به گزارش خبرنگار مهر، بیست و یکمین نشست نقد و بررسی در باشگاه کتاب تهران و ششمین نشست بازخوانی رمانهای شاخص ادبیات معاصر ایران با موضوع نقد رمان «بوف کور» نوشته صادق هدایت، شنبه اول مهر با حضور حسن میرعابدینی و حسین پاینده در فرهنگسرای ارسباران برگزار شد.
پاینده در این جلسه گفت: «بوف کور» را میتوان از آن دسته رمانهایی دانست که رولن بارت «متن نوشتنی» میخواند. رمانها از نظر پساساختارگرایی دو دسته هستند؛ یا نقش منفعل برای خواننده ایجاد میکنند و یا برای خوانندهشان نقش فعال مفروض میکنند که در آن فراینده خواندن رمان، خود نوشتن رمان میشود. اعتقاد من این است که بوف کور از معدود رمانهای فارسی است که با همان معیار رولن بارت میتوانیم متن نوشتنی بخوانیماش. متن نوشتنی نسبت به دیگر گونهها غنا و ظرفیت بالقوه بیشتری برای تفسیر دارد. بنابراین کسی نباید به دنبال یک معنی از آن باشد.
وی در قسمتی از سخناش گفت: چنین متنی معنا یا معناهایی میتواند داشته باشد. اما عدهای به اشتباه معتقدند کار منتقد ادبی رمزگشایی است؛ خیر، رمزگشایی کار نیروهای اطلاعاتی و جاسوسهاست و منتقد سعی میکند اثر پیش رویش را تفسیر و تاویل کند. ما در اینجا با متنی روبرو هستیم که تنها راه ممکن برای پی بردن به معنایش، خود متن است. چون نویسنده هم در گورستان پرلاشز پاریس آرمیده است. دقت کنیم که وقتی یک مخاطب نقدی میخواند، ممکن است بگوید «عجب! حرفی که منتقد زده است، درست است» اما با خواندن نقد بعدی این نظر در او به وجود بیاید که منتقد بعدی، حرف صحیح را زده است. این اتفاقی است که در مورد «بوف کور» زیاد رخ میدهد.
برای فهم «بوف کور» باید «زنده به گور» و «سه قطره خون» را هم خواند
نویسنده مجموعه کتابهای «داستان کوتاه در ایران» ادامه داد: در نقد «بوف کور» با چند مانع روبرو هستیم. یکی از آنها استفاده نا به جایی است که از زندگی هدایت میشود. آقای میرعابدینی به مساله خوبی اشاره کرد و موضع چپگراها درباره این رمان بیان کرد. عدهای فکر میکنند هدایت موجب یاس و ناامیدی میشود. با سخنان آقای میرعابدینی، زمینه تاریخی این نظریه را خوب متوجه شدیم. برخی خانوادهها فرزندان خود را به ویژه از خواندن «بوف کور» منع میکردند. توجه کنیم که بعد از آشنایی با زندگی هدایت، این رمان را ذیل آن زندگی سنگین قرار ندهیم. چون این همان نویسندهای است که «وق وق صاحاب» را نوشته است. مانع دیگر نقد این رمان هم تلقی معمول از نقد ادبی در کشورمان است که باید تک معنا و واحد باشد. آنچه من در این جلسه میگویم، حرف غایی نیست و همه جنبههای «بوف کور» هم نیست. نظر من این است که برای فهم بهتر «بوف کور» باید دو اثر مهم دیگر هدایت را هم بخوانیم؛ «سه قطره خون» و «زنده به گور». یک مشکل این است که از سبک و سیاق رمان «بوف کور» زیاد نام برده و سخن گفتهایم ولی به صورت علمی به آن نپرداختهایم. درباره جنبه سورئالیستی این رمان هم فقط گفته شده است که یک رمان سورئالیست است.
پاینده گفت: «بوف کور» درخشانترین اثر سورئالیستی به زبان فارسی است که هیچ مشابهی هم ندارد. این مکتب در ایران اساسا با هدایت معرفی شد و در اوج هم ماند چون دیگر کسی در ایران نتوانست به این حد در سورئالیسم برسد. امروز هم مکتب سورئالیسم مهجورترین و بینویسندهترین مکتب در داستاننویسی ایران است. ما در زمینه داستانهای ناتورالیستی بسیار قوی هستیم؛ نه به این دلیل که نویسندگانی چون چوبک و هدایت داریم بلکه به خاطر این که امروز هم برخی نویسندگان مانند مهدی رجبی و محمدرضا گودرزی، در این مکتب مینویسند. مکتب رئالیسم ما هم نویسندگانی چون آل احمد، ساعدی یا درویشیان را دارد. مدرنیسم هم چنین وضعی دارد ولی سورئالیسم با هدایت معرفی شد، به اوج رسید و همانجا ماند. اما نکته این است که برای فهم «بوف کور» باید خود را در فضای آن قرار بدهیم و بدانیم کدام بخش از آراء سورئالیستها در آن تجلی دارد.
«بوف کور» روایتی از عشق و نفرت است
مترجم کتاب «اندیشه یونگ» در ادامه گفت: «بوف کور» مطلقا فاقد پیرنگ به مفهوم کلمه است اما اگر بخواهیم تلاشی برای بیان خلاصه آن کنیم، باید بگوییم که این رمان روایتی از عشق و نفرت است، عشقی که تبدیل به نفرت میشود و راویاش هم یک راوی روانپریش است. یکی از مولفههای مهم سورئالیسم تقدم خیال و رویا بر واقعیت است. سیزده به دری که راوی بوف کور به آن اشاره دارد، واقعیت است. اما ما در این رمان با خواندن یک فراز از واقعیت امیدوارم میشویم که داریم به ریسمانی چنگ میزنیم و قرار است چیزی بفهمیم ولی بعدش زمین میخوریم چون بعد از آن واقعیت، وارد فضای هذیانهای راوی میشویم. احساس خواننده هنگام خواندن رمان این است که در حال پیشروی است ولی از طرفی هم حس میکند در حال دور زدن در همان مفاهیم قبلی است.
این منتقد افزود: در هزارتوی «بوف کور» خواننده راهش را گم میکند و نمیتواند به صورت قطعی بگوید که چه شد. به همین دلیل، این رمان از طرفی شرحی از واقعیاتی است که بر نویسنده گذشته و از طرفی هم شرحی از رویا و هذیان است. حسن کامشاد منتقد ایرانی در آمریکا، حرف خوبی درباره این رمان زده است. او میگوید وقتی جراح میخواهد بیمار را عمل جراحی کند، او را بیهوش میکند. اما وای به حال زمانی که خود دکتر هم بیهوش شود. این وضعی است که خواننده در خواندن بوف کور به آن مبتلا میشود. راوی به غایت روانپریش است و این را میتوان از کاتالوگی که از هراسهای ناگهانیاش به دست میدهد، متوجه شد. ویژگی اصلی سورئالیسم، تلفیق دو چیز است؛ امر واقعی و امر غیرواقعی. وقتی این دو به قدری با هم آمیخته شوند که نتوانیم آنها را تشخیص بدهیم، با یک امر سورئال روبرو هستیم. از نظر سورئالها، رویا مهمتر از واقعیت است و میتواند چیزی را نشان بدهد که در واقعیت نمیتوان دید.
پاینده همچنین گفت: یکی دیگر از مولفههای مهم سورئالیسم، نگارش غیرارادی است، یعنی این که جملات همانگونه که به ذهن نویسنده میآیند، روی کاغذ جاری شوند. برتون نظریهپرداز و پایهگذار سورئالیست میگوید جملات باید همانگونه بینظم روی کاغذ بیایند. به این ترتیب در جهت نگارش خود به خودی، متن ناگهان متولد میشود نه این که نوشته شود. ما هم با خواندن «بوف کور» به دنیای دیگری میرویم. این دنیا همان ضمیر ناخودآگاه است که سورئالیستها به آن دنیای شگفتانگیز میگویند. هیچ وقت با نگاه عقلانی «بوف کور» را نخوانید چون سرتان به سنگ میخورد. هدایت در این رمان دقیقا همان کاری را کرده است که برهتون در دستورالعمل سورئالیستها نوشته است. یعنی اصل نگارش خود به خودی هم دقیقا در «بوف کور» رعایت شده است. نمونه بارزش جایی است که راوی میگوید: «نمیدانم اختیارم دست خودم بود یا نه» این دقیقا همان نگارش خود به خودی یا اتوماتیک رایتینگ است.
نویسنده مجموعه کتابهای «درآمدی بر ادبیات» گفت: «بوف کور» از دو بخش تجربه روحانی و جسمانی تشکیل شده است. بخش اول به رویا مربوط میشود و بخش دوم به بیداری. اما طبق اصول رئالیسم این دو بخش چنان به هم پیوسته شدهاند که مرتب فکر میکنیم، این دو بخش را در هم میبینیم. این درست همان توصیفی است که آقای میرعابدینی با طرح آینهها و انعکاسشان مطرح کرد. به عبارتی رویا و توهم از بخش دیگر کتاب به بخش بیداریاش سرریز میشود.
وی در پایان سخنانش گفت: با یک جمعبندی باید نگارش غیر ارادی، برتر دانستن رویا بر بیداری و تصویرپردازی با ایماژهای نامتناجس را به عنوان سه مولفه مهم سورئالیسم برشمرم و بگویم که «بوف کور» قطعا یک رمان سورئالیستی است. منطق خواندن اینگونه رمانها با دیگر رمانها تفاوت دارد و مشکل خواننده ایرانی در این است که این منطق را نمیشناسند.
نظر شما