه و ژورنالیستی دارند و با ماجراجوییهای شرلوک هولمز یا کارآگاه اروپایی و افسانهای دیگر هرکول پوآرو که هر دو متعلق به دنیای کارآگاهان خصوصی هستند، متفاوت اند. باید در نظر داشت که مگره یک کارآگاه و سربازرس دولتی است که در استخدام اداره آگاهی فرانسه است. حال آن که کارآگاهانی چون هولمز یا پوآرو که سر آرتور کانون دویل و آگاتا کریستی خلق کردهاند، دست و بال گشوده و آزادی بیشتری دارند.
محدویتهای مگره، گاه خود سوژه نوشتن یک رمان برای سیمنون شده است. مثلا در جایی ناچار است به دلیل فشارهایی که موارد قانونی شغلش به او وارد میکنند، از خود دفاع کند و یا با هرگونه محدودیت دیگری که شرایط رسمی ادارات برایش ایجاد میکنند، مبارزه کند.
یکی از تفاوتهایی که «سفر مگره» با دیگر رمانهای سیمنون درباره شخصیت مگره دارد، این است که سربازرس برای بازپرسیهایش ناچار است، سفرهایی به خارج از خاک فرانسه داشته باشد که البته بسیار فوری و با عجله صورت میگیرند و زود هم به بازگشت میانجامند، اما نکته اینجاست که مردمان مورد نظر در پرونده این رمان، همگی از طبقه اشراف هستند و با طبقه خود مگره که جزو طبقه بورژوا هستند، فاصله زیادی دارند. «سفر مگره» با این که نسبت به دیگر رمانهای مگرهای سیمنون، داستان ضعیفتری دارد، اما تمرکز خود را بر جامعهشناسی و واکاوی لایههای درونی طبقه اشرافی جامعه اروپای غربی قرار داده است.
سیمنون در این رمان از پوسته قصهگوییاش خارج شده، زمان را متوقف کرده و خواسته تکلیفش را با آدمهای بریز و بپاشکن مشخص کند. البته این به معنی قصه نداشتن این رمان نیست، ولی به نظر میرسد، قصه در «سفر مگره» در اولویت بعد از حرف نویسنده قرار دارد.
یک نکته دیگر که رمانهای سیمنون را در تقابل با رمانهای دیگر پلیسی نویسان مشهور دنیا قرار میدهد، طریقه پیش رفتن داستان به واسطه تحقیقات سربازرس و آگاهیبخشیاش به مخاطب است. در داستانهای پوآرو یا هولمز همه شواهد و مدارک از جلوی نگاه مخاطب کتاب یا فیلم، عبور میکند، اما روی مدرک اصلی توقف یا تمرکز نمیشود. بنابراین در صحنه پایانی یا فینالی که کارآگاه همه متهمان و دخیلان در پرونده را گرد هم میآورد، همان مدرک یا اتفاقی که در روند داستان دیدهایمش، ولی به آن غافل بودهایم، بهتر دیده میشود و این مهم به مخاطب یادآوری میشود که خوب دیدن مهم است.
اما داستانهای مگره زیاد برای درگیر کردن ذهن خواننده برای حل یک پازل پیچیده، نوشته نشدهاند، بلکه تنها هدفشان سرگرم کردن مخاطب است. ضمن این که مگره روشهای خودش را دارد و صحنههای پایانی نمایش را بعضا در دفتر کارش در اداره آگاهی و گاهی در اماکن دیگر ترتیب میدهد؛ البته دفتر کارش را ترجیح میدهد. تا این نکته فراموش نشده اضافه کنیم که مگره همسر دارد؛ در حالی که کارآگاهانی چون پوآرو و هولمز بیهمسر هستند و به نوعی در گذشته از زنان ضربه خوردهاند.
درباره این نکته جای بحث و موشکافی بسیار زیاد است که از حوصله این مطلب خارج است. مگره یک سربازرس رئال و کاملا محسوس است که هر خوانندهای میتواند با او ارتباط برقرار کند و در مسیر پیشرفت تحقیقاتش با او همگام شود. البته داستانهای مگره گاهی چیزها و مواردی را از همکاران این کارآگاه و خواننده پنهان کرده و در پایان آنها را به عنوان برگ برنده رو میکنند، اما در کل، داستانهای مگره در مقایسه با ماجراجوییهای هولمز و پوآرو پیچیده نیستند.
کافهها، هتلها، ضیافتهای شبانه، لباسها و دیگر عناصر زندگی اشرافی اروپایی در سالهای دهههای 1960 و 1970 مواردی هستند که سیمنون در این رمان، روی آنها دقیق شده و ذرهبینش را بالای سر آنها گرفته است. فصلهای این رمان با جملاتی شکسپیروار شروع میشوند. مانند «آنهایی که دیدند و آنهایی که هیچ چیز ندیدند، یا هنر ادغام شاهدها» که این جملات فضای مطالعه پروندههای آگاهی و پلیسی را به خواننده القا میکند. بدون این که دچار شعارزدگی شویم، باید گفت سیمنون با این رمانش تیره بختی این طبقه اجتماعی را و همینطور بنبستهایشان در روابط انسانی را به تصویر میکشد و از افسردگیشان در حین داشتن ظاهر مرتب و شیک پرده برمیدارد.
نظر شما