خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و ادب: «فصل پنجم: سکوت» را باید نخستین دستپخت نویسنده آن پس از رجعت دوبارهاش به ادبیات نوجوانانه بعد از خلق یکی از بهترین رمانهای چند ساله اخیر کشور توسط وی دانست؛ رمان «مردگان باغ سبز» که برای نویسندهاش و ادبیات معاصر ایران به نوعی یک اتفاق به شمار میآمد و شاید همین اتفاق و حواشی پیرامون آن بود که محمدرضا بایرامی را واداشت تا بگوید تصمیم دارد بار دیگر پس از خلق این اثر، به ادبیات نوجوانانه رجعت کند؛ ادبیاتی که خاستگاه ابتدایی خود وی نیز در آن بوده و نوشتن نیز به نوعی در این فضا برای او متولد شده است.
بایرامی و قلمش را شاید بسیاری با خلق فضاهای روستایی بشناسند؛ فضاهایی که جغرافیای منطقه سبلان را به شکلی زنده و گویا بارها به تصویر کشیده و نه تنها مخاطبین داخلی که مخاطبان خارج از ایران هم آن را میستایند و بازخوردهای اثر «کوه مرا صدا زد» موید این نکته است.
«فصل پنجم: سکوت» هم از این قاعده مستثنی نیست و ساخته و پرداخته چنین قلمی است؛ با این تفاوت که این بار او به جای روستا بطن شهر و پایتخت را دستمایه خلق اثرش قرار داده است.
«فصل پنجم: سکوت» با تصویرسازی بدیع و هنرمندانه بایرامی از منطقه جنوب شهر تهران آغاز میشود که بستر رخداد این قصه است؛ منطقهای که زخم فقر چنان تن آن را خراش داده است که جراحت آن از لابهلای سطور گاه طنزگونه بایرامی هم بیرون میزند. این تصویرسازی و در ادامه توصیف ساختار زندگی اجتماعی مردمان پایتخت در سالهای پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، یکی از نخستین نکات قابل تحسین در این رمان است که شاید اگر آن را به تجربه نویسنده اثر نسبت دهیم، چندان بیربط نیست.
نثرپرضرب نویسنده در این رمان در کنار این تصویرسازیها و زبان طنزآمیز بایرامی در بخش ابتدای داستان تا زمان رسیدن به اوج ماجرا مخاطب را با قدرت هرچه تمامتر با خود همراه میکند و شاید اگر بگوییم که فرصت نفس کشیدن را نیز از او میگیرد، بیراه نیست، اما درست در نقطه اوج ماجرا و جایی که گره اصلی داستان قصد بازشدن دارد، گویی شتابزدگی نویسنده منجر به خلق داستانی سرهم بندی شده و ضعیف شده است و داستان را ناگهان سقوط میدهد.
داستان لو رفتن شخصیت دوم داستان توسط نوجوان راوی قصه و ماجرای کم رمق و غیرقابل باوری که برای این منظور توسط نویسنده خلق و روایت میشود، اوج داستان او را به نقطهای برای سقوط آزاد مخاطب اثر مبدل میکند و این ماجرا در ادامه و تا انتهای داستان نیز توسط هیچ اتفاق دیگری ترمیم نمیشود.
در کنار این موضوع، استفاده از عناوین، مکانها و حتی نام بردن از برخی آثار سینمایی ساخته شده در سالهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در رمان با توجه به سن مخاطب این اثر چندان مطلوب نیست و بیراه نیست اگر بگوییم که او به دلیل آشنا نبودن با آنها هیچگونه ارتباط نوستالژیکی که احیانا مد نظر نویسنده بوده، را با آنها بر قرار نمیکند.
از طرف دیگر پایانبندی رمان نیز به نوعی مخاطب را در فضای عدم قطعیت، معلق نگاه میدارد و با خلق موقعیتی غیرقطعی توسط نویسنده لذت کشف پایان احتمالی داستان را نیز به او وامیگذارد که این موضوع نیز در کنار نوع گرهگشایی نویسنده از متن، فرآیند سقوط آزاد متن داستانی در نیمه دوم را تکمیل میکند.
«فصل پنجم: سکوت» در یک نگاه کلی همانند بسیاری از داستانهایی که در موضوع انقلاب اسلامی و در سالهای اخیر از نداشتن داستانی تاثیرگذار و ماجرایی که به قول برخی منتقدان گریبان مخاطب را گرفته و او را رها نکند، رنج میبرد.
شتابزدگی و تعجیل نویسنده در خلق اثر و بیحوصلگی او برای ساخت ماجراهایی پرکشش در داستان در جای جای متن به روشنی دیده میشود و این خصیصه هیچگاه در طول اثر دست از سر نویسنده بر نمیدارد.
اما سئوال پایانی که با خوانش «فصل پنجم: سکوت» در ذهن تداعی میشود، این است که جای خالی قوت داستانی و فضاسازی در داستانهای معاصر با موضوع انقلاب اسلامی با چه توجیهی و بر مبنای کدام اندیشه جای خود را به تکنیک و فن روایت داستان بخشیده است؟
فصل پنجم: سکوت، روز دوشنبه هفته آینده همراه با رمانهای «گذر از کوه کبود» نوشته محمدعلی علومی و «شاهینها و بشکه باروت» نوشته محمدرضا اصلانی با حضور نویسندگان این سه اثر، نمایندگان رسانههای گروهی و جمعی از نویسندگان کودک و نوجوان در خبرگزاری مهر نقد میشود.
محمدرضا شمس، محمدحسن حسینی و علیالله سلیمی، منتقدان برنامهای هستند که دوم بهمن از ساعت 14 در سالن اجتماعات خبرگزاری مهر برگزار خواهد شد. ورود تمام علاقهمندان به این برنامه آزاد است.
نظر شما