پروين دخت يك بارداستان را ازسال 1371 روايت مي كند كه ازمحسن طلاق گرفته است ويكبارازسال 1361 كه خان دايي به تازگي از شوروي برگشته است. فصل ششم ازصفحه 151 تا 162 سال 71 و در اصفهان روايت مي شود كه در آن آشنا كردن خان دايي با آقاي " الف" دبير دبيرستان زمان دانش آموزي پروين با هم ممكن مي شود. درفصل دهم با عنوان " همه مان باخته ايم " زندگي خان دايي از زبان خودش تكفيرمي شود . راوي زمان را سال 1361قرارداده وبه اشتباه نسل ها مي پردازد كه آدم ها بي آنكه از حال و آينده سياست و تحولات اجتماعي چيزي بدانند به عمل سياسي مبادرت مي ورزند و افسوس خود و آيندگان را فراهم مي آورند.
داستان روشنفكر توده اي دوره رضا خاني كه تباري قاجاري دارد و از زندگي روزمره پر توطئه و بيمار خود و اطرافيان با نام " صلاح الدين بدري " به وسيله خان دايي " دكتر صلاح الدين ايوان بلند" نوشته مي شده و اعضاي حزب توده آن را طبق سياست هاي حزب بازنويسي كرده و منتشر مي ساختند. خان دايي كه اسم اصلي اش جمشيد خان ناظم الرعايا بوده بعد از مسافرت به شوروي نام خود را به صلاح الدين ايوان بلند تغيير داده بوده است. او دايي ناتني محسن است كه يك بار با " خديجه " ازدواج كرده بوده و در زمان روايت داستان در سال 1371 نه فرزندي و نه نشاني از او باقي نيست. خان دايي در شوروي بر روي آثار كلاسيك فارسي كار مي كرده و شعر و داستان هم مي نوشته است.
پروين دخت بعد از جدايي از محسن در فاصله اي كه چند سال بعد خان دايي مي ميرد به عهده مي گيرد كه نوشته هاي پراكنده خان دايي را مرور كرده اضافه ها را كنار بگذارد و قابل استفادها را در كتابي جمع كرده و منتشر سازد. در طول داستان كه پروين دخت 38 ساله است و محسن نيز تقريبا همسن اوست هيچكدام شغل خاصي ندارند.
" محسن " مدام در مسافرت از اصفهان به جاهاي ديگر است و پروين هم هرازگاهي داستاني كوتاه براي خودش مي نويسد. پروين و محسن از سال 61 به مدت 14 سال با هم زندگي مشترك داشته اند، بي آنكه فرزندي داشته باشند . از سال 71 به بعد هم به طور ازاد با هم زندگي مي كنند . محسن از حزبي هاي منطق گرايست و پروين گرايش به ادبيات و هنر دارد. تنها كاري كه آنها در دور باطل زدن هاي خود انجام مي دهند . مشروب خوردن ، تخته نرد بازي كردن و گاه هم بحث كردن پيرامون نوشته هاي خان دايي است . درداستان زندگي خان دايي نيز به وضعيت بيمار هزار فاميل قاجاري پرداخته مي شود كه در آن زمان نيز كاري جز تن پروري ، لوليدن در ميان زنان و كنيزها و حتي نزديكي با حيوانات نداشته اند .
جالب توجه است كه سينماي هاليوود اثر رسوبي خود را در آثاري از اين دست اعم از داستاني يا سينمايي گذاشته است. كافي است فيلم هاي دهه هاي شصت به بعد ميلادي ( لورنس عربستان ، آنا و پادشاه ، من و پادشان ) را در آثاري چون " سلام سينما، ناصرالدين شاه اكتورسينما" فيلم هاي مخملباف و همين داستان " نام ها و سايه ها" و در مراتب ديگر در آثاري ديگر به كلي مشاهده كرد. نگاه از زاويه چپ گرايانه و به روايت حزب توده در اين داستان يا در فيلم هايي كه از آنها ياد شد كه جنبه ليبرال آنارشيستي داشتند هيچ تفاوت ماهوي با هم ندارند. آنچه به نمايش درمي آيد نه نكوهش و نقد فلان پادشاه يا خاندان بلكه محكوميت ملي و قومي در چند نسل است . در داستان " نام ها و سايه ها " كه در برگيرنده يك قرن از تاريخ اجتماعي سياسي است حتي يك نفر موجه و مقبول نشان داده نمي شود. در هم لوليدن حيواني ، ناداني كلي ، توطئه عليه هم و دور باطل چرخيدن و گرديدن به نمايش گذاشته مي شود . تنها وجهي كه نويسنده به عنوان پيشرفت در وضعيت اجتماعي مردم ايران پررنگ نشان مي دهد با حسرت ياد كردن از دوره دبيرستان پروين و فريبا با آقاي " الف " است كه دختر وپسرها با هم بوده اند و درشرايط بعد از انقلاب نيز ادامه دادن همان شرايط ليبرالي ، مشروب خوردن ، بدون ازدواج با هم بودن وبحث هاي روشنفكري كردن به ارث رسيده است . نه از حماسه اي ياد مي شود ونه عنصري قابل قبول حداقل درشرايط كه خود نمودي داشته باشد، نشان داده مي شود . اين همه شرايط را نويسنده زمينه چيني مي كند تا درفصل دهم ( همه مان باخته ايم ) ياس فلسفي را به خواننده القا كند. جايي كه پروين ( راوي ) به عنوان مبارز نسل انقلاب و خان دايي به عنوان مبارز پير پنج دهه قبل از انقلاب رودروي هم قرار مي گيرند و گذشته و حال و آينده را در آيينه سرگذشت ها به بازتاب مي گذارند. در صفحه هاي 225- 223 مي خوانيم " قائد يك ملت بايد در جايي قرارداشته باشد كه به اندازه ي كافي به مردم نزديك و به اندازه ي كافي از آنها دور باشد. نزديك باشد ، اما دست كسي به او نرسد. توفيق رضا شاه در همين بود كه در چنين جايي ايستاده بود. نسب از اشراف نمي برد. و به همين جهت مردم او را از خودشان مي دانستند . اما از اين طرف ، چنان هاله يي از خشم و خشونت او را در برگرفته بود كه او را در جايي بالاتر از حد نقد و سنجش مي نشاند و به اندازه اي به مردم نزديك بود كه گويي مي توانستند به او تكيه كنند، و تا آن حد از آنان دور بود كه مي توانستند به او اميد داشته باشند.... گفتيم: هيچ فردي ، هيچ نظامي را نمي توان بي نياز از نقد دانست .
امروز نباشد ، فردا ما نباشيم ، ديگران . بالاخره يك روزي ، كساني آن را نقد مي كنند. كار تاريخ همين است. با لبخندي بر لب. همان طور كه روي نيمكت جابه جا مي شد گفت: اين ها را براي دل خوشي ما گفته اند . تاريخ ؟ كدام تاريخ؟ كدام نقد؟ خوب كه فكرش را بكني آدم ها را مي توان به دو دسته تقسيم كرد. يك گروه آنهايي كه مثل شماها دل شان را خوش كرده اند به داوري تاريخ ، يا به اين كه نام نيكي از خود به يادگار بگذارند، يك دسته هم آنهايي كه به اين حرف ها اعتنا ندارند. مي خندند به اين خواب و خيال ها . آنها كه مي دانند هر كاري بايد بكنند، همين حالا بايد بكنند . بعد ، تاريخ ، هر قضاوتي مي خواهد بكند.... جالب اين جاست كه همين گروه دوم بيشتر سنگ تاريخ را به سينه مي زنند... آنها منادي اين اند كه : نام نيكو گر بماند ز آدمي / به كز و ماند سراي زرنگار . اين را براي من و شما مي گويند تا خودشان بتوانند به سراي زرنگارشان برسند. حقيقتش من اين دومي ها را باهوش تر از آن اولي ها مي دانم. خنديدم و گفتم : آدم را نااميد مي كند خان دايي. آهي كشيد و گفت: بيشتر خودم نااميدم. در تمام آن سالها كه بنده و امثال بنده دل واپس قضاوت تاريخ بوديم. حضرات سراي زرنگارشان را مي ساختند. حالا كدام باخته ايم؟ دور باطل گرديدن در ساختار داستان نيز قابل توجه است و در فصل چهارم ( اجازه فرمودند) صلاح الدين ( خان دايي ) داستان خود را درباره جمشيدخان و ... با آثاري بر جاي مانده از " غزاله " ادامه مي دهد. كاري كه پروين از آغاز داستان روايت مي كند كه نوشته هاي خان دايي را بازنويسي مي كند. نويسنده از قول پروين تنها شخصيت مثبت " يادها و نام ها" كه آقاي " الف " باشد را در فصل ششم ( همين ها بودند كه مرا اين طور پير كردند) پاك سازي شده در اوايل انقلاب معرفي مي كند و القا مي كند كه اگر كسي لايق هم وجود داشته باشد شرايط كار و فعاليت به او نمي دهند. در صفحه 153 پروين مي نويسد:" ...همان وقت ها بود كه بر دمش خانه ي اقاي " الف" ، آقاي " الف " معلم سال آخر دبيرستانم بود. قبل از سال 57 . سال 53 و 54 آيين نگارش درس مي داد. بيشتر بچه ها خاطرش را مي خواستند. نه فقط براي سوادش حتا . با همه ي بچه ها خودماني بود. همه را به اسم كوچك صدا مي زد. شهناز ! چپه دوباره توهمي ؟" " مينا " نكند دوباره عاشق شده اي ؟" " نگين خانم " كتاب تازه چي ؟ " نازنين" اين اخوي بي معرفت سركار ديگه سري به ما نزد؟" " فريبا" تو دست از اين شيطنت ها بر نمي داري؟ " پروين جان از ولايت چه خبر؟... با هر كس به فراخور حالش حرفي مي زد و گذشت. بعد ديگرنديدمش تا بعداز سال 57 تازه با محسن عروسي كرده بودم كه توي خيابان ديدمش و محسن را معرفي كردم. مثل همان وقت ها گرم و صميمي بود. گفتم دلم براتان يك ذره شده . از حال و كارش هم پرسيدم گفت: از كار بر كنارش كرده اند و حالا نمي دانم كجا كار مي كند. گفت: اما يادم نيست حالا يك كار آزاد بود انگاره گفتم " آخر چرا؟" غنش غش خنديد و گفت: اين آشي بود كه شماها براي ما پختيد. ما ؟ - بله . همين شماها . همين كه مي گويي دلم براتان يك ذوره شده ، مي داني به كجاها بر مي خورد؟ دوباره قهقه اش را سر داد و روكرد به محسن.... چيزي به نام يك داستان داراي خط و ربط و رابطه متقابل بين شخصيت ها وجود ندارد. اولي از روي ياد داشت هاي غزاله مي نوشته . دومي از روي يادداشت هاي خان دايي و هر كدام نيز بريده بريده پيش برده مي شوند كه خواندش به معناي واقعي حوصله خواننده را سر مي برد. به هر حال اگرداستان نويسي دوره هدايت و چوبك و علوي و ... درصدد بازسازي دوره هخامنشي بوده اند. اين دوره درصدد بازسازي قبل از انقلاب است. به قول ژان پل سارتر كه مي گويد : روشنفكر جهان سومي ظرفي تو خالي است كه فقط صداهاي ما را بازتاب مي دهد" به روشني در اين داستان " نام ها و سايه ها " ديده مي شود. معيارهايي كه پروين ، محسن ، خان دايي ، آقاي الف و ... دارند همه واگويه هاي اروپايي است و در شكل ليبرالي يا توده اي با هم به يك جا ختم مي شود و مي بينيم همه به طور متفق دوره داستان هاي " سيحون دوبوار" را مي خوانند و آه مي كشند. نويسنده " نام ها وسايه ها " از برجاي ماندگان دوره طاغوت " جنگ اصفهان " است كه با محوريت هوشنگ گلشيري شكل گرفت و بعد ها در تهران و ديگر شهرهاي بزرگ نيز به فعاليت مستمر خود ادامه داد و در ادامه مي بينيم بنياد گلشيري هم به راه افتاده است .
گروهي كه پيش ازانقلاب به ليبرال بوده و با جريانهاي چپ دمخورنبوده است دراين داستان هم ورود خان دايي به ايران درسال 61 كه نويسنده ازآن شرايط با عنوان " بگير و ببند " ياد مي كند اتفاق مي افتد. سال 61 سالي بود كه حزب توده با تمام كارها و سازمان هاي نظامي و دانشجويي و كارگري و ... تسليم شدند. به طور كلي داستان " نام ها و سايه ها " از نوع ادبيات واپس گراي امروزي تري است كه دوره طاغوت را تبليغ مي كند و ادامه باستان گرايي برجاي مانده ازهدايت و ... است با اين تفاوت كه كسل كنندگي و سرهم بندي شدن داستان در داستان خواننده را ازحوصله مي برد . اين گروه " گروه جنگ اصفهان " ياس امروزي شان را ناشي ازعملكرد حزب توده معرفي مي كنند و اين نشاندن گناه كارمغروض توجيه گرعملكرد دوره ستمشاهي مي شود . ليبراليسمي كه كارخود را ازدهه چهل شروع كرده است و با حضور در به اصطلاح خانه هاي فرهنگ هانيزيش بل درآلمان و سوئد و سخنراني و داستان و شعرخواني در دانشگاه هاي آمريكا درصدد برائت جويي ازانقلاب به هرشكل ممكن ( اسلامي و غير اسلامي ) گام برمي دارد .
گفتني است اين رمان درسال 1382 توسط موسسه ي انتشارات آگاه به چاپ اول رسيده است .
نظر شما