اين كه گاه ، كتابي خارج از انتظار اهل كتاب و كارشناسان اين حوزه فرهنگي ، به چاپ هاي متعدد مي رسد و نام آن بر سر زبانها مي افتد ، موضوعي است كه به كرات درباره برخي از آثار مكتوب در جامعه ما مشاهده شده است ، البته حساب برخي ازاين كتابها كه با درايت اقتصادي " ناشر " در زماني خاص بازار را در اختيار مي گيرد و موضوعي خاص درحوزه سياست يا اجتماعي را هدف قرار مي دهند ، منفك از منظور اين نوشتاراست .
از سويي ديگر ، بعضا آثاري مكتوب درجامعه فرهنگي ما به توليد و انتشار مي رسد كه درحوزه هايي اعم از فرهنگي ، اجتماعي ، ادبي ، هنري ، فلسفي ، ديني ، رمان و ... اگر مورد ستايش اهالي حوزه مربوطه نباشد ، حداقل مغضوب هم نيست ! اما دريغ كه فقط شماري از اين آثار با امضاي خود مولف ، با اين مضمون كه : " تقديم به ... " به اين و آن هديه مي شود و برفخر كتابخانه هاي شخصي اهل كتاب مي افزايد و ديگر هيچ ... !
به راستي چه بر كتاب و اهل كتاب اين سرزمين مي گذرد ؟ چشم به درگاه دوختن يك پژوهشگر ، نويسنده ، تاريخ نگار ، شاعر ، محقق و مولف فلسفي و ... كه هراز گاه ، نمايشگاهي برپا شود و خوني در تن سرد فرهنگ به جريان بيافتد ، تا كي بايد تداوم داشته باشد ؟
اكنون كه دفتر هجدهمين نمايشگاه بين المللي كتاب تهران نيز- كه با رشد فزاينده بازديد كننده نسبت به سالهاي گذشته مواجه بود و اميد كه اين جريان زنده فرهنگي ، همچنان ادامه پيدا كند - بسته شده است ، فرصت مغتنمي است تا طومار نا گشوده اي از" درد اهل فرهنگ اين ديار" - كه قدمت آن به سالياني دور و درازبرمي گردد - باز شده و مورد عنايت قرار بگيرد و آن ، نظام انحصاري توزيع كتاب در كشور است كه به معضلي جدي درچرخه نشرما تبديل شده است .
وجود معضلاتي از اين دست ( توزيع انحصاري و تشكيل باندهاي مافيايي در اين زمينه ، اقبال اندك مردم به مطالعه ، بالا بودن قيمت برخي از كتابها و ... ) موجب شده است تا معادله انتشار كتاب در ايران كه ريشه در رسمي ديرين نيز داشت ، به هم بخورد و جايگاه پديد آورنده كتاب ( مولف ) و سرمايه گذار( ناشر ) كه هر دو مجدانه و متعهدانه درتوليد ، انتشار و عرضه يك اثر مكتوب ايفاي نقش مي كنند ، چندان از يكديگر متمايز نگردد .
چه بايد كرد !؟ وقتي نمي خواهي مقطع نگاري و ثبت جريانهاي سطحي و زودگذر را به " وقايع نگاري و تاريخ نگاري " اصيل و قاعده مند ترجيح بدهي و تاوان تعهد فرهنگي ات را با بايگاني كتابهايت و نهايتا خمير شدن آنها پرداخت كني ؟ |
بارها نويسنده و شاعري را ديده ام كه به دنبال " مركز پخش كتاب " مي گردد ! ناشراني را نيز مي شناسم كه با رصد كردن محتواي موجود در بازار كتاب و انديشه ، در فكر سوژه و توليد آثاري متناسب با خواسته هاي بازار هستند ، اين كه چه اتفاقي افتاده است كه اين جابه جايي صورت گرفته ، اگر چه مهم است ، اما مهم تر از آن ، بازگرداندن جايگاه ها به صاحبان واقعي آن است . نتيجه اين اتفاق ، ارائه كتابهاي خود نويسنده و پژوهشگر به جاي حق التاليف ( ! ) به وي از سوي " ناشر" است .
اما اين كه برخي از كتابها اين فرصت را پيدا مي كنند كه تا چندين چاپ فروخته شوند و در هركوي و برزن ، زمزمه و حرفي از آنها باشد ، برآيندي تلاشي جدي از سوي مراكز توزيع كتاب است ، دريغ كه كمتر كتابي مي تواند خود را به اين نطقه نزديك كند !
چه بايد كرد !؟ وقتي نمي خواهي مقطع نگاري و ثبت جريانهاي سطحي و زودگذر را به " وقايع نگاري و تاريخ نگاري " اصيل و قاعده مند ترجيح بدهي و تاوان تعهد فرهنگي ات را با بايگاني كتابهايت و نهايتا خمير شدن آنها پرداخت كني ؟
چاره چيست هنگامي كه عضو شوراي شعرسازماني ، فرهنگسرايي ، انجمني و ... نيستي ، در عين حال مشاهدات عمومي از مراكز ياد شده ، دلالت بر كژروي ، اهمال فرهنگي و تحركات نابسامان و انحصارطلبانه دارد ، اما اين موارد ، بهانه اي براي زير سئوال رفتن جريان كلي ادبيات ، در جامعه مي شود !
تا كي قرار است برخي از متصديان امر توزيع كتاب در كشور ، اول ، فريب " نام " افراد را بخورند ، سپس نان از عمل خويش ! |
جا دارد بپرسيم : چرا برخي از متصديان امر توزيع كتاب در كشور ، كه متاسفانه غالبا بازار را نيز در اختيار كامل دارند ، به كتاب ها نگاهي تبعيض آميز دارند ، چرا اصطلاحا تحت تاثير فضاهاي مقطعي قرار مي گيرند ، تا كي قرار است اول ، فريب " نام " افراد را بخورند ، سپس نان از عمل خويش !
به راستي مقابله صحيح با اين نابساماني و هموار سازي راه ناهموار " توزيع كتاب " در اين كشور بر عهده كيست ؟ پس چرا ... !
نظر شما