۱۱ شهریور ۱۳۹۱، ۹:۵۸

یادداشت ایرج زبردست برای زلزله زدگان/ سرما در راه است

یادداشت ایرج زبردست برای زلزله زدگان/ سرما در راه است

شیراز - خبرگزاری مهر: ایرج زبردست رباعی سرای معاصر یادداشتی برای مردم زلزله زده آذربایجان شرقی نوشته است.

به گزارش خبرنگار مهر، ایرج زبردست در این یادداشت که در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده نوشته است:

1 -فکر که ارتفاع در سقوط می ریزد ، نه من نه تو نه فاصله دیگر جایی حضور وقت را نفس نمی کشد. بهت در فکر جاری می شود و ثانیه ها یکی یکی ترک می خورند. بهت آنقدر در فکر سرعت می گیرد که زمان از جاده ی سراسیمه عمر نفس زنان جا می ماند.

2 - این روزها فکر دارد یکریز سر بر شانه من می گذارد و مثل ابرهای عریان دی گریه می کند . این روزها فکر و بهت هر دو دچار لکنت شده اند و دره ها همه دقیقه ها را در آغوش کشیده اند . این روزها سکوتِ بهت ، آن دور همیشه را برای فکر مسئله کرده است. هنوز در کشف حل نشده ام : چرا بهت مثل یک علامت سوال سر بر شانه فکر گذاشته است و دارد از دلشوره ای تیره در ذهن لحظه ها حرف می زند.

3 - این روزها فکر و بهت هر دو روح مرا به دیوار مسخ شده التهاب میخکوب کرده اند. راستش هر اتفاقی که بیفتد حق با فکر است، فکر دارد به ناگهان های کبود ، به ریختن ارتفاع فکر می کند . فکر دارد به فکرهایی که دیگر نفس نمی کشند فکر می کند . فکر سردرگم است ، فکر همه همفکرهایش را از دست داده است.

4 - فکر غایت درد و زخمی وسعتی پنهان در فهم است . فکر مبحث هستی است ، فکر انتشار انسان است و انسان بی فکر یعنی برهوت غفلت . بی فکر همه جا بیابانی می شود پر از بی هویتی و اشغال هراس و تاریکی . فکر از زلزله از این بارش بی اختیار جبر هراس دارد ( آه چه صحنه ی ترک خورده ی تلخی : فکر دارد یکی یکی اشک های بهت را پاک می کند ) بهت نمی تواند فهم این همه التهاب و فاصله را لمس کند . نه . . . نه . . . باورم نمی شود فکر هم دارد با بهت گریه می کند .

5 - گاهی اوقات زمین یکباره عجیب می شود ، یکباره عجیب به سرش می زند و دست های سرد اتفاق را می گیرد. زمین که می لرزد آوار از همه سو می بارد و جان های روشن بسیاری از منظر تماشا تبدیل به دور می شوند . زمین که می لرزد فکر پراز ضمیرهای سیاه پوش سوگ می گردد و دهان های مستطیلی خاک باز می شوند ، دهان هایی نمور و بی وقفه ، که جسم را در اعماق تاریک نیستی محو می کند . آه چقدر تاوان آن روز ابتدا باید بر گرده ی آدم تازیانه بپاشد ؟ تا کی باید در چشم های سرخ آن کلاغ پیر خیره شد ؟ تا کی سایه ی حادثه در تقدیر وسیع باشد ؟ تا کی دهان بی استراحت عدم رو به جان ما باز باشد ؟

6 - بهت و فکر دست درگردن هم به یک نقطه درست در انتهای دور ، نرسیده به مرز ، خیره شده اند: آه کنار رود ارس صمد بهرنگی دارد گریه می کند .

7 -تنها آن زمزمه پاک ازلی می داند ، از این سطرهای ملتهب فقط به خاطر این بالا رفتم که فریاد شوم: سرمای پیر ، سرمای طاقت کش بی رحم ، تازیانه در دست دارد از راه می رسد ، باید با شکل گرم محبت رسم انسان را جاری کنیم ، که بامداد خسته گفت : انسان دشواری وظیفه است . نگذاریم سرما جان های دیگری را منها کند.

کد خبر 1685793

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha