۲ بهمن ۱۳۹۱، ۱۶:۲۶

تأثیرات سوء نقایص فیزیکی در رفتارهای انسان

تأثیرات سوء نقایص فیزیکی در رفتارهای انسان

خبرگزاری مهر-گروه دین و اندیشه: تأثیرات سوء نقایص فیزیکی در انسان می‎تواند به بروز برخی حالات روانی و روحی درفرد منجر شود و همچنین تأثیرات منفی این مشکل را در رفتارهای بیولوژیکی انسان می‏توان جستجو کرد.

با دقت در تفاوت‏های بیولوژیکی میان افراد بزهکار و سالم می توان ادعا کرد که ساختار بدنی انسانها یکی دیگر از عوامل مؤثر در بروز و گرایش فرد به بزهکاری است. تأثیر نقصان فیزیکی در بروز رفتارهای مختلف بسیار مهم است و در ردیف نخست قرار داده می‎شود. تأثیرات سوء نقایص فیزیکی در انسان می‎تواند به بروز برخی حالات روانی و روحی درفرد منجر شود و همچنین تأثیرات منفی این مشکل را در رفتارهای بیولوژیکی انسان می‏توان جستجو کرد. رفتار بزهکارانه و یا جرم تحت تأثیر انواع تحریکات و یا تأثیرات فکری و جسمی فرد قرار دارد و از این رو می‏توان جرم را به عنوان محصولی از شرایط بدنی افراد به شمار آورد.

بر طبق ادعاهای برخی از دانشمندان بعضی از انسانها به صورت گناهکار و مجرم زاده می‏شوند که به اینها نام کودکان یا مجرمین بالفطره را می‏دهند. این نوع افراد با توجه به نشانه‏هایی که دربدن خود دارند می‎توانند قابل تشخیص باشند. علایم موجود در بدن این نوع افراد، همانا نقایص و شرایط غیر معمولی است که به چشم دیده شده و همین نقایص و نامتعارف بودن جسم و یا روان کودکان مجرم بالفطره باعث می‏شود که آنان تحت اراده کامل و درست و حاکمیت منطقی تجزیه فکری قرار نگرفته و به سهولت به سمت بزهکاری گرایش نشان دهند؛ نقایصی که عمدتاً می‏توانند فرد را به سوی جرم و بزهکاری سوق دهند وجود حالات غیر متعارف در ساختار فیزیولوژیکی و پیسکولوژیکی است.

لومبروسو معتقد است که مجرم یک سری خصوصیات فیزیکی شاخصی دارد که او را از دیگران متمایز ساخته و این تفاوت تنها در ساختار فیزیکی او نبوده و از لحاظ پنداری و ذهنی نیز با دیگران متفاوت است. او مجرمین را به عنوان انسانهایی دارای«اخلاق جنونی» دانسته و چنین لقبی را در رابطه با بزهکاران به کار می‏برد. تعدادی از مجرمین انسانهایی هستند که دارای خصوصیات و نارسایی‏های جسمی و یا ذهنی بالفطره نبوده و بروز برخی از بیماری مقطعی در زمان رشد از قبیل اپی لپسی باعث گرایش و تمایل آنان به سمت و سوی بزهکاری می‏شود.

با توجه به عملکرد رفتاری و ذهنی بزهکار می‏توان گفت که مجرمین موجوداتی هستند که از قابلیت رفتاری و کیفیت وجودی محروم بوده و مجرم در درک فقدان قابلیت‏ها و کیفیت‏ها، خویشتن را بسی متفاوت از دیگران دانسته و دست به کارهای ضد اجتماعی و یا مغایر با اصول می‏زند تا به نوعی خود را مطرح ساخته و یا این که احساسات شورشگرانه درونی را فرونشاند.

ای. و اس، گلوک در کتاب خودشان به نام «ساختار بدنی و جرم» اعلام می‏دارند که به مدت طولانی بر روی 500 کودک مجرم و بزهکار کودک بی گناه و آزاد آزمایشات خودشان را انجام داده بودند که در نتیجه معلوم شده بود کودکانی که دارای خصوصیت بدنی مزومورفی بوده‏اند بیش از بقیه در ارتکاب و سوق‎گیری به سوی جرم مستعدتر هستند. آنها علاوه بر تثبیت این ادعا اعلام می‏دارند که عوامل دیگری از جمله ذکاوت و بهره هوشی، ساختار فردی، شخصیت، مزاج، خانواده و تربیت آن، محیط و زندگی و عوامل مؤثر در آن از جمله فاکتورهای تأثیرگذار در گرایش و تمایل به بزهکاری در کودکان است.

بر حسب عقیده آنان می‏توان گروه‏های بزهکار را از گروه‏های بی گناه به ترتیب زیر شناسایی کرد: بیشتر مجرمین و بزهکاران به طور اساسی دارای ساختار بدنی مزومورفی بوده که خصوصیات دیگری در جسم و قیافه آنان از دیگر علائم قابل شناسایی در تمایل به جرم است. غالب مجرمان دارای ابروانی به هم رسیده و پرپشت بوده و از نظر قدرت جسمانی نیرومند هستند عضلات ورزیده از دیگر نشانه‏های آنان است.

از نظر مزاجی انسانهایی نا آرام، با انرژی، مهاجم، پرخاشگر، زود عصبانی، مخرب و قدرت طلب بوده و دوست دارند که دیگران از آنها اطاعت نمایند در این افراد میل به هیجان و کارهای نیازمند به قدرت و زور بیشتر است.

از نظر روانی انسانهایی هستند که ابتکارات و ظاهر سازی‏های ذهنی و فکری زیاد داشته و از خود نشان می‏دهند و دوست دارند نتیجه هرکاری را اشکارا کسب کرده و بدانند. از مجهولات و معادلات دوری گزیده و در حل مشکلات خود به تدابیر و یا نظرات دیگران کمتر توجه می‎کنند.

افرادی که در گروه مجرمین قرار داشتند نسبت به گروهی که بی گناهی بودند در برابر مسایل فرهنگی-اجتماعی تفاوت‏های فاحشی از خود نشان می‏دادند کودکان بزهکار با خصوصیت مزومورفی در خانواده خود غالباً انسانهای لاقید و بی ادراک بوده و احساسات در آنها کمتر دیده می‏شود. آنها به عنوان کودکانی کم احساس، خشن، سرد از نظر اخلاقی ضعیف شناخته شده و گرچه والدین مهربانتری نیز داشتند لیکن به کلی با آنها متفاوت دیده می‏شوند.

به طور کلی عوامل مؤثر در گرایش و یا تمایل کودک به بزهکاری بنا به آنچه در تحقیقات تثبیت شده، غالباً فیزیکی، روانی و اجتماعی است.

ای. و اس، کلوک با تکیه بر یافته‏ها و استنباطات خود ادعا می‎نمایند که: هر بدنی به ذات دارای تمایلات خاص به سوی انحراف و گمراهی نیست گرچه برخی از عوامل فیزیکی- جسمانی می‏تواند فرد را به سوی گمراهی مستعدتر نشان دهد. ولی مهم‏ترین و مؤثرترین عامل در گرایش و سوق دهی فرد به سوی بزهکاری، همانا محیط و تربیت کودک است، مادامی که تربیت درست بوده باشد و کنترل بر رفتار و رشد کودک و نیازهایش دقیق صورت پذیرد محیطی که کودک در آن پرورش می‏یابد از هر حیثی از گزند انحراف خالی گردد آن زمان تصور این که کودک مزومورفی متمایل و راغب به بزهکاری است بعید به نظر خواهد رسید.

کد خبر 1796313

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha