به گزارش خبرنگار مهر، 17 مهر مطابق با هشتم اکتبر، روز جهانی کودک است که به ما یادآوری می کند هرچه برای کودکان انجام می شود، چه از طریق رسانه ها، چه آموزشی، چه حمایتی، چه از طریق برنامه های بهداشتی و... باید بهترین باشد و نظرات، آرزوها، انتظارات و ظرفیتهای کودکان، در هر زمان و هر جا که ممکن است، لحاظ شود.
باید به کودکان بیشتر بها دهیم و برای اهداف و برنامه ریزی هایمان از آنها مشورت بگیریم تا به اهداف توسعه ای دست یابیم؛ کودکان باید در تصمیمهایی که زندگیشان را تحت تأثیر قرار می دهد، به تناسب سنشان سهیم باشند و نظرشان را درباره مسائلی که برایشان مهم است ابراز کنند، چنین مهمی نیز حق کودکان بوده و راهی تضمین شده برای پیشرفت جامعه به عنوان یک کلیت است.
کودکان حرفهای زیادی برای گفتن دارند؛ آنها می خواهند درباره محیط اطرافشان، خانه، مدرسه، محله، شهرشان و همچنین تصمیماتی که بر زندگیشان مؤثر است نظر بدهند؛ از آنجا که همیشه هر گروه سنی در مورد خصوصیات رده سنی خود بیشتر آگاهی دارد، خبرنگار مهر با تعدادی از کودکان مدارس ابتدایی پسرانه رسالت دین و شهید کبریایی ورامین در مورد علایق و خواسته هایشان گفتگو کرده که می خوانید:
اگر پدر شدم دوست دارم مانند پدرم با پسرم برخورد کنم
رمضانعلی زارع شش ساله از مدرسه ابتدایی شهید کبریایی گفت: دوست دارم بزرگ شوم و راننده اتوبوس باشم، دوست دارم هم اسم پدرم رضا باشم و اسم بهترین دوستم سیناست.
وی افزود: اگر پدر شدم دوست دارم مانند پدرم با پسرم برخورد کنم چون برای من خوراکی می خرد و مهربان است؛ یک روز با خواهرم داخل حیاط بودیم که گربه خورد به چهارپایه افتاد زمین، کلی خندیدیم، دوست دارم وقتی بزرگ شدم مانند عموم باشم.
رمضانعلی بیان داشت: دوستانم هر چه بگویند قبول می کنم چون دوستشان دارم؛ پدر و مادرم وقتی دعوام می کنند، ناراحت می شوم، دوست دارم پدر و مادرم برای روز کودک ماشین به من هدیه بدهند؛ از شما هم تشکر می کنم که به مدرسه ما آمدید.
دوست دارم مثل مادرم باشم چون در درسهایم کمکم می کند
امیرمحمد نبی زاده کلاس دوم ابتدایی شهید کبریایی گفت: دوست دارم بزرگ شوم که بتوانم تمام کارها را انجام دهم و پلیس شوم؛ دوست دارم اسمم علی باشد و بهترین دوستم سجاد اسکندری است.
وی افزود: اگر من پدر باشم برای پسرم هر چیزی که بخواهد می خرم، دوست دارم مثل مادرم باشم چون در درسهایم کمکم می کند ولی پدرم سرکار می رود و کنار من نیست.
امیر محمد ادامه داد: بعضی از حرفهایی که خوب باشد قبول می کنم ولی بعضی که بد است را نه؛ مادرم همیشه برای خرید وسایلم از من می پرسد که چه چیزی دوست دارم و می خواهم به پدر و مادرم بگویم که در درسهایم به من کمک کنند تا باسواد و موفق شوم.
دوست ندارم ازدواج کنم، می خواهم آتش نشان شوم!
سجاد خطیبی کلاس دوم ابتدایی شهید کبریایی گفت: اینکه می خواهم بزرگ شوم یا همین کودک بمانم را نمی دانم اما دوست ندارم ازدواج کنم، می خواهم آتش نشان شوم!
وی ادامه داد: اگر کسی حرف بدی به من بگوید ناراحت می شوم، دوستانم اگر از من بخواهند کارهای بد انجام دهم، قبول نمی کنم ولی کارهای خوب را انجام می دهم؛ می خواهم به دوستانم کمک کنم و نگذارم کار اشتباهی کنند
سجاد عنوان کرد: دوست دارم پدر و مادرم برای روز کودک برایم ماشین و کامیون بخرند که خوشحال شوم و در آن روز به خانه مادربزرگم برویم چون آنجا را دوست دارم؛ دوست دارم وقتی بزرگ شدم مانند پدرم باشم و از پدر و مادرم به خاطر همه چیز تشکر کنم.
در روز کودک بزرگترها باید با بچه ها بازی کنند تا آنها خوشحال شوند
سجاد انصاری کلاس دوم ابتدایی شهید کبریایی تصریح کرد: دوست دارم بزرگ شوم و دانشگاه بروم تا پلیس شوم؛ بهترین دوستم ابوالفضل است.
وی اضافه کرد: اگر پدر باشم برای فرزندم هر چیزی که بخواهد می خرم و دوست دارم مانند علی کریمی و کریستین رونالدو اشم چون خیلی معروف هستند.
سجاد گفت: دوستانم هر کاری بخواهند برایشان انجام می دهم چون دوستم هستند و آنها نیز به حرف من گوش می دهند.
وی افزود: دوست دارم برای روز کودک با پدر و مادرم به پارک بروم و در این روز بزرگترها باید با بچه ها بازی کنند تا آنها خوشحال شوند.
دوست دارم برای روز کودک به پارک "ارم" بروم
علی اصغر جمالی کلاس دوم از مدرسه ابتدایی شهید کبریایی عنوان کرد: دوست دارم هر چه زودتر بزرگ شوم که بتوانم پلیس شوم و اسم بهترین دوستم علی است.
وی ادامه داد: اگر پدر باشم با فرزندم طوری حرف می زنم که بتواند در زندگی موفق شود؛ دوست دارم مانند پدرم باشم چون او خوب تربیت شده است.
علی اصغر گفت: وقتی بعضی از دوستانم به خاطر چیزهایی که آنها دارند و من ندارم مسخره ام می کنند، ناراحت می شوم؛ بعضی از حرفهای دوستانم را قبول نمی کنم شاید بعضی حرفها و کارها خطرناک باشد.
وی اضافه کرد: یک روز برادر کوچکم شیر آب را باز کرد و خیس شد که ترسید و فرار کرد و بامزه ترین روز زندگیم آن روز بود؛ دوست دارم برای روز کودک به پارک "ارم" بروم و از پدر و مادرم می خواهم برایم هدیه بگیرند.
دروغ بیشتر از هر چیزی ناراحتم می کند
عرشیا انضباطی کلاس دوم از مدرسه ابتدایی پسرانه رسالت دین گفت: دوست دارم زودتر بزرگ شوم، چون می خواهم به دانشگاه و سربازی بروم تا آتش نشان شوم، من به جز اسم عرشیا دوست داشتم اسمم امیر بود و اسم بهترین دوستم نیز امیر ارسلان رنجبر است.
وی افزود: من اگر پدر باشم برای پسرم اسباب بازی می خرم و آرام با بچه ها صحبت می کنم و سرشان داد نمی زنم؛ دوست دارم وقتی بزرگ شدم مانند پدرم باشم چون خیلی مهربان است.
عرشیا بیان کرد: دروغ بیشتر از هر چیزی ناراحتم می کند، چون خدا گفته که دروغ بد است و نباید دروغ بگوییم.
وی در مورد قشنگترین روز زندگی خود گفت: تولد پسرخاله ام رفته بودیم که حرفهای قشنگی زده شد و کلی بازی کردیم و خندیدیم؛ من حرف بعضی از دوستانم را قبول می کنم چون دوستم هستند.
عرشیا تصریح کرد: پدر و مادرم نظرم را در مورد خرید وسایلم نمی پرسند ولی من دوست دارم که وسایلم را خودم انتخاب کنم.
وی گفت: دوست دارم پدر و مادرم برای روز کودک مرا به جایی ببرند که شاد باشم، دوست دارم به مادرم بگویم که "مامان دوستت دارم".
کوچک بودن و پول نداشتن بد است!
محمدرضا احمدزاده کلاس دوم ابتدایی رسالت دین بیان داشت: دوست دارم زودتر بزرگ شوم چون کوچک بودن و پول نداشتن بد است! دوست دارم وقتی بزرگ شدم دندانپزشک شوم و اسم بهترین دوستم پارساست؛ دوست داشتم اسم خودم علیرضا باشد.
وی اضافه کرد: اگر بابا بودم مهربون با پسرم حرف می زدم و وقتی کلاس پنجم رفت براش موتور می خریدم! دوست دارم مثل بابام باشم.
محمدرضا یادآور شد: وقتی مامانم دعوام می کند بیشتر از هر چیز دیگری ناراحت می شوم چون مادرم را عصبانی کرده ام؛ پدر و مادرم مهربان هستند و برای خرید لباسهایم نظر مرا می پرسند.
وی بهترین روز زندگیش را وقتی دانست که با دوستان خود داخل پارک لطیفه تعریف می کردند و کلی خندیدند و ادامه داد: دوستم هر چیزی که به بگوید قبول می کنم چون کمک کردن کار خوبی است و دوست دارم پدر و مادرم برای روز جهانی کودک تلفن همراه به من هدیه دهند؛ دوست دارم به مادرم بگویم که"مامان تو خیلی مهربونی".
اگر بابا باشم به فرزندم می گویم "پسر جان، چی می خوای گلم واست بخرم"؟
محمدجواد صمدی کلاس سوم ابتدایی رسالت دین بیان کرد: دوست دارم بزرگ شوم تا بتوانم تمام کارها را انجام دهم و معلم شوم؛ فقط اسم خودم را دوست دارم و بهترین دوستم عباس است.
وی افزود: من اگر بابا باشم به فرزندم می گویم "پسر جان، چی می خوای گلم واست بخرم"؟ نوازشش می کنم و به گردش می برم؛ دوست دارم مثل پدرم باشم و دوست ندارم توی چیزی ببازم یا اشتباه کنم.
محمد جواد گفت: قشنگ ترین روز زندگیم وقتی بود که به پارک رفتیم و یک سوسک با یک پا داشت می پرید، همه خندیدیم من هم سه تا جوک گفتم که یکی بی مزه بود.
وی اضافه کرد: بعضی از حرفهای دوستانم را قبول می کنم ولی بعضی از حرفها را نه؛ شاید بعضی بگویند برویم دعوا که نباید کمک آنها کنم و به دوستم اگر اشتباه بگوید، نه می گویم.
محمد جواد تأکید کرد: دوست دارم مادرم برای روز کودک برایم هدیه ای بگیرد که ارزان باشد و از گرفتن هدیه راضی باشد و معلمانم در آن روز مشق کمتر بگویند.
وی افزود: پدر و مادرم در مورد تمام مسائل از من نظرخواهی می کنند و دوست دارم برای روز کودک دوستم یک چیستان از من بپرسد!
عباس که کنار ما ایستاده بود، از محمدجواد پرسید: "آن چیست که هم میوه و اسم یک کشور است"؟ و محمد جواد جواب داد: "پرتقال".
حاج عمادم؛ دوست ندارم بزرگ شوم!
عماد بهکار مرام کلاس سوم ابتدایی پسرانه رسالت دین، خودش را حاج عماد معرفی کرد؛ دوست نداشت بزرگ شود که کاری انجام دهد ولی دوست داشت رئیس بانک شود!
وی اضافه کرد: دوست دارم اسمم مهدی باشد، اسم بهترین دوستم هم عباس اردستانی است؛ دوست دارم وقتی بابا شدم فرزندم را تنبیه کنم و وقتی بزرگ شدم مانند عمویم شوم چون کار خوبی دارد؛ غذا و حرفهای بد بیشتر از هر چیز دیگری ناراحتم می کند.
عماد یادآور شد: مادرم برای خرید وسایل از من نظرم را می پرسد؛ بهترین و قشنگترین روزهای زندگیم وقتی بود که به مهد کودک می رفتم و یک بار که با پدر و مادرم به شمال رفته بودیم کلی خندیدیم.
وی ادامه داد: به هر کاری نه می گویم و دوست دارم برای روز کودک ماشین شارژی هدیه بگیرم و دوست دارم از "خبرنگار مهر" تشکر کنم که از من سئوال کرد.
می خواهم کارمند شورای نگهبان شوم
مهدی خطیب کوشا کلاس چهارمابتدایی پسرانه رسالت دین گفت: دوست دارم بزرگ شوم چون می توانم کار کنم تا بروم بیشتر جاهای دنیا را ببینم؛ وقتی بزرگ شدم می خواهم کارمند شورای نگهبان شوم؛ دوست داشتم اسمم طاها بود و بهترین دوستم علی اکبر توحید لو است.
وی افزود: اگر پدر باشم بچه وقتی که کار اشتباهی کرد، می گویم که اشتباه کرده است و اگر کار درستی کرد او را تشویق می کنم و دوست دارم مانند پدرم باشم.
مهدی تصریح کرد: پدر و مادرم همیشه نظر مرا می پرسند و از اینکه با من بد رفتاری کنند ناراحت می شوم و اگر به دوستم اعتماد داشته باشم هر چه بگوید قبول می کنم؛ اگر هم اعتماد نداشته باشم، قبول نمی کنم.
وی اضافه کرد: بهترین روزهای زندگیم روزهای تولد پدر و مادرم است که خیلی خوشحال می شوم چون آنها را دوست دارم، دوست دارم پدر و مادرم برای روز کودک "سلامتی خودشان" را به من هدیه دهند؛ انشاءالله معلمهایم در همه مراحل زندگی موفق باشند و پدر و مادرم نیز عمر زیادی داشته باشند.
ممنون که به یاد کودکان بودید
علی اکبر توحیدلو کلاس چهارم ابتدایی پسرانه رسالت دین گفت: من بچگی را بیشتر دوست دارم تا بزرگی، چون بازی و شوق دارد؛ دوست دارم استاد دانشگاه یا معلم شوم و اسم رضا را دوست دارم؛ بهترین دوستم مهدی خطیب کوشا است.
وی ادامه داد: اگر پدر باشم با پسرم زیاد بداخلاق حرف نمی زنم مثلاً هر وقت کار بدی کرد نصیحتش می کنم و دوست دارم وقتی بزرگ شدم مانند پدرم باشم چون برای خانواده زیاد کار می کند و زحمت می کشد و نظر مرا می پرسد.
علی اکبر تأکید کرد: دوستانم هر چیزی بگویند قبول می کنم، چون دوستم هستند و باید به آنها احترام بگذارم و حرفشان را قبول کنم و کارهای بد بیشتر از همه چیز ناراحتم می کند.
وی بهترین خاطره اش را روز جشن تولدش دانست که حواسش نبود و پایش رفت روی یک بادکنک که منفجر شد و همه کلی خندیدند!
علی اکبر بیان داشت: دوست دارم برای روز کودک از پدر و مادرم لباس هدیه بگیرم و از معلمم تشکر می کنم که به من آموزش می دهد؛ از پدر و مادرم که برای من زحمت زیادی می کشند تشکر می کنم؛ همچنین از شما تشکر می کنم که با من مصاحبه کردید؛ "ممنونم که به یاد کودکان بودید".
گزارش: فاطمه قره چایی/ عکس: مریم نادری
نظر شما