۱۲ دی ۱۳۹۱، ۱۱:۳۳

تحلیل مهر/

ابزارهای سلطه فرهنگی آمریکا؛ از ماهواره تا صنعت فیلم‌سازی

ابزارهای سلطه فرهنگی آمریکا؛ از ماهواره تا صنعت فیلم‌سازی

خبرگزاری مهر- گروه دین و اندیشه: بر اساس دیدگاه امپریالیسم فرهنگی آمریکایی ها بر منابع اصلی تولید و توزیع فرهنگ، از جمله سیستم های ماهواره ای، ساخت فن آوری اطلاعات، بنگاههای‏ خبری، صنعت تبلیغ و صنعت فیلم سازی سلطه ای بلامنازع دارند.

نوع واکنش فرهنگی در مقابل جهانی شدن، بستگی زیادی به غنای فرهنگ بومی و میزان اثر گذاری آن در هویت بخشی به افراد، و سایر شرایط اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی دارد.

این واکنش طیف گسترده ای از انفعال مطلق تا ستیزه جویی در مقابل جهانی شدن فرهنگ را در بر می‌گیرد. با این وجود می توان واکنشهای فرهنگی به این فرایند را در قالب سه دستة کلی طبقه بندی‏ کرد: خاص گرایی فرهنگی، آمیزش و تحول فرهنگی و همگونی فرهنگی.

خاص گرایی فرهنگی: برخی نظریه پردازان مدعی هستند که واکنش فرهنگی در برابر فرآیند جهانی شدن، در بیشتر موارد با مقاومت و حتی مقابلة پرتنش همراه است که معمولا در قالب توسل به عناصر هویت بخشی زبانی، دینی، قومی و نژادی نمود می یابد. به بیان دیگر فرآیند جهانی شدن در عین حال که جنبه هایی از زندگی در دنیای مدرن را یکدست می کند، تفاوت های‏فرهنگی و هویتی را نیز تقویت و احیا می کند.

از این رو منتقدین تجدد، جهانی شدن را آغاز عصری جدید می دانند که با فرهنگی شدن زندگی و برجسته تر شدن هویتهای گوناگون اجتماعی ویژگی می یابد. مدافعان تجدد هم در قالب مفاهیمی‏مانند: ضدیت با دموکراسی ، احیای قبیله گری و بنیاد گرایی به این واقعیت اعتراف می کنند.

آمیزش و تحول فرهنگی: این نوع واکنش که معمولا تحت عناوینی مانند روش پیوندی Hybridization)) تحولی( Translation) و غیردفاعی (Offensive) توصیف می شوند، بر این نکته دلالت دارند که نمی توان گفت در عصر جهانی شدن، فرهنگها یا باید به خلوص و ریشه خود توسل جویند یا ادغام شوند، به عبارت دیگر دنیای پیچیده و متنوع فرهنگی صرفا عرصه تسلیم یا ستیز نیست، بلکه آن‏ها می توانند با متحول شدن و آمیزش با فرهنگ و هویت های دیگر به حیات خود ادامه دهند. در این رهیافت بر داد و ستدهای بین فرهنگی و آمیزش فرهنگی برای ایجاد اشکال فرهنگی ترکیبی تاکید می شود.

چنین روش و واکنشی بیشتر توصیف گر هویتها و انسان هایی است که از مرزهای طبیعی و معین و زادگاه خود فراتر می روند، ولی تعلق خود را به میهن خود حفظ می کنند بدون آن که دچار توهم بازگشت به گذشته شوند.

آنان مجبورند با فرهنگ های جدید محل زندگی خود کنار بیایند بدون این که هویت های اصلی خود را کاملا از دست بدهند. در واقع آنان به فرهنگ های پیوندی تعلق دارند و باید بیاموزند که دست کم با دو فرهنگ زندگی کنند. هویت سیاهپوستان در آمریکا و ملی گرایی کبک در کانادا را می توان نمونه های برجسته چنین واکنش و رهیافتی به شمار آورد.

در روایت خاص تری از این دیدگاه می توان به تعامل فرهنگ ها اشاره  نمود که در استفاده از مزایای سایر فرهنگ ها و جذب ارزش های مثبت آنها، امور ناسازگار با فرهنگ خود را طرد نموده و با غنی کردن فرهنگ بومی مانع نفوذ عناصر محوری فرهنگ های دیگر شود، به بیان دیگر در این واکنش، ارزش ها، باورها و سایر امور زیر بنایی از فرهنگ بومی اخذ و ابزار و دادههای‏ فرهنگ های دیگر در چارچوب ارزش های بنیادین فرهنگ بومی مورد پذیرش واقع می شوند.

همگونی فرهنگی: برخی نظریه پردازان عقیده دارند که فرایند جهانی شدن نوعی همگونی فرهنگی را به همراه می‏آورد و این همگونی فرهنگی در مسلط و جهانگیر شدن تجدد یا فرهنگ و تمدن غربی نمود می یابد . مثلا نظریه پردازانی مانند «گیدنز» و «رابرتسن» جهانی شدن را گسترش تجدد از جامعه (غربی) به جهان و گسترش ویژگیهای محوری تجدد در مقیاس جهانی می دانند.

بنابراین همگونی فرهنگی عبارت از نوعی انفعال و استحاله است. در چنین واکنشی معمولا فرهنگ ها در برابر جهانی شدن منفعل می شوند و حتی ضمن پذیرش فرهنگی که جهانی شدن اقتصادی حامل آن است (فرهنگ غربی)، ویژگی های خود را از دست می دهند. به بیان دیگر برخی نظریه پردازان برآنند که جهانی شدن زیر سلطه نظام جهانی‏ سرمایه داری و شرکت های قدرتمند چند ملیتی قرار دارد و در حقیقت جهانی شدن اقتصاد، نوعی جهانی شدن فرهنگی را نیز به دنبال می‏آورد. این برداشت از جهانی شدن، همان نظریه امپریالیسم فرهنگی است که فرآیند جهانی شدن را در خدمت گسترش نوعی فرهنگ مصرفی می داند.

از این دیدگاه جهانی شدن عبارت است از اراده معطوف به همگون سازی فرهنگی جهان. بنابراین بهتر است از جهانی کردن یا به عبارت درست تر، غربی کردن جهان سخن گفت. جهانی شدن نه یک فرایند تابع نیروهای ساختاری و غیر ارادی، بلکه نوعی ‏تحمیل فرهنگ غرب بر جهان غیر غرب است که توسط عوامل و اراده های اقتصادی سیاسی نیرومند انجام می شود.

نظریه‏ پردازان پایبند به نظریه امپریالیسم فرهنگی معتقدند که تردیدی در گسترش و سلطه فزاینده یک فرهنگ در جهان وجود ندارد، ولی این فرهنگ همان ارزش ها ، هنجارها و باورهای قوم محور غربی است که در ظاهری عام و غیرقومی عرضه می شود. و در عبارتی دیگر، غرب به واسطه گفتمان های قدرت و غیرسازی ، دست اندرکار نوعی امپریالیسم و استعمار فرهنگی‏است.

بر پایه نظریه امپریالیسم فرهنگی، گرچه جهانی شدن فرهنگی چونان پدیده ای فراتاریخی و فراملی یا نیرویی متعالی و جهانی نمودار می شود، ولی در واقع چیزی جز صدور کالاها، ارزش ها و اولویت های شیوه زندگی غربی نیست.

فرهنگی ‏که شاخصه های اصلی آن را : فردگرایی، لیبرالیسم، قانونگرایی، حقوق بشر، آزادی، برابری زن و مرد، سیاست دموکراتیک و اندیشه سکولار، بازار آزاد و اقتصاد سود محور بازار تشکیل می دهد.

روایت خاص تری از همگونی و یکپارچه سازی فرهنگی، آمریکایی کردن فرهنگ جهانی است. محور بحث در این روایت، همگونی فرهنگی به واسطه رسانه های آمریکایی است.

نظریه پردازان پایبند به چنین دیدگاهی بر این نکته تاکید می کنند که آمریکایی ها بر منابع اصلی تولید و توزیع فرهنگ، از جمله سیستم های ماهواره ای، ساخت فن آوری اطلاعات، بنگاههای‏ خبری، صنعت تبلیغ، تولید و توزیع برنامه های تلویزیونی و صنعت فیلم سازی سلطه ای بلامنازع دارند. بنابراین ایالات متحده آمریکا فرهنگ خود را به صورت گسترده ای در اقصی نقاط جهان رواج می دهد.

کد خبر 1781253

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha