به گزارش خبرنگار مهر، ابراهیم حاتمیکیا در سالهای پرمخاطره دفاع مقدس به کارگردانی روی آورد و به تبع نیاز آن سالها فیلمهایی حماسی ساخت. فیلمهایی برخاسته از عرق وطن و ارزشگذاری به قهرمانان و جان نثاران آن زمان که در تمام دنیا میتوان نمونههای آن را برشمرد.
در سالهای پس از جنگ که میتوان اتفاقات از سر گذشته و حماسهها را با نگاه منتقدانه مورد تحلیل قرار داد، حاتمیکیا هوشمندانه نگاه حماسی و حمایتی صرف را کنار گذاشت و به تحلیل پرداخت. تحلیلی که همراه با جهانبینی و دغدغههای او آرام آرام شکل گرفت و در هر فیلم نسبت به اثر قبل، برجستهتر و بیپرواتر نمایان شد.
هر چند نگاه تحلیلی فیلمساز در هر اثر بنا به اتفاقات موجود، پیامد سالهای دفاع مقدس و بازخورد آن در تلاقی با اجتماع روز دچار تغییر و تکامل میشود، آنچه از ورای فیلمهای ساخته شده او در این دوران نمایان میشود حضور قهرمانی است که با تکیه بر آرمانهایی که در او نهادینه شده با اجتماع پیرامون و حتی خودش دچار تضاد است.
حاتمیکیا فیلمسازی را سال 1364 با فیلم "هویت" آغاز کرد که فیلمی اجتماعی ـ جنگی بود. او سه سال بعد "دیدهبان" را ساخت و سال بعد از آن "مهاجر" را که هر دو از شاخصترین فیلمهای تاریخ سینمای دفاع مقدس به شمار میروند. "وصل نیکان" هم سال 1369 با موضوعی حاشیهای درباره جنگ (موشکباران شهرها) ساخته شد که هم نام فیلم و هم موضوع آن باعث شد برخی "وصل نیکان" را پاسخ حاتمیکیا به "عروسی خوبان" محسن مخملباف بدانند.
"از کرخه تا راین" اولین فیلم حاتمیکیا در دوره پس از دفاع مقدس است. سعید رزمنده جانبازی است که برای درمان آثار شیمیایی راهی آلمان میشود و پس از سالها دیداری با خواهرش لیلا دارد که با خانواده قطع رابطه کرده است. مسیری که سعید برای معالجه در کشوری غریب طی میکند به نوعی موازی با شکل گیری رابطه عاطفی او با خواهرش پیش میرود. هر چه درمان و بهبود سعید به وخامت میانجامد، او و لیلا به بازشناسایی جدیدی از هم میرسند.
سعید رزمنده آرمانگرایی است که تاب کمرنگ شدن آنچه را به خاطرش مخاطره کرده ندارد. حرکت نمادین او هنگامی که در سرزمین غریب هنگام اولین دیدار با لیلا، روسری او را مرتب میکند فقط یک واکنش سنتی تلقی نمیشود.
سعید پای آنچه از کف داده میایستد، یک بده بستان نابرابر که در جایی دیگر هنگام برخورد با همرزمی که میخواهد پناهنده شود آن را طلب میکند. این طلب وقتی تبدیل به نیاز دراماتیک شخصیت میشود که سعید از خداوند هم گلایه میکند و هنگامی که به کلیسا پناه میبرد، به نوعی آشتی با تقدیر، زمانه و حتی نابرابری این بده بستان میرسد. طلبی در کار نیست و او خود را با همه چیز و همه کس بیحساب میکند.
"آژانس شیشهای" به حاج کاظم میپردازد، فرمانده سابقی که تضادش با پیرامون در جامعه کوچک آژانس هواپیمایی نمادین میشود. جامعهای که حاج کاظم مطالباتش را از آنها میخواهد و تبدیل به صحنه این رویارویی میشود. گروگانگیری او هر چند عملی خشونت بار تلقی میشود اما کمی بعد رنگی از سرکوب شدن میگیرد. سرکوب شدن فردی که فقط شاهدی برای حرف هایش میخواهد .. شاهدی میخواهد که حتی اجباری به حرفهایش گوش دهد و قضاوت کند. در سرزمینی که مردان مردش برای شنیدن واگویههایشان باید گوش شنوا را به زور اسلحه پیدا کنند، چطور میتوان از پایمال شدن حقوق انسانی سخنی به میان آورد؟
تضاد حاج کاظم با جامعه کوچک پیرامون وقتی به تضاد درونی او هم تعمیم پیدا میکند که در لحظه بحرانی به فاطمه نامه مینویسد تا او را از تردید بیرون بیاورد و چفیه همین کارکرد را پیدا میکند. یک شاهد خاموش و بهترین کلام آخر. با این فیلم در تضادهای پیرامون قهرمان حاتمیکیا، یک تضاد بطئی و تدریجی با فرزند بهعنوان نماینده نسل جدید شکل میگیرد. این تضاد در موج مرده اوج میگیرد و در "به نام پدر" به تکامل میرسد. عرصه هنگامی برای قهرمان تنگ و تنگتر میشود که تضاد رخنه در خانه و نزدیکترین وابستهاش می کند.
"روبان قرمز" حکایت داود است. حکایت محبوبه است و کمی هم جمعه. شخصیت داود از آن جهت برجسته تر می شود که سیر تحول را با حضور محبوبه و در همجواری با او طی می کند. قهرمان یک بعدی که تنها چاره برای غلبه بر تضاد با همه چیز و همه کس را در تنهایی و انزوا دیده است. تنهایی برای وفادار ماندن به آرمانها یا به گفته دیگر فرار از واقعیتهایی که در دوران گذار سازش با آنها سخت است. خنثی کردن مین و محصور کردن منطقه پاکسازی شده با روبانهای قرمز، بیشباهت نیست به کند و کاوی که داود درون خودش میکند تا به بینشی جدید برسد و بر تردیدهایش غلبه کند.
نقشی که زن بهعنوان تکیهگاه عاطفی ـ معنوی قهرمانان حاتمیکیا دارد این بار به گونهای ریشهای روانشناسی میشود. حضور محبوبه در کنار داود پاسخی است به پرسشهای درونی او. داود درون زمین دنبال مین میگردد، غافل از آنکه روی زمین میراث بزرگتری در حال از دست رفتن است.
"موج مرده" به امواجی گفته میشود که هنگام رسیدن به ساحل پتانسیل و انرژی خود را از دست داده و در واقع تأثیرگذاری ندارند. سردار راشد نمونه محض قهرمانان حاتمیکیا و مصداق بارز موج مرده است. دیگر فاطمه هم آرامش نمیدهد و معترض است هم به شرایط و از همه مهمتر به او. نماینده نسل آینده تبدیل به سئوال بزرگ همگان از او شده حتی فاطمه. اما سئوالی که راشد مطرح میکند، بی جوابتر از همه پرسشهاست: "قرار بود ما بریم جبهه و شما مراقب بچههامون باشین ... کدوممون کم فروشی کردیم؟"
در "موج مرده" شکاف بین نسل دفاع مقدس و نسل پس از آن و چالشهای برآمده از تغییر شرایط به گونهای نمادین پرداخت میشود و آنچه بر جای میماند پرسشهای بیجواب هر دو نسل است. نسلی که مطالبات خود را به خاطر وفاداری به آرمانها میخواهد و نسلی که شاکی است از همه چیز و همه کس.
"ارتفاع پست" اما در ادامه همین روند قهرمانی را معرفی میکند که برای اولین بار در فیلمهای حاتمیکیا، برخاسته از مردان دفاع مقدس نیست. اما پیامدهای آن دامنگیرش شده است. قاسم، مرد جنوبی که وادار به یک هواپیماربایی خانوادگی می شود تا آن طرف مرزها بتواند به روی زن و بچه اش نگاه کند و جوابگوی آنها باشد. باز هم جامعه کوچک داخل هواپیما تبدیل به برشی از اجتماع روز می شوند تا قاسم مطالباتش را عنوان کند: یک جای امن، یک کار آبرومند و یک دنیا خوشبختی.
این بار قاسم هم مانند حاج کاظم، شاهد میطلبد هر چند به اجبار و هر چند با خشونت. دو شخصیت با خاستگاهها و دغدغههای مختلف که جریان روز آنها را به یک واکنش واحد وامی دارد. یعنی پیدا کردن یک گوش شنوا این حد دشوار شده است؟ مدینه فاضله قاسم که به خاطرش دست به این گروگانگیری خطیر زده، غریب و خاص نیست، بلکه نیازهای اولیه هر انسانی است. اما در برخورد با سد جامعه دچار پس زدگی می شود که تنها راه چاره را در اجبار و تحکم میبیند.
"به نام پدر" اثر متأخر حاتمیکیا است که به نوعی بازگشتی دوباره به قهرمانان دفاع مقدس دارد. رزمنده سابق و مهندس معدن فعلی که به نوعی از دفاع مقدس و تبعاتش فاصله گرفته، در موقعیت خطیری قرار میگیرد: این بار شکاف میان نسلها با سئوالی بزرگ نمادین میشود. دختر او پایش را از دست میدهد، آن هم توسط مین... مینی که روزی خود او در زمین کاشته است. این بار مطالبات نسل جوان فقط جنبه ذهنی و مجازی ندارد، بلکه عینیتی به اندازه یک ساق پا دارد. ساقی که زمانی پای رفتن بوده و حالا جایش خالی است.
اگر این اصل را بپذیریم که اعمال ما چه مثبت و چه منفی از پس گذر سالیان دارای بازخورد مثبت و منفی در زندگی ما هستند، باید پذیرفت که دختر تاوان اعمالی را پس میدهد که پدر انجام داده، بدون آنکه در آنها دخیل یا قبولشان داشته باشد. فریادی که دختر به عنوان نماینده نسل جدید و قربانیان عملکرد پدران دارد، فریادی است بر سر...؟ قهرمان حاتمیکیا از همیشه تنهاتر و بی پناهتر است بدون آنکه علتش را بداند. چه چیز این معادله غلط از کار درآمده؟ چه کسی کم فروشی کرده؟
قهرمانان حاتمیکیا هر چه پیشتر میرود، در پیله انزوا و تنهایی فرومیروند که بازگشتی در پی ندارد. قهرمانانی که فریاد بیصدایشان به هیچ کجا نمیرسد و مخاطبی جز خداوند ندارند.
حاتمیکیا مجموعههای تلویزیونی "خاک سرخ" و "حلقه سبز" را هم ساخت که اولی با موضوع نخستین روزهای آغاز جنگ تحمیلی از شبکه یک پخش شد و دومی هم با موضوعی اجتماعی به زندگی پس از مرگ پرداخت. البته "حلقه سبز" خیلی نتوانست نیازگو علاقمندان به سینمای وی باشد.
" به رنگ ارغوان" یکی دیگر از آثار این فیلمساز سینمای ایران است که حدود 5 سال امکان اکران عمومی پیدا نکرد و در دوران معاونت سینمایی شمقدری این شرایط برای آن فراهم شد. وی در این فیلم تسلطش بر ابزار را به رخ نمیکشد، اجرای او از فیلمنامه ساده و بدون تظاهر است و یکی از دلایلی که باعث شده تماشاگر فیلم تا انتها از شخصیتها فاصله نگیرد ساختار نسبتا منسجم روایت بیلکنت کارگردان از این درام انسانی تاثیرگذار است.
شاید نکته تاسف آور این باشد که "به رنگ ارغوان" در زمان خود دیده و منصفانه ارزیابی نشد، در این سالها انتظارها از این فیلم بالا رفته و ممکن بود برای بسیاری آنچه پس از پنج سال روی پرده میرود متقاعد کننده نباشد، اما "به رنگ ارغوان" توان و مهارت حاتمیکیا در قصهگویی را دوباره نشان داد.
"به رنگ ارغوان" به بازی حمید فرخنژاد متکی است و او در خلق فضایی که حاتمیکیا در نظر داشته سهم بسیاری دارد، بازی او در لحظههای سکوت و سکانسهای بدون دیالوگ به همان اندازه موفق است که در سکانسهایی که دو تصویر مختلف از شخصیت هوشنگ ارائه میدهد. یکی از دوست داشتنیترین لحظههای فیلم نمایی است که فرخنژاد در گوشهای از راهروی خانه ارغوان همچون شکارچی ماهری که میداند روزگارش به سرآمده در کمین است، تماشای تیزهوشی، خشم و عصیان در چهره این بازیگر در این نما دیدنی است. "به رنگ ارغوان" از این لحظهها کم ندارد.
"دعوت" ادامه نگاه او به زنان و جامعه است که رد آن را میتوان در فیلمهای قبلی حاتمیکیا دید. اما این بار در دهه 80 او سراغ قصههایی رفته که قهرمانهایش زنانی از طبقههای مختلف اجتماع هستند و دغدغههایی متفاوت دارند. موضوع فیلم کاملا زنانه است و به یکی از بحرانهای جامعه اشاره میکند. زنانی که باید بین مادر بودن و سایر نقشهای اجتماعی یکی را انتخاب کنند.
موضوع جذاب و ملتهب فیلم و قصه فرعیها و موقعیتهایی که شش زن قصه در آن گرفتار هستند، "دعوت" را به تجربهای تازه در کارنامه این کارگردان تبدیل میکند. او در این فیلم به زنان نقشی پررنگتر از مردان داده و تلاش کرده بدون پیشداوری مسائل زنان را به تصویر بکشد.
به نظر میرسد با دوران تازهای که ابراهیم حاتمیکیا شروع کرده بود، میخواست باز هم نسلی تازه را به تماشای فیلمهایش دعوت کند. نسلی که جای خالی مخاطبان قبلی را برایش پر کنند. زنان میتوانند با "دعوت" به جمع بینندگان آثار این کارگردان بپیوندند. حاتمیکیا با آوردن آنها به بطن درام دعوتشان میکند به دنیایی پا بگذارند که پیش از این تجربه نکردهاند.
فیلم سینمایی "دعوت" آزمونی سخت برای کارگردان فیلمهای خاطرهانگیز سالهای دور است. فیلمسازی که در لحظههایی که از او ناامید شدهایم امیدوارمان کرده است. پس از تجربه ناکام "به نام پدر" به یک امیدواری دیگر نیاز بود.
"گزارش یک جشن" نیز در جشنواره بیست و نهم فجر به نمایش در آمد. این فیلم به نوعی یک بیانیه سیاسی به نظر میرسید. او که در تمام اتفاقات بعد از انتخابات 88 سکوت کرده بود. اینبار در یک فیلم تمامی دیدگاههای خود را مطرح کرد. فیلمی که البته هنوز امکان اکران عمومی پیدا نکرده و حتی این کارگردان درباره آن و نگاه فیلم به شرایط جامعه به صورت صریح صحبت نکرد و فقط با جملاتی همچون "این فیلم روایت احوال من است" بسنده کرد. "گزارش یک جشن" توسط سازمان سینمایی خریداری شد و هنوز شرایط نمایش آن مشخص نیست.
"چ" عنوان فیلمی است که هم اکنون توسط این کارگردان در مرحله فیلمبرداری قرار دارد. وی که از سالها قبل به ساخت فیلمی درباره زندگی شهید چمران ابراز علاقه کرده بود. بالاخره توانست این کار را کلید بزند. بیشک با شناختی که از این کارگردان وجود دارد میتوان انتظار داشت که شاهد یک اثر متفاوت در ارتباط با زندگی این شهید باشیم.
نظر شما