۱۶ شهریور ۱۳۹۱، ۹:۴۴

گزارش خبری/

نمایشگاه خیریه یا بنگاه محبت/ اینجا لبخند بهای همه چیز است

نمایشگاه خیریه یا بنگاه محبت/ اینجا لبخند بهای همه چیز است

تبریز - خبرگزاری مهر: عمارت نوستالژیک شهرداری تبریز این روزها میزبان گروهی از جوانان خیر تبریزی است که گرد هم جمع شده اند تا با عرضه هنر و دست ساخته های خود گره هر چند کوچکی از مشکلات بی شمار کودکان مبتلا به سرطان باز کنند.

به گزارش خبرنگار مهر ، بخوانیم نمایشگاه یا بازارچه خیریه، فرق چندانی ندارد. اینجا غوغای رنگ و طرح و هنر بیداد می کند. بازار خرید و فروش حسابی گرم است. در اینجا خریدارها برخلاف عادت همیشگی با فروشنده ها چانه نمی زنند و انگار عهدی ناگفته با هم بسته اند.
 


 

حالا که دیگر چهار سال از برپایی نخستین نمایشگاه خیریه گروه "رستاک" می گذرد، همگی انگار به یک پیمان مشترک رسیده اند تا وقتی پا به اینجا می گذارند جز نیت های خیر و آرزوهای رنگی هیچ چیز دیگری از دنیای بیرون را با خود نیاورند.
 
اولین چیزی که در لحظه ورود به سالن این نمایشگاه خود را به رخ می کشد، درخت خشکیده ی بی برگ و بنه ای است که قرار است طی این روزها با ربان هایی طلائی از آرزوهای ریز و درشت آذین داده شود. آرزوهایی که تلفیقی از سلامتی است و زندگی دوباره.
 
کودکان سرطانی؛به عنوان جمعیتی از کودکان که به خواست تقدیر و خیلی چیزهای دیگری که فقط خداوندگار از جزئیاتش آگاه است محکوم به تحمل دردی بزرگ در سینه های کوچک شان شده اند، دردی که در هیاهوی زندگی پر سر و صدای این روزها اجازه نمی دهد صدای ناله هایشان به گوش کمتر کسی برسد. ولی حالا در این گوشه از شهر عده ای جمع می شوند تا در این تاریکی های محض شمعی روشن نگه دارند. شمعی که باید خیلی احتیاط کرد تا بادهای ناغافل غافلگیرش نکند.
 
وقتی تمام اینها را بیاد می آوری، با اشتیاق بیشتری بین غرفه های کوچک پرسه می زنی. غرفه گل و گیاه، عکس، زیورآلات، کارت های رنگی، نقاشی و ...همه و همه کنار هم جمع شده اند تا تنها بهانه ای باشند برای کشاندن مردم شهر به این ساختمان قدیمی.

 


 
خیال می کنی دنیا را کوچک کرده و در بین این میزها و آدم ها جای داده اند. خورشید را تکه تکه کرده و با هر پرتوش روبانی طلایی ساخته اند تا به درختی خشکیده آویخته شود. گرچه نام اش نمایشگاه است ولی بیشتر به بنگاه محبت شباهت دارد . چیزی وادارت می کند تا بایستی و لبخند بزنی وقتی لبخند می زنند و تشویق به انتخابت می کنند. انتخابی که در ظاهر بین چند تکه شی ء فیزیکی و زمینی است ولی در باطن هم تو میدانی و هم او که نظاره گر است، این جدال بین دل و وجدان است.
 
"سپیده" دخترک کوچکی است که به همراه مادرش به نمایشگاه آمده است. موهای بلند و صافی که در دو طرف سرش بسته شده  آنقدر زیبایی کودکانه اش را بیشتر کرده که توجهم را جلب می کند. جلوی یکی از غرفه ها ایستاده و انتخاب می کند. سر صحبت را باز می کنم و می پرسم: "میدونی هر چیزی که از اینجا بخری و یادگاری ببری با خودت دل بچه ای همسن و سال خودت رو چقدر شاد می کنی؟" شاید انتظار هر پاسخی را داشتم جز اینکه دخترک آرام و شمرده بگوید: " میدونم اینجوری موهای بچه های دیگه هم مثل موهای من بلند میشه" . چیزی برایش ندارم جز لبخندی آرام و تحسین برای بزرگترهایی که موضوع را با این روش برای سپیده کوچک توضیح داده اند.
 
بچه های رستاک حالا بعد از گذشت چند سال که از شکل گیری گروه کوچک شان گذشته و آن گروه 50 نفره  دیروزی به هسته چند برابر بیشتری تبدیل شده، حاصل کار خود را لا به لای عددها و رقم هایی که روز پایان نمایشگاه از صندوق بیرون می آید جستجو نمی کنند. رستاک بها ندارد. نوایی که در شهر پیچانده شده و حرکتی که با دستهای خالی و بی هیچ حمایتی از نهاد و سازمان خاصی شکل گرفته، بی شک همتایی ندارد. 

رستاکی ها در بین همه بی مهری ها و جفاها و سنگ اندازی هایی که از ریز و درشت شنیده اند، تنها دل به دل مردمی بسته اند که از نزدیک شاهد بودند چگونه مشتاقانه و با لبخند به کار خود ادامه می دهند.
 
این کارها تمرینی برای انسان گونه زیستن است. اینکه می توان چند روزی هم برای دیگری زیست. از چند هزار برای دیگری گذشت. برای خنده های دیگری گریه سر داد، خسته شد و غصه خورد.  در روزگاری که جامعه مان کم و بیش دارد به سرطان پول و سرطان شهرت مبتلا می شود، عده ای با برپایی این خیریه کوچک بهانه ای برای تمرین انسانیت یافته اند و تنها منتظر حضور مردمان پر دغدغه اند. 

یادمان باشد کودکان تنهایی را که زورشان به تقدیر نمی رسد و سرطان دور زندگی و بازی های بچه گانه شان خطی ضخیم کشیده، این روزها منتظرند به امید اینکه موهای تمام دخترکان کوچک به بلندای گیسوان سپیده باشد.
 
رستاکی ها تا نوزدهم شهریور در عمارت شهرداری تبریز منتظر ایستاده اند و لبخند می زنند. اگر شما هم می خواهید در این
مرین انسانیت سهمی داشته باشید و روبانی به درخت آرزوها گره بزنید، به قلب تبریز سری بزنید.
.............
گزارش: سحر فکردار
عکس: مهسا جمالی

کد خبر 1689818

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha