به گزارش خبرنگار مهر، چهارمین نشست اندیشه های راهبردی، با موضوع «آزادی» با حضور استادان، محققان و صاحبنظران ممتاز دانشگاهی و حوزوی، 23 آبانماه 1391 در محضر رهبر فرزانه انقلاب اسلامی برگزار شد. در این نشست؛ حضرت آیتالله خامنهای نیاز شدید کشور به تفکر و اندیشهورزی در مقولات زیربنایی را از اهداف و علل اصلی برگزاری نشستهای راهبردی خواندند. ایشان همچنین اهمیت ارتباط مستقیم با نخبگان و زمینهسازی برای دستیابی به پاسخ سؤالات مهم در مقولات بنیانی و حیات اجتماعی را از دیگر اهداف اصلی برگزاری نشستهای اندیشههای راهبردی دانستند.
ما چهار مکتب فلسفی شناخته شده در جهان اسلام داریم؛ مکتب فلسفی مشاء به ریاست بوعلی سینا، اشراق به ریاست سهروردی، یمانی به ریاست میرداماد و متعالیه به ریاست صدرالمتألهین. آزادی منهای تعریف انسان امکان ندارد، همه این چهار مکتب در مورد انسان حرف دارند. در بحثهای سیاست، حکمت عملی هم بوعلی سینا رساله مستقلی دارد و هم در بحثهای ملاصدرا کتاب مبدأ و معاد و شواهد الربوبیه در بحثهای سیاسی ورود پیدا کرده است وقتی که از سیاست حرف می زند و بحثهای آزادی هم دارد از نبوت به بحث حکمت به معنای سیاست حرکت می کند. ملاصدرا بایدها و نبایدهای سیاسی را کاملا به فقیهی می سپارد که این فقیه هم باطن گراست و هم با فقه رایج آشناست. هم فقیه زبردستی است و هم عارف دلسوخته ای است و این را در بحثهای سیاست متعالیه به وفور می بینیم.
هایدگر در بحث سیاست کتاب مستقلی ننوشته است اما از بحث هستی شناسی و زمان شناسی او، بحث سیاسی استخراج می کنند و اندیشه سیاسی هایدگر را می نویسند. در بحث آزادی هم می توان براساس مبانی هستی شناسی، مبانی معرفت شناسی، مبانی انسان شناسی و مبانی مکاتب مختلف فلسفه اسلامی تکیه بزنیم و می توان از ناحیه آنها در مورد آزادی حرف زد.
صدرالمتألهین «کسر اصنام الجاهلیة» را انگار برای زمانه ما نوشته است، کسر اصنام الجاهلیة یعنی شکستن بتهای نادانی و بی خردی. دغدغه ای که ملاصدرا در این اثر دارد با عنوان «عرفان و عرفان نمایان» توسط انتشارات الزهرا(س) منتشر شده است. او می گوید: من می بینم جامعه در بحث جهل و خرافات فرو رفته و برای اینکه از این جامعه خرافات را بزدایم این کتاب را می نویسم. حرکت امام حسین(ع) خردمندانه و در جهت احیای عقل و مبارزه با جهل و تزویر بود. حسین بن علی(ع) رفته بود که عقل را نهادینه کند. جامعه عقلانی زیر بار یزید نمی رود، پس جامعه عقلانی نیست که حسین بن علی(ع) را فتنه گر و یزید شرابخوار را امیرالمؤمنین(ع) معرفی می کند، اگر خردمندی وجود داشته باشد جامعه چنین قضاوتی خواهد داشت، پس حرکت امام حسین(ع) برای احیای خردمندی و عقل بود.
*پس شما عقلانیت و خردمندی را بستر لازم برای حضور آزادی می دانید؟
در روایات آمده که امام زمان(ع) در زمان ظهور عقلها را سر جای خود می گذارد، آن حضرت کی می آیند؟ وقتی عقلانیت رشد کند، اگر عقلی نباشد اصلا قابلیتی وجود ندارد که امام زمان ظهور کنند. در روایات آمده که در هنگام ظهور، عقلها رشد می کند، معنایش همین است یعنی به جایی می رسد که مردم امام زمان(عج) را بر می تابند، وگرنه هنوز امام(ع) ظهور نکرده زندانی می شود و یا مثل امام حسن عسکری(ع) در پادگان محصور می شود و یا مانند امام حسین(ع) شهید شود و لذا هدف امام حسین(ع) این بود که حریتی که در خطبه ها و سخنرانی های خود مطرح می کند را عملی کند. مبنای آزادی امام حسین(ع) عقلانیت است، اگر عقلانیت وجود داشته باشد خیلی چیزها در جامعه عقلانی اصلا اتفاق نمی افتد تا اینکه اتفاق بیفتد و سر از بحران در بیاورد. اینها از بحثهایی است که در آثار صدرالمتألهین و بوعلی سینا وجود دارد.
ملاصدرا در «کسر الاصنام الجاهلیة» عبارتی دارد، ایشان می گوید: «در این زمان که تاریکی های نادانی و نابینایی در شهرها پراکنده گشته است، و کوته فکری و نادرستی همه آبادیها را فراگرفته است، گروه هایی را می بینم که با تمامی توان خویش در عقاید و گفتار به نادانی و هذیان گرائیده اند و بر حسابگری در کردار اصرار می ورزند و با همه تهیدستی شان در علم و عمل خود را ارباب توحید و اصحاب تفریط می انگارند و پیرو یکی از هم نوعان خود گشته اند که ولایت خداوند و قرب و منزلت داشتن او را مدعی است.»
صدرالمتألهین می افزاید: «چون دیدم دفع شر کاری خطیر در امر دین است و رفع شبهه از قلب دانش پژوهان و دیگر مبتدیان و خلاص نمودن آنها از وسوسه های شیاطین کاری سترگ می باشد از خداوند خیرجویی نموده و شروع در ارائه وسوسه ها و رفع شبهات و باطل کردن یاوه ها و باز نمودن گره های بسته اینان نمودم.»
*چگونه می توان آرای متفکران غربی را بومی و در آن اندیشه ورزی کرد تا به تقلید نینجامد؟
بنده معتقدم تلفاتی که به خاطر بی خردی به جامعه بشری رسیده از تلفات سونامی و زلزله بیشتر است که در ایران هم استثناء نیست. هرچه عقلانیت و خردمندی تقویت شود و قدرت تجزیه و تحلیل مردم بالا تر برود آزادی هم نهادینه می شود، اما نکته ای که در اینجا وجود دارد این است که نباید گرته برداری شود، یعنی آزادی در فلسفه وجود دارد نسخه مخصوص خود را می خواهد. آن آزادی به درد ما نمی خورد. در لیبرال دموکراسی هم این گونه نیست که همگان آزاد باشند آن طور که برخی می پندارند. ما مبانی خاص خود را داریم، ما فلسفه خاص خود را داریم. فلسفه ما نه برتراند راسلی، نه هگلی و نه کانتی است. فلاسفه ما مشخص و مثل ابن سینا و صدرالمتألهین و ... هستند. اندیشمندان بزرگ به جای اینکه لابلای متون انگلیسی به دنبال معنا کردن آزادی از اندیشمندان غربی شوند، باید به متون کهن اسلامی ایرانی خودمان بپردازند و آنرا کنکاش کنند و معنای آزادی و مبانی آنرا کنجکاوانه بکاوند و این کار شدنی است.
قرآن کریم نزدیک به پنجاه و هشت پیامد برای جهل بر می شمارد. مثلا آمده جاهلان احساس امنیت می کنند اما این امنیت پندار است. یا اختلاف می اندازند که ناشی از جهل است. ارزشگذاری غلط می کنند. چیزهای معنویت و اخلاق را بعید می شمارند.
در بحث آزادی در قرآن کریم «سُبُل» زیاد وجود دارد، اما صراط تنها یکی است، یعنی ملاک همه در صراط واحد اما سبل به این صراط یعنی راه های متصل به صراط، منحصر در یک سلیقه نیست، برای اینکه راه های مختلفی برای صراط می تواند وجود داشته باشد.
در کتابهای علمی اساس اجتهاد بر تخطئه است، یعنی هیچ فقیهی نمی گوید: آنچه که من می گویم اسلام است و حرف سایر فقها درست نیست. برای نمونه در مورد آلات موسیقی امام یک فتوا می داد و دیگران فتوای دیگر می دادند. همه آرای فقها را در نظر بگیرید همین است و لذا در بحث های ملاصدرا هم در مقدمه اسفار می گوید: حقیقت منحصر در یک فهم نیست و خود ملاصدرا می گوید: من ادعایم این نیست که به همه حقیقت رسیدم و چراغ سبز عبور از خودش را هم رسما اعلام می کند.
ملاصدرا می گوید: دیگران حق دارند از من عبور کنند، چون تمام حقیقت در قلمرو فهم من نیست. ملاصدرا با وجود اینکه مفسر، محدث، فیلسوف، عارف دلسوخته و شخصیت بزرگ و صاحب مکتب است ادعا می کند که بحث حقیقت و معارف فقط نزد من نیست. در بحثهای جامعه علمی هم در بحث های آزادی اگر کسانی فهم و درک و شعور به دین و دیانت را منحصر به خود نکنند به گمانم بحثهای آزادی و بسترش کاملا هموار خواهد شد، اما اگر نه تمام سبل را به یک درک و فهم منحصر کنیم بحث آزادی با چالشهای جدی روبرو است.
طبق نظر رهبری آزادی حق است باید آنرا گرفت، حتی غالب مقالات ارائه شده مورد رضایت رهبری هم نبود. آزادی مورد نظر رهبری آزادی سیاسی اجتماعی است نه آزادی معنوی و عرفانی، ولی این اندیشه چقدر در جامعه جاری و ساری است، مجریان باید پاسخ دهند.
دشمن ما آمریکا و اسرائیل هستند که دین ما را می خواهند. دوستان دیرینه ما که دشمن ما نیستند، ما فقط داریم دوستان را درو می کنیم، اسم اسرائیل را می بریم اما دوستان داخلی و نیروهای انسانی که با خطا و آزمون کار یاد گرفتند و می توانند برای این مملکت مفید باشند را درو می کنیم.
نظر شما