بر اساس نظریه برجسته سازی رسانه های جمعی در ایجاد اولویتهای فکری و تعیین موضوعات مهم و مورد بحث عامۀ مخاطبان، نقش اساسی ایفا می کنند. نظریۀ مذکور، پیش بینی می کند که اگر موضوعی از نظر زمان و مکان در رسانه ها برجسته شود، می تواند مخاطبان را به این اندیشه وادارد که موضوع مذکور مهم است.
شواهد تجربی این نظریه، در سال 1968، توسط "دونالد شاو" (Donald Shaw)و "ماکسول مک کامبز" (Maxwell. Mc. Combs)، در طول انتخابات ریاست جمهوری آمریکا فراهم گردید. این دو اندیشمند، با طرح سؤالاتی از رأی دهندگان، در یافتند که آنچه را رأی دهندگان به عنوان ویژگیهای نامزدهای انتخاباتی خود معرفی می کنند، همان مطالبی است که طی روزهای گذشته به صورت برجسته ای در مطبوعات ارائه شده است. یعنی رابطه ای مثبت و قوی بین اولویتهای رسانه ها و موضوعاتی که از نظر رأی دهندگان مهم بود، وجود داشت و البته این رابطه، رابطه ای علّی به حساب نمی آمد.
با استفاده از شواهد بدست آمده از این مطالعه، شاو و مک کومبز، به این نتیجه رسیدند که رسانه ها می توانند در ایجاد اولویتهای فکری مخاطبان مؤثر باشند. یعنی به مخاطبان بگویند، دربارۀ چه چیزی فکر کنند و یا سخن بگویند.
با فهم این نظریه دست اندرکاران روابط عمومی باید بتوانند بر اولویتهای رسانه ها، از طریق اخبار و اطلاعات گوناگون و جذاب، به منظور نفوذ در افکار مخاطبان خود، تأثیر گذار باشند.
بر این اساس برجسته سازی در رسانه ها در دو سطح بررسی می شود؛ سطح اول آن انتخاب اخبار و رویدادهای مهم و سطح دوم تصمیم گیری درخصوص تعیین قسمت هایی از اخبار و رویدادها برای تکرار و برجسته سازی است.
با استفاده از شواهد بدست آمده از این مطالعه، شاو و مک کومبز، به این نتیجه رسیدند که رسانه ها می توانند در ایجاد اولویتهای فکری مخاطبان مؤثر باشند. یعنی به مخاطبان بگویند، دربارۀ چه چیزی فکر کنند و یا سخن بگویند.
با فهم این نظریه دست اندرکاران روابط عمومی باید بتوانند بر اولویتهای رسانه ها، از طریق اخبار و اطلاعات گوناگون و جذاب، به منظور نفوذ در افکار مخاطبان خود، تأثیر گذار باشند.
بر این اساس برجسته سازی در رسانه ها در دو سطح بررسی می شود؛ سطح اول آن انتخاب اخبار و رویدادهای مهم و سطح دوم تصمیم گیری درخصوص تعیین قسمت هایی از اخبار و رویدادها برای تکرار و برجسته سازی است.
در عصر ارتباطات با گسترش رسانههای همگانی و شبکهای شدن جهان و همچنین باسوادتر شدن عامه مردم، نیروی تازهای با عنوان افکار عمومی پای به صحنه گذاشته است. این نیروی تازه که تجلی اراده مردم و خواست آنها است، در تمام جهان به ویژه در کشورهایی که نظامهای پارلمانی و مردمی دارند، نقش مهمی در شکلدادن به حوادث و رخدادهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دارد و کمتر نقش آن نادیده گرفته میشود.
افکار عمومی، پدیدهای روانی ـ اجتماعی و خصلتی، جمعی است و عبارت است از ارزیابی، روش و نظر مشترک گروهی اجتماعی در مسئلهای که همگان به آن توجه و علاقه دارند و در لحظه معینی، بین عده زیادی از افراد و اقشار مختلف جامعه نسبتاً عمومیت مییابد و عامه مردم آن را میپذیرند. افکار عمومی به صورت تأیید یا مخالفت با یک عمل، نظر، شخص و واقعه با خواسته، مطالبه، پیشنهاد و توصیه تجلی مییابد.
با این توضیح باید توجه داشت که رسانه می تواند در خدمت دیپلماسی عمومی سیاست خارجی کشورها قرار گیرد. یعنی رسانه با برجسته سازی برخی موضوعات آنها را امنیتی و برجسته میسازد و حتی با بی توجهی به برخی موضوعات با استفاده از سانسور نرم از ارزش اجتماعی یک موضوع بکاهد.
آنچه در 11 سپتامبر اتفاق می افتد برجسته سازی و با وامگیری از ادبیات پست مدرن بودریار با امری "فراواقعی" مواجه هستیم. واقعیت 11 سپتامبر آنقدر برجسته می شود که به امری فراواقعی تبدیل می شود. حتی برخی بر این نظرند که خود این اتفاق امری طراحی شده بوده است.
این امر فراواقعی اولویتهای سیاست خارجی آمریکا و شاید به یک تعبیر مناسبات و شکل بندی نظام بین المللی را به نفع آمریکا بیش از گذشته تغییر می دهد. آنچه در این میان مهم است نقش رسانه به عنوان ابزاری در خدمت دیپلماسی عمومی و در راستای اهداف سیاست خارجی و امنیتی ایالات متحده آمریکاست.
تصور کنید اگر 11 سپتامبر چنان برجسته سازی نمی شد آیا حضور این کشور در مناطق پیرامونی ایران با چنین هزینهای امکان داشت؟ هم از منظر افکار عمومی داخلی این کشور و هم توجیه افکار عمومی جهانیان این امر فراواقعی در راستای اهداف سیاست خارجی و امنیتی این کشور بوده است.
.......
جواد حیراننیا
.......
جواد حیراننیا
نظر شما