به گزارش خبرنگار مهر، در این یادداشت چنین آمده است:
آیا تاکنون به این موضوع اندیشیدهاید که تئاتر ملی یعنی چه؟ خاستگاه تئاتر ملی ما کجاست؟ برای رسیدن به تئاتر ملی اصولا چه باید کرد؟ تئاتر ملی ایران چه شاخصههایی دارد؟ پیشگامان این عرصه چه کسانی بودهاند؟ وظیفه ما در قبال گسترش تئاتر ملی چیست؟ مدیران در این عرصه چه وظیفهای بر عهده دارند؟ هنرمند ملی کیست؟ و اصولا برای هنرمند ملی شدن چه باید کرد؟ تلاشهای برنامه ریزان در گسترش تئاتر ملی تا به امروز چقدر موثر بوده است؟ برای پاسخ گفتن به سوالاتی از این دست با یادداشت ما همراه شوید.
تئاتر ملی ترجمه "تئاتر ناسیونال" Theatre national است تئاتری با شاخصههای فرهنگی، اقلیمی و بومی یک کشور، یعنی تئاتری که شناسنامه فرهنگی و محلی مردمان یک سرزمین را در خود جای داده است. اما تئاتر ملی یا ناسیونال در غرب چه معنایی دارد و منظور آنها از بهکار بردن این واژه "ملی" پس از واژه تئاتر چه بوده است؟
در حدود سالهای بین دو جنگ جهانی فکر تئاتر ناسیونال در اروپا مطرح شد و مراد آنها از تئاتر ناسیونال شکل خاصی از تئاتر نبود بلکه گسترده کردن تئاتر و عدم تمرکز آن در یک یا چند جای ثابت بود. در آن زمان تئاترها بیشتر در پایتخت کشورها متمرکز شده بود چیزی شبیه امروز ما، در استانها و شهرستانها امکانات و توجه مادی و معنوی به تئاتر، چون سالن، نیروی کار آزموده و حمایتهای مادی و دولتی و... نسبت به پایتخت خیلی کمتر بود، بنابراین فکر اصلی تئاتر ملی گسترش تئاتر در سطح ملی و کل جامعه بود نه چیز دیگری.
اما در ایران اصطلاح "تئاتر ملی" از طریق ترجمه نظریات تئاتر غربی و کمی پس از ورود تئاتر نوع اروپایی وارد زبان فارسی شد و البته که هنرورزان این عرصه تلاش کردند مفهومی بومی و ایرانی هم به آن ببخشند تا تئاتر ملی ما هم نشانهای از فرهنگ و ایرانیت ما را در خود داشته باشد و هم گسترش جغرافیایی پیدا کند که البته به اعتقاد صاحب نظران در بخش دوم یعنی همهگیر کردن تئاتر تا به امروز چندان موفق نبودهایم که دلایل آن را در برنامهریزی مدیران ظرف سالهای متمادی باید ارزیابی کرد.
پیشگامان تئاتر ملی: در سالهای دهه چهل شمسی، در ایران تلاشهایی در جهت شکلگیری تئاتر ملی صورت گرفت و گروههای هفتگانهای بوجود آمدند که کارگردانان مطرح آن زمان این گروهها را اداره میکردند. در این گروهها هنرمندانی چون "عزتالله انتظامی"، "مهدی فتحی"، "محمدعلی کشاورز"، "جمشید مشایخی"، "جمشید لایق"، "سعدی افشار"، "فخری خوروش"، "مصطفی اسکویی"، "مهین اسکویی"، "اسماعیل خلج"، "اسماعیل شنگله"، "داود رشیدی"، "بهرام بیضایی" ، "کورس سلحشور"، "بهزاد فراهانی"، "ناصر شاهینپر"، "محمو دولتآبادی" و دهها هنرمند دیگری که هر کدام به نوعی در گسترش تئاتر ملی ایران تاثیرگذار بودند حضور داشتند.
کارگردانی یکی از این گروهها را "عباس جوانمرد" بر عهده داشت و البته که جوانمرد در کنار خود شخصیتهای فکور و اندیشه ورزی چون "بهرام بیضایی" نابغه حوزه نمایشنامه نویسی عصر خود و چند تن دیگر را به همراه داشت که عمق اندیشههای ایرانی و ملی آنها را در آثارشان به خوبی میتوان دریافت. نام این گروه "گروه هنر ملی" بود. این فکر که نمایشهایی با سبک و سیاق ایرانی نوشته شود و با الهام از تکنیکهای تلفیقی اجرای نمایش ایرانی و تئاتر مدرن اروپایی به صحنه برود از جمله فکرهای این گروه بود. تفکری که توسط نسلهای بعدی به دلیل کم توجهی حوزه مدیریت هنری چندان استمرار نیافت.
در همان سالها همین گروه برای اولین بار نمایش "بلبل سرگشته" نوشته "علی نصیریان" و یکی از نمایشنامههای "نصرت الله نویدی" با نام "سگی در خرمن جا" و یا "تامارزوها " را در جشنواره "تئاتر ملل" در پاریس اجرا کرد و این آغازگر حرکت و اندیشهای بود که تا به امروز تحت عنوان "تئاتر ملی" ایران مطرح بوده است و همه این اتفاقات در تالاری رخ داد که بعدها خاستگاه تئاتر ملی ایران نام گرفت و هنرمندان تاثیرگذار بسیاری را به جامعه تئاتری ایران معرفی کرد یعنی "تالار سنگلج".
اما تئاتر سنگلج کجاست: گویند که نام سنگلج دگرگون شده "سنگ و رج" است. "رج" به معنی ردیف است و اصطلاح سنگ رج مربوط به تقسیم آب با پارههای سنگ در این منطقه بوده است و تالار سنگلج هم سالها است که به تقسیم فرهنگ و هنر ملی در میان مردمانش میپردازد. جایی در همسایگی خیابان بهشت در محدوده مرکزی شهر تهران، تالاری قدیمی به نام "تئاتر سنگلج" است، مکانی که به باور بسیاری از هنرمندان تئاتر عشق را در آستانه پنجاهمین سال عمر خود همچنان نوید میدهد؛ با غم مردمان زمانه غمگین میشود و با شادی آنها شادمانه مینوازد، مینوازد چگونگی با هم زیستن را، گاه میخندد و گاه غمزده از درد زمانه اشک را بر دیده جاری میسازد این "سنگلج پیر"!
بله اینجا محله سنگلج است، محلهای که در نبش یکی از خیابانهایش نام "بهشت" را حک کردهاند و به درستی که روزگاری بهشت تئاتر ایران بود و در این محل آدمیان به تکاپوی یافتن انسانیت خویش سفر میکردند، در اعماق وجودی خویش تا شاید مگر بیابند خویشتن گم کرده خویش را در به نظاره نشستن نمایشی در تالار سنگلج. بیش از چهل و اندی سال از عمر تئاتر سنگلج میگذرد و در طول این سالیان متمادی سنگلج سردی و گرمی بسیار چشیده است؛ نامرادیها دیده و نامهربانیها شنیده است.
گاه به خاموشی گراییده و گاه فریاد رسای حلقوم مظلومان زمانه خود بوده است این سنگلج پیر، با بیان نمایشی خود در به تصویر کشیدن تئاتری باب میل تماشاگران تئاتر، این هنر اصلاحگرا و خدامحور. اما اکنون سالهاست که ترکه نامهربانی به اهل هنر تا جایی پیش رفته است که بسیاری از یاران سنگلج را از او گرفته اند، هنرمندان پیسکسوت و تماشاگران تئاتر را میگویم، زیرا تئاتر با تماشاگر زنده است.
گویند تئاتر با مخاطب زنده است و در تمام دنیا برای اهل این هنر شرایطی مهیا میشود تا تماشاگر تئاتر با خیالی راحت و آرام به دیدن زندگی آدمیان بنشیند در منظری نمایشی و برای لحظاتی دل را صفا بخشند و از دیدن نمایشها به آن چیزی دست یابند که در ذات هنر نمایش است، یعنی "پالایش روح و روان". در نظاره کردن نمایش زندگی بر صحنه تماشاخانهها است که هنر و هنرورز با طرح داستانی از زندگی انسانها و گاه همجنس و همنوع خود، مخاطب را به تفکر و اندیشه وامیدارد تا بدیها را به کناری گذارند و رو سوی نیکی نهند تماشاگران تئاتر.
تئاتر هنر خودآگاهی و خدامحوری است، هنر آموختن نیکی و نیامیختن با بدی و زشتی، از منیتها دور شدن و به سوی ما رفتن و این در ذات واقعی هنر نمایش نهفته است. در این بین، وظیفه کیست تا مهیا کند شرایط حضور مخاطب تئاتر را برای اجرای تئاتر و دیدن تئاتر و همچنین مهیا کند فضای فعالیت مطلوب را برای هنرمند تئاتر؟ تا به درستی و با خیالی راحت بر صحنه به چالش بکشاند بدیها را و اصلاح کند امور نامطلوب زندگی را در مراودات اجتماعی خود با دیگران؛ زیرا که اصلاح گراست این هنر تئاتر یا به قولی (دراما ).
اجرای نمایشهای ایرانی و فعالیت گروه هنر ملی و دیگر گروههای تئاتری در دهههای گذشته در مجموعه تئاتر سنگلج باعث شد از تماشاخانه سنگلج به عنوان خاستگاه تئاتر ملی ایران در اعصار گذشته یاد شود چیزی که امروزه دیگر فقط یادی و حسرتی از آن برای اهل تئاتر بر جای مانده و سنگلج پیر چه صبورانه تحمل کرده است نامرادیها را بر اهل تئاتر. اما "تئاتر ملی" واژهای که امروزه چنان دست مالی شده که از مفهوم واقعی بنیانگذارانش کیلومترها فاصله گرفته است، دیگر نه از "شکسپیر" بر صحنه سنگلج اثری مانده نه از داستانهای اشکآور و پندهای حکیمانه "فردوسی" و "سعدی"، نه از "عطار" و "خیام" کلامی نغض شنیده میشود نه از کمدیهای فکورانه "مولیر"، "بن جانسون"، "ژان راسین" و "پیر کورنی" خبری هست هر چه هست بذلهگویی و سطحینگری است و سرگرمی معدود تماشاگرانی که عموما هم خاطرهای از عمر پرگهر سنگلج را به یاد ندارند، راستی مگر چه آمده بر سر این سنگلج پیر؟!
تالار سنگلج به عنوان نخستین خاستگاه تئاتر ملی از بدو تاسیس توسط شورایی با نام "شورای تئاتر" متشکل از کارگردانان شاخص کشور جهتدهی و اداره میشد و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم با تغییراتی محسوس و با مضامین ایرانی اسلامی و ملی روال تولیدی خود را ادامه داد بطوری که در طول سالها به عنوان یکی از تاثیرگذارترین مراکز تئاتری ایران بود این سنگلج پیر.
اما با گذشت زمان مهمترین مرکز تئاتر ملی ایران از اهداف مهم فرهنگی و تولیدی خود که همانا تربیت هنرمندان متعهد برای گسترش تئاتر ملی بود فاصله گرفت تا به امروز که تنها در حال "بزک" کردن خود است این سنگلج پیر و چه سخت است آراستن پیری دوران دیده و پخته در آستانه پنجاه سالگی با پودر و روغنهایی که ایرانی هم نیستند.
مجموعه تئاتری سنگلج در تهران و حتی در ایران جزو قدیمیترین، با اصالتترین و منحصر به فردترین سالنهای نمایش به شمار میرود که باید صفت ترین دیگری به آن افزود و آن "زیباترین" سالن حرفهای تئاتر ایران است، این سنگلج پیر. سالنی که نام و اعتبارش را با اندیشه ایرانی و اسلامی هویت بخشیده است، دیگر هویت خود را تنها در معماریش مییابد، پیشکسوتان تئاتر با سنگلج قهر کردهاند، کارگردانان مطرح امروزی هم دل و دماغ حضور در این سالن پیر را ندارند.
تماشاگرانش هم هویت اندیشه خواهی خود را از دست دادهاند، سنگلجی که همواره میکوشید فاصله خود را با آنچه "تئاتر لاله زاری" میخواندند را با تولید نمایشهایی از نویسندگان بزرگ جهان و ایران حفظ کند امروز "لاله زارنوین" شده است. عمده وقت سنگلج به لودگی میگذرد چیزی که تئاتر را به سطح میآورد و از عمق میکاهد و چه سخت است پیری با تجربه را مجبور به لودگی کردن. سنگلج امروزه محکوم است تا آن چیزی را معرفی کند که با نام "نمایش آیینی و سنتی" مطرح شده، آیین و سنن نمایشی که به دلیل کم توجهی امروز هیچ شباهتی با گذشته واقعی خود ندارند و البته که آنها را هم بیبرنامگی و ضعف در حوزه مدیریت هنری به مسلخ برده است با نام "طرحهای ساماندهی تئاتر ایران".
اینکه چرا آیینهای نمایشی ما امروز رنگ باختهاند و دیگر اثری از آنها را هم نمیتوان یافت مجال دیگری میطلبد تا عمر چه باقی باشد، که از آخرین بازماندگان نمایشهای سنتی و آیینی هم امروز به تعداد انگشتان یک دست باقی مانده و هیچ فکری برای انتقال تجربیات و شیوههای مطلوب آموزش نمایشهای سنتی و آیینی توسط برنامهریزان صورت نگرفته است. در ابتدا قرار بود سنگلج فعالیت خود را با هدفگذاری فرهنگی مشخصی ادامه دهد اما متاسفانه به دلایل متعددی از جمله سوءمدیریت در مقاطع مختلف بر مرکز هنرهای نمایشی این مهم تاکنون محقق نشده است و این تالار اکنون مدتهاست در انتظار برنامهریزی مدون است. درست مانند تئاتر شهر که گویند مهمترین مرکز تئاتر حرفهای ایران است.
تالار سنگلج با پیشکسوتان تئاتر دوستی بسیار داشت و در نگاه آنها "سنگلج" خاطرات بسیاری را در خود جای داده بود و حرکتهای فرهنگی بیشماری در این تئاتر شکل گرفت که مبنای تفکری و اندیشه نسلهای بعد بود. این تماشاخانه سالها قطب تئاتر ایران بود و بسیاری از کارگردانان هنوز هم علاقهمندند در این تالار اثری را به صحنه ببرند. اما عدم برنامه ریزی و نامشخص بودن حوزه فعالیتهای نمایشی در سنگلج، تمرکز مدیریت هنری کشور به تبلیغات و تظاهر به آرمان گرایی و وضعیت نابسامان تئاتر ایران و سوءمدیریت و جابجاییهای بیهوده و مکرر مدیران، این سنگلج پیر را هم خسته و مغموم ساخته و آنچه سنگلج را بر پا داشته تنها اندیشیدن به گذشته درخشانی است که اکنون آن هم رو به افول است.
ضعف کیفی آثار نمایشی، کم توجهی به موارد رفاهی مخاطبان و نبود پارکینگ عمومی در این محل شلوغ باعث شده است بسیاری از تماشاگران تئاتر سنگلج عطای تئاتر دیدن را به لقایش ببخشند و از سنگلج دوری کنند. شرایطی که در صورت استمرار باعث دلزدگی اهل تئاتر و در نهایت تعطیلی این تئاتر قدیمی شهر تهران خواهد شد. و البته وضعیت مشابهی که برای "تئاتر شهر" به عنوان مهمترین مرکز تئاتر حرفهای کشور هم مطرح است و این شرایط باعث نگرانی اهالی تئاتر است که مسئله را باید در جایی دیگر و در کم توجهی به حوزه هنر جست نه چیز دیگری.
تئاتر سنگلج تماشاخانهای که یاد و خاطرهاش در تاریخ فرهنگ و هنر ایران زمین خصوصا در تاریخ تئاتر ایران با نام و خاطره تئاتر ملی و ایرانی و هنرنمایی بزرگانی چون "عباس جوانمرد"، "علی نصیریان"، "عزت الله انتظامی"، "محمدعلی کشاورز"، "جمشید مشایخی"، "سیروس گرجستانی"، "سعدی افشار"، "پری صابری"، "فخری خوروش"، "اسماعیل خلج"، "اسماعیل شنگله"، "داود رشیدی"، "منیژه محامدی"، "بهرام بیضایی"، "فردوس کاویانی"، "محمود دولت آبادی"، "داود فتحعلی بیگی" و دهها هنرمند تاثیرگذار دیگر این مرز و بوم در هم آمیخته است، مدتهاست چشم به راه دیدار یاران است، چشم به راه اثری از هنرمندان پیشرو تئاتر ملی ایران و معاصر ایران "حسین کیانی"، "محمد یعقوبی"، "ایوب آقاخانی"، "محمد رحمانیان"، "حمید امجد"، "علیرضا نادری"، "عبدالحی شماسی"، "حمیدرضا نعیمی" و دهها نویسنده و کارگردانی که با همه نامرادیها و گردن فرازیهای زمانه هنوز هم وفا دارند به این سنگلج پیر و تئاتر ملی.
سنگلج امروز مایوس از برنامهریزان، چشم به راه دیدار یاران است باید همتی کرد در بازگشت سنگلج به مسیر واقعی خویش و آنچه که خاستگاه تئاتر ملی و تولید نمایشهایی با مضامین ملی و ایرانی و اسلامی است. در دنیا تئاتر ایران را با نامهایی چون "تئاتر سنگلج"، "تئاتر نصر" و "تئاتر لاله زار" و البته "تئاتر شهر" میشناسند. در این بین این سنگلج است که به قدمت محلههای قدیمی تهران با خود حدیث نفس دارد، سرنوشت تئاتر نصر و لاله زار که محتوم به فنا بود برای بقای تئاتر سنگلج چه باید کرد؟ این را از شما میپرسیم، مبادا که غفلتی دیگر رخ دهد.
مجید امرایی کارشنان و مدرس تئاتر در یادداشتی به بررسی سرگذشت و وضعیت تئاتر ملی ایران و تالار قدیمی سنگلج و اجراهایی که این روزها در این تالار روی صحنه میرود، پرداخت.
کد خبر 1814302
نظر شما