- اصل تأمین نیازهای واقعی
نیازهای انسان را میتوان به دو دسته تقسیم کرد. بعضی از آنها قابل احساس است؛ یعنی میتوان آنها را درک کرد. در مقابل آن برخی از نیازها را نمیتوان احساس نمود مگر اینکه یک کارشناس آنها را به آدمی یادآورشود.
سلامت انسان با درک هردوسته نیاز و تأمین معقول و منطقی آنها ارتباط پیدا میکند؛ به عنوان مثال وقتی تشنه هستیم، میفهمیم که به آب نیاز داریم. ولی اگر بدن ما به نوع خاصی از ویتامین نیاز داشته باشد متوجه نمیشویم بلکه پزشک باید به ما یادآوری کند. در مسائل روحی، عاطفی و اعتقادی هم این ویژگی وجود دارد. نیازهای مادی را آسانتر از نیازهای غیرمادی میتوان تشخیص داد.
در تعلیم و تربیت وظیفه داریم نیازهای اصیل ولی غیر قابل احساس متربی را به او بفهمانیم و در جهت تأمین و بر طرف کردن آن نیازها تلاش کنیم. اگر تربیت صرفا بر محور نیازهای محسوس و مادی قرار گیرد، آدمی از مرحله حیوانی خود فاصله زیادی نخواهد گرفت. شرط رسیدن به انسانیت تأمین نیازهای ریشهدار غیرمادی است.
شهید مطهری در توضیح قانون نیاز میفرماید:« در قانون احتیاج به سه چیز است: اول باید نیاز به چیزی باشد. دوم اینکه چیز دیگری این نیاز را بر طرف نکند. سوم اینکه احساس این نیاز پیدا بشود. دنیای امروز همانگونه به پیغمبر اکرم(ص) محتاج است که در 1400 سال پیش بود، من تا کنون در دو کتاب این جمله معروف برنارد شاو را خواندهام چه عالی میگوید: کسی مثل من حق دارد برای کشور و جامعه خودش پیش بینی میکند، من پیش بینی میکنم که اروپای فردا به دین محمد (ص) گرایش پیدا خواهد کرد. بعد موضوع کلیسا را عنوان میکند. میگوید: کلیسا در کذشته خیانت کرد، چهره این مرد بزرگ را مشوش کرد. مردم اروپا ندانستند. بعد میگوید: تنها اگر مردی مانند او صاحب عالم بشود و بر عالم حکومت کند قادر بر حل مشکلات عالم است. غیر او کسی قادر به حل مشکلات عالم نیست».
از این نگرش میتوان به راحتی اصل نیاز آفرینی را برای تعلیم و تربیت استنتاج کرد. اگر به بشر باید فهماند که به دین اسلام نیاز دارد به طریق اولی به کودکان و نوجوانان باید فهماند که بدون دین نمیتوانند زندگی کنند و نوع زندگی بر مبنای اعتقادات دینی را باید یاد بگیرند. یقیناً اگر فرزندان این مرز و بوم با معیارهای دینی تربیت شوند و این نکته مهم را به خوبی دریابند که حذف دین از زندگی به معنای گرفتن روح از بدن است؛ تلاش خواهند کرد رفتار خود را با رضای خدا و صلاح مردم تنظیم بکنند.
- اصل تأکید به تربیت دوره کودکی
فطرت الهی انسان در تربیت اسلامی ارزشمندترین چیزی در عالم هستی است به گونهای که نباید چیزی را بر آن ترجیح داد، اگر گفتار یا کرداری خلاف قوانین فطرت باشد، باید صریحاً نسبت به اصلاح آن اقدام شود. زمانی که فطرت دست نخورده و الهی است یعنی دوران کودکی باید نسبت به تربیت و شکل دهی آن، اقدام و زمینه را برای مراحل بعدی رشد فراهم کرد. فطرت به درختی شباهت دارد که باید از همان ابتدای رویش از آن مراقبت شود و در هر مرحلهای آبیاری لازم به عمل آید تا به تدریج به درختی تنومند و با طراوات تبدیل شود. رفتارهای انسانی و الهی را میتوان میوههای این درخت محسوب کرد. با توجه به این فرایند بسیار مهم، دانشمندان تعلیم و تربیت به تثبیت و تحکیم صفات نیک اخلاقی از دوران کودکی تأکید فراوان داشتهاند.
شهید مطهری ضمن اشاره به نظر علمای تربیت قدیم در خصوص تحکیم فضائل اخلاقی در آدمی میفرماید"« علمای قدیم در تعریف عدالت میگفتند: عدالت ملکه تقوا و پرهیزکاری است؛ یعنی تقوا و پرهیزکاری برای انسان ملکه شده باشد و حتی میگفتند انسان آن وقت دارای اخلاق فاضله است که در عالم خواب هم ضد آن اخلاق از او صادر نشود؛ مثلاً آن قدر راستگو باشد که حتی در عالم خواب هم دروغ نگوید. بر این اساس است که اهتمام زیادی میشود که تربیت در سنین کودکی صورت گیرد. اصلاً گفته میشود که تربیت فن تشکیل عادت است.
روحیه انسان در ابتدا حکم ماده شل و قابل انعقادی مثل گچ را دارد که ابتدا که آن را در آب میریزند، شل است و بعد سفت میشود. وقتی این ماده شل است آن را در هر قالبی بریزیم به همان شکل در میآید میتوان آن را به صورت انسان در آورد یا به صورت خوک و یا خروس. در هر قالبی که بریزیم همین که سرد شد همان شکل را میگیرد و سفت میشود.
میگویند روح انسان در زمان کودکی، حالت قابل انعطافی دارد و مانند همان ماده شل است. هرچه انسان بزرگتر شود قابلیت انعطاف آن کمتر میشود. اینکه گفتهاند : العلم فی الصغر کالنقش فی الحجر. البته دانشمندان امروز هم به تربیت دوران کودکی بیشتر اهمیت میدهند. بچهای که در کودکستان است از بچه دبستانی و بچه دبستانی از نوجوان دبیرستان و نوجوان دبیرستان از جوان دانشگاه، جنبه پذیرشش بیشتر است.
انسان در سن 50 سالگی شخصیتش منعقد میشود. البته مبالغه نباید کرد. انسان یک موجود قابل تغییر و قابل توجه و بازگشت است و ممکن است در سن 100 سالگی هم خود را تغییر دهد ولی شک نیست که حالات روحی کم کم ملکه میشود و برگرداندن آنها دشوار میگردد».
از دیدگاه شهید مطهری میتوان به آسانی این نکات را استنباط کرد: 1- تربیت دوران کودکی پایه و اساس است. 2-دردورههای نوجوانی و جوانی نسبت به دوره کودکی امکان تربیت کاهش پیدا میکند.3- اگر یک صفت در وجود انسان ملکه شد زدودن آن بسیار مشکل خواهد بود.
- اصل توازن امور ثابت و امور متغیر
انسانها از اینکه در انسانیت واحد و مشترک هستند، برخی نیازهای ثابت و مشترک دارند و چون وضع حاکم بر زندگیشان فرق میکند، دائماً در حال تغییر هستند. از طرفی هر کدام از نیازهای ثابت و متغیر در زندگی انسان جایگاه خاص خود را دارد و باید مورد توجه قرار گیرد. در تعلیم و تربیت نیز باید در همه عناصر اصلی تربیت بین امور ثابت و متغیر توازن وجود داشته باشد؛ به عنوان مثال دانستن «حقیقت امور» یک نیاز ثابت است. همه انسانها در طول تاریخ دنبال حقیقت بودهاند ولی اینکه حقیقت امور کدام است و چگونه باید حقایق را شناخت از جنبههای متغیر زندگی گرفته میشود؛ مثلاً وقتی میبینیم در رسانههای جمعی و فناوری اطلاعات تغییرات اساسی به وجود آمده است نمیتوان گفت من برای کشف حقایق امور عالم قصد بهره گیری از این وسایل و ابزار را ندارم. ا
گر اینگونه بیندیشیم یقیناً در خیلی از امور عقب میمانیم در حالی که استفاده از آنها هیچ گونه مباینت با امور ثابت ندارد. به تعبیر شهید مطهری یکی از رموز خاتمیت و جاودانی بودن دین اسلام این است که «برای احتیاجات ثابت و دائم بشر، قوانین ثابت و لایتغیری درنظر گرفته و برای اوضاع و احوال متغیر وضع متغیری را پیش بینی کرده است.
پارهای از نیازهای بشر، چه در زمینه فردی و چه در زمینههای اجتماعی، وضع ثابتی دارد که در همه زمانها یکسان است. نظامی که انسان باید به غرایز خود بدهد، اخلاق نامیده میشود و نظامی که باید به اجتماع بدهد، عدالت خوانده میشود و رابطهای که باید با خالق خدا داشته باشد و ایمان خود را تجدید و تکمیل کند، عبادت نامیده میشود. برخی دیگر از نیازهای بشر متغیر است و از لحاظ قانون وضع متغیری پیدا میکند. اسلام برای این احتیاجات متغیر، وضع متغیری در نظر گرفته است. از این راه که اوضاع متغیر را با اصول ثابت و لایتغیر مربوط کرده است و آن اصول ثابت در هر وضع جدید و متغیری، قانون خاص و متناسبی تولید میکند، مثلاً ریشه و اصل قانون «سبق ورمایه» که یکی از ابواب فقه است، اصل« وعدو الهم ماستطعتم من قوه» و شمشیر و نیزه و اسب از نظر اسلام اصالت دارد این است که مسلمانان باید در هر عصر و زمانی تا آخرین حد امکان از لحاظ قوای نظامی و دفاعی دربرابر دشمن قوی باشند».
برای فهم درست نیازهای ثابت و متغیر باید نیازسنجی کرد. نگاه فلسفی و اعتقادی به انسان نیازهای ثابت او را مشخص میکند و نگاه علمی و تحقیقی به انسان، نیازهای متغیر او را نشان میدهد. هر قدر برنامه ریزان و مربیان نیازها را بفهمند برنامههای تربیتی را با حرکت رشد و کمال کودکان و نوجوانان هماهنگتر میسازند. آنچه تحت عنوان استعداد های عالی در انسان مطرح است زمینههای شناخت نیازهای ثابت آدمی به شمار میرود و آنچه موقعیت زمان نامیده میشود نیازهای متغیر را جهت میدهد.
- اصل هدایت خواهی
مربی در تربیت اسلامی به هیچ بهانهای نباید از تربیت متربی ملول شود و مسئولیت خود را تمام شده تلقی کند. چون تربیت، کاری خدایی است. خداوند متعال بنده خود را در هر وضعیتی تحت نظر دارد. هر قدر بنده راه گم کند باز خداوند طالب هدایت و تربیت اوست. مربیان و معلمانی که از مکتب اسلام تأثیر اساسی گرفته باشند به طور نسبی از همین صفت مطلق الهی باید بهره مند شده باشند. مربی اسلامی از تلاش برای ساختن و تأثیر گذاری بر روح و روان متربی لذت میبرد و این کار را عبادت تلقی میکند.
در نظام فکری شهید مطهری نیز این ویژگی تربیت اسلامی مورد توجه و تأکید قرار گرفته است. این متفکر اسلامی که از اسلام ناب بهرههای فراوان برده، معتقد است که تعصب ما به اسلام و کسانی که زیر لوای اسلام زندگی میکنند نباید در حدی باشد که علیه آنهایی که زیر لوای اسلام نیستند بدخواه باشیم و هدایت آنها را از خداوند متعال طلب نکنیم.« وقتی که اینها(افراد ضد اسلام) هدایت نمیشوند و گذشته از این به صورت خار در سر راه دیگران در میآیند، باید به آنها به چشم یک مانع نگاه کرد ولی نباید بد خواهشان بود. حتی انسان ، بد خواه ابوجهل هم نباید باشد و مثلاً بگوید خدا نکند که ابو جهل مسلمان شود و به شهادت برسد. نباید آرزو کنیم که مانند ابوجهلها یک وقت راه به حق پیدا نکند. یزید بن معاویه هم وقتی که از زین العابدین(ع) سؤال میکند که آیا اگر من توبه کنم توبه من قبول است یا نه، حضرت میفرماید بله قبول است، یعنی اوهم بد خواه یزید نیست که آرزو کند که چون پزید قاتل پدرش است توفیق توبه پیدا نیابد تا به جهنم برود بلکه برای او هم خیر میخواهد».
-اصل حکمت جویی
حکمت به معنای برهان خالص است. گاهی برهان قوی نیست و به شائبههای گوناگون آلوده است و تأثیر لازم را در شنونده به جا نمیگذارد وهدایت نمیکند. همه پیامبران و انسانهای صالح نقش حکیمانه داشته و ضمن ارایه حکیمانه پیام تلاش کردهاند انسانهای حکیم پرورش دهند. قرآن مجید حکمت را به حضرت لقمان به عنوان موهبتی الهی طرح میکند. اگر خداوند به بنده صالح خود حکمت میآموزد بنده او نیز به عنوان مربی تربیت اسلامی باید به فراگیران حکمت بیاموزد؛ یعنی آنان را به سوی برهانهای خالص راهنمایی کند، این موضوع به قدری اهمیت دارد که تفاوت نمیکند که توسط چه کسی ارایه شود. « این حدیث، معروف است که الحکمه ضاله المؤمن» حکمت، گمشده مؤمن است. حکمت بدون شک یعنی علمی که محتوای حقیقت باشد؛ علمی که استحکام و پایه داشته باشد.
« ما نمیتوانیم اینها را درست نقاشی کنیم و کارهایی را که تبلیغاتچیها میکنند انجام دهیم والا هریک از اینها از نظر ارزش تبلیغاتی برای اسلام فوق العاده است که ایمان تا این حد تقدیس کننده حکمت باشد که بگوید حکمت گمشده مؤمن است؛ یعنی حالت مؤمن برای دریافت حقایق باید حالت کسی باشد که شیء نفیسی از او گم شده و دائماً در جستجوی آن است.
- اصل بهره گیری از اراده
انسان موجودی مختار و با اراده است که امور خود را با اختیار انجام میدهد. به همین دلیل خداوند متعال، یافتن و حرکت کردن راه راست را بر عهده خود افراد گذاشته است. هدایت الهی با اکراه و اجبار انجام نمیپذیرد بلکه از درون باید بجوشد. آیات و روایات متعدد این معنا را تأیید کردهاند. یا ایها الذین آمنو علیکم انفسکم« آنانی که ایمان آوردهاید خداوند شما را به خودتان سپرده است». خدایی که برای بشر، پیامبر و کتاب فرستاده است در نهایت از خود انسانها میخواهد که خودشان را در مسیر حق، مدیریت و هدایت کنند. پیام الهی از جانب خداوند دریافت میشود ولی تا خود فرد نخواهد آن پیامها مؤثر واقع نمیشود.
در تعلیم و تربیت هم از این قاعده باید پیروی کرد. فراگیران اراده و اختیار دارند. باید وضع را طوری ساماندهی بکنیم که آنها با اراده اخلاقی و صفات انسانی حرکت کنند. خیلی از مشکلات رفتاری آدمها به افراطهای مربیان مربوط میشود. اگر رفتاری را بدون اقناع درون به افراد تحمیل کنیم آنان پس از مدت کوتاهی به خود ما پس خواهند داد و هرگز به رفتار دینی قوی و ریشهدار تبدیل نمیشود.
- اصل تلازم و تناسب علم و عقل
عقل و علم به یکدیگر نیاز دارند و باید توأم باشند. عقل برای اندیشیدن به علم نیاز دارد و علم برای رشد و توسعه به عقل محتاج است. ما زمانی میتوانیم فراگیر را به تفکر وادار کنیم که اطلاعاتی در اختیار او قرار دهیم. معمولاً در دوحالت برای آدمی سؤال طرح نمیشود و در نتیجه عقل به کار نمیافتد؛ یکی حالتی که انسان درباره یک چیز همه مطالب را بداند و دوم حالتی که هیچ چیزنداند. بنابراین شرط تعقل، علمآموزی است.
اول باید انسان عالم باشد، مواد خام را فراهم کند و بعد عقل تجزیه و تحلیل کند؛ مثلاً اگر ما عقل قوی داشته باشیم مثل بوعلی سینا، و قرآن هم بگوید که «تاریخ» عبرت بسیار خوبی است ولی من که از تاریخ اطلاعاتی ندارم عقل من چه میفهمد، یا به ما بگویند در تمام این عالم تکوین، آیات الهی و نشانههای خدا هست، عقل من عالیترین عقل هم باشد ولی من که از مواد به کار رفته در این ساختمان بی اطلاعم با عقل خودم چه چیزی را میفهمم و آیات الهی را چگونه کشف کنم. باید با علم آنها را کشف کنم و با عقلم درک نمایم.
- اصل انسانیت دوستی
در تعلیم و تربیت انسان دوست باید باشیم یا انسانیت دوست؟ تفکر اسلامی ضمن احترام به انسان، انسانیت را بیش از انسان محترم و ارزشمند میشمارد. اگر انسانی ارزشمند تلقی میشود به دلیل ارزشهایی است که در وجود او نهادینه شده است. چرا از انسانهای صالح و در رأس تقدس و احترام یاد میشود؟ چون آنان در بین غیر مسلمانان نیز آنانی که از ارزشهای انسانی دفاع کردهاند ارزش بیشتری دارند. در اندیشه مطهری این موضوع با تحلیل کافی و با ذکر مثالهای مناسب مورد بررسی قرار گرفته است:« یک وقت میگوییم«انسان» یعنی این هیکل خاص که در همه این افراد مشترک است و انسان را دوست داشته باشیم، یعنی هر کسی را که از نسل آدم هست دوست داشته باشیم و خلاصه منظور از انسان، انسان زیستشناسی، آن که زیستشناسی او را انسان میداند. آیا مقصود این است؟ یا نه مقصود انسان بما هو انسان است؛ یعنی انسان به خاطر ارزشهای انسانی به خاطر انسانیت و انسان دوستی یعنی انسانیت دوستی.
اینجاست که وقتی چمبه و لومومبا را کنار همدیگر میگذاریم، دو نوع از آب در میآیند؛ این یک چیز از اب در میاید ، آن چیز دیگر؛ یعنی ممکن است این یک انسان از اب در اید یک انسان درست با ارزشهای انسانی و آن تنها یک انسان نباشد بلکه حیوان هم نباشد و به تعبیر قرآن از حیوان هم چند درجه پایینتر باشد، انسان را باید دوست داشت به خاطر انسانیت نه به خاطر همین هیکلش و به عبارت دیگر انسانیت را باید دوست داشت».
با توجه به اهمیت انسانیت در تفکر اسلامی دو پیام مهم برای برنامه ریزان تعلیم و تربیت قابل ذکر و توجه است:1. در کلاس درس همه دانش آموزان را صرف نظر از نژاد و فرهنگ مورد توجه تربیتی قرار دهیم. چون همه آنان از فطرت الهی برخوردارند و ما امانتدار فطرت الهی هستیم.2. محتوای تعلیم و تربیت و روشهای آن را بر محور ارزشهای انسانی تنظیم کنیم.
- اصل جذب و دفع
انسان موجودی متفکر، عاطفی و حقیقت خواه است. نمیتواند با همه انسانها و با همه موقعیتها به طور یکسان روبه رو شود. اگر با همه اوضاع یک جور برخورد کند از گوهر انسانی خود دور افتاده است.
«اصل جذب و دفع یکی از اصول و قوانین حاکم بر هستی است و به یک اعتبار یک قاعده هستی است. قانون جذب و دفع یک قانون عمومی است که بر سرتاسر نظام آفرینش حکومت میکند. از نظر چوامع علمی امروز بشر، مسلم است که هیچ ذرهای از ذرات جهان هستی از دائره حکومت جاذبه عمومی خارج نبوده و همه محکوم آنند. از بزرگترین اجسام و اجزای عالم تا کوچکترین ذرات آن دارای این نیروی مرموز به نام نیروی جاذبه هستند و هم به نحوی تحت تأثیر آن هستند».
قسمت عمدهای از دوستیها و رفاقتها و یا دشمنیها و کینه توزیها همه مظاهری از جذب و دفع انسانی است. این جذب و دفعها بر اساس سنخیت و با ضدیت و منافرت پیریزی شده است.
- اصل پیوند تربیت با معنویت
بین تربیت و معنویت رابطه ذاتی وجود دارد. در همه اجزا و عناصر تربیتی باید از طریق دعا و نیایش، جهت فعالیتها را به سوی خدا معطوف کنیم تا هدفهای تربیتی تحقق باید. که اگر برخی ارزشهای انسان که مورد قبول دین اسلام هم هست در وجود کسی باشد نهایتاً آن انسان به سوی معنویت الهی حرکت خواهد کرد.« اگر انسان علاقهمند به تربیت خودش و فرزندانش به تربیت اسلامی هست و یا میخواهد افرادی را تربیت کند واقعاً باید به مسأله نیایش، دعا و عبادت اهمیت بدهد و اصلاً مسأله عبادت، قطع نظر از اینکه پرورش یک حس اصیل است تأثیر زیادی بر سایر نواحی آن دارد».
اعمال و رفتار انسان یک صورت و یک سیرت دارد. ممکن است دو نفر یک کار انجام دهند یکی از آنها کار را برای یک هدف دنیوی انجام دهد و دیگری همان کار را برای رضای خدا انجام رساند. دومی سیرت الهی دارد و با معنویت در آمیخته است و در نتیجه ارزش و جایگاه ویژه پیدا میکند.
جمع بندی
اصول تعلیم و تربیت، قواعد عمل برای رسیدن به هدفهای تربیتی به شمار میآید. به همین دلیل نوع اهداف تربیتی در چگونگی شکل گیری نوع اصول تأثیر مستقیم دارد. نظر به اینکه از دیدگاه شهید مطهری، تربیت انسان الهی هدف غایی نظام تعلیم و تربیت الهی است اصولی باید ارایه شود که به تحقق این هدف کمک کند. آنچه که در این مقاله ارائه شد مجموعه اصولی بود که بر اساس دیدگاه علامه شهید مطهری تنظیم شده بود. بدون تردید برنامهریزان و مربیان میتوانند با توجه به آنها دانشآموزان و دانشجویان را در تربیت اسلامی یاری رسانند زمینههای تحقق هدفهای تربیت اسلامی را فراهم سازند.
تأمل در اصل مزبور، تناسب بین آنان و هدف غایی تربیت اسلامی را آشکار میسازد. به عنوان نمونه اصل هماهنگی با فطرت به این دلیل منظور شده است که الهی شدن آدمی در اثر شکوفایی استعدادهای فطری در پرتو آموزههای دینی انجام میپذیرد. بدون هماهنگی محتوای تربیت با گرایشهای فطری نمیتوان به غایت تربیت اسلامی رسید.
نظر شما