اين شاعر و محقق ادبيات ، كه فارغ التحصيل رشته زبان انگليسي از دانشكده زبانهاي بيگانه دانشگاه اصفهان است ، در گفت و گو با خبرنگار فرهنگ و ادب مهر ، با بيان اين مطلب افزود : بي ترديد دانش اندوزي شاعر و آگاهي او به فن آوري هاي زباني و ادبي روز ، مي تواند بيان او را تقويت كرده و آن را اوج و اعتلا بخشد ، شاعر و هنرمند كم سواد دوام نمي آورد .
ناصر صارمي با اشاره به جريانهاي صعودي و نزولي شعر معاصر ، تصريح كرد : " حافظ " مي گويد : هرچه كردم همه از دولت قرآن كردم ، خب چنين آدمي با اين مصراع ، نتيجه ارتباطش را با علم بيان مي كند ، و با خواندن و ايجاد رابطه و به سينه سپردن آيات قرآن . پيشرفت ادبيات و هنر در نتيجه آزمايش و خطا و كشف و شهود است .
وي با بيان اين كه شعر بايد پيام آور انديشه هاي نو باشد ؛ ياد آور شد : من شعر امروز را بيشتر از حيث پوسته و قالب زيبا مي بينم و با همه جذابيت هايش پيامي دير پاي و عميق كمتر در آن ديده ام.
اين شاعر كه كتابهايي با عناوين : " دست هايم را بگير" ، " بيا بيشه ها را پلنگي كنيم " و " ريحان از نگاهي سبز" را روانه بازاركتاب و ادبيات كرده است ، در حال حاضر كتابي با عنوان " خم چرخ چاچي " را آماده انتشار دارد كه به نثر و موضوع شاهنامه نزديك است.
ناصر صارمي كه دستي نيز در هنر موسيقي دارد ، خاطرنشان ساخت : شعر، پهناور مي گويد، همه هنرها مي خواهند به موسيقي برسند. اينها به نظر من دو عضو لاينفك هستند ، شعر در موسيقي و موسيقي در شعر. من نمي دانم كه بشر ابتدا با كدام هنر آغاز كرد؟ شايد هر دو را با هم. اهل شعر لازم است كه موسيقي بدانند و اهالي موسيقي نيز ضرورت دارد كه شعر بدانند. البته نه اينكه شاعر، الزاما نوازنده باشد و يا بالعكس ، بلكه مقصود من آگاهي است.
وي افزود : من با موسيقي رابطه حرفه اي ندارم هر چند كه دستي به ساز دارم و به عنوان بازرس عضو خانه موسيقي استان همدان هستم اما براي اشاعه موسيقي از نوع مطلوب و شايسته هميشه دغدغه داشته ام و در خصوص موسيقي امروز ايران حرف بسيار دارم كه در اين مقوله نمي گنجد اخيرا هم كاري با عنوان تكنوتار آماده كرده ام كه براي ارائه و انتشار آن مردد هستم. تكنوتار كاري است نو و تلفيقي از تكنو با ملودي ايراني و صداي ارشد و مادر آن را تار نواخته ام، بگذريم.
صارمي در پايان اضافه كرد : من شعر اجتماعي مي گويم ، چون چون مضامين اجتماعي كارآيي دارند. به هر حال ما داريم در اجتماع زندگي مي كنيم و اگر از جمع منقطع شويم ديگر زندگي مفهومي نخواهد داشت ، يا شايد حداقل براي من اينگونه است و ديگر اين كه براي بيان انديشه هاي خود از جامعه الهام مي گيرم .
نظر شما