۵ تیر ۱۳۸۴، ۷:۵۲

نگاهي به منشاء و خاستگاه وهابيت

نگاهي به منشاء و خاستگاه وهابيت

خبرگزاري "مهر" - گروه دين و انديشه : جستار زير سلفيه را از ديدگاه لغوي، تاريخي و معرفت‌شناختي بررسي كرده، سپس سير تطور تاريخي آن را در مصر و از ديدگاه رشيدرضا تحليل نموده و سپس به نقش دولت عربستان سعودي و عقيده وهابيت در حمايت و گسترش سلفيه مي پردازد.

سلفيه در لغت و اصطلاح

به گزارش خبرنگار گروه دين و انديشه "مهر" ، سلفي‌ گري در معناي لغوي به معني تقليد از گذشتگان، كهنه‌پرستي يا تقليد كوركورانه از مردگان است، اما سُلَفيه (Salafiyye: اصحاب السف الصالح) در معناي اصطلاحي آن، نام فرقه‌اي است كه تمسك به دين اسلام جسته، خود را پيرو سلف صالح مي‌دانند و در اعمال، رفتار و اعتقادات خود، سعي بر تابعيت از پيامبر اسلام(ص)، صحابه و تابعين دارند. آنان معتقدند كه عقايد اسلامي بايد به همان نحو بيان شوند كه در عصر صحابه و تابعين مطرح بوده است؛ يعني عقايد اسلامي را بايد از كتاب و سنت فراگرفت و علما نبايد به طرح ادله‌اي غير از آنچه قرآن در اختيار مي‌گذارد، بپردازند. در انديشه سلفيون، اسلوبهاي عقلي و منطقي جايگاهي ندارد و تنها نصوص قرآن، احاديث و نيز ادله مفهوم از نص قرآن براي آنان حجيت دارد.

  خاستگاه فكري سلفيه 

محمد ابوزهره در بيان عقايد اين نحله در كتاب تاريخ ‌المذاهب الاسلامية مي‌نويسد: «هر عملي كه در زمان پيامبر(ص) وجود نداشته و انجام نمي‌شده است، بعدا نيز نبايد انجام شود» . ابن‌تيميه (661ــ728.ق) ــ فقيه و متكلم حنبلي ــ از اين اصل كلي سه قاعده ديگر استخراج و استنتاج كرد: «1ــ هيچ فرد نيكوكاري يا دوستي از دوستان خدا را نبايد وسيله‌اي براي نزديك ‌شدن به خدا قرار داد؛ 2ــ به هيچ زنده يا مرده‌اي پناه نبايد برد و از هيچ‌ كس نبايد ياري خواست؛ 3ــ به قبر هيچ پيغمبر يا فرد نيكوكاري نبايد تبرك جست يا تعظيم كرد» .

به گزارش "مهر"، معتقدان به سلف صالح، عقايد خود را به احمدبن‌حنبل (241ــ164.ق) نسبت مي‌دادند، اما پاره ‌اي از فضلاي حنبلي در اين خصوص، يعني در نسبت آن سخنان به احمدبن‌حنبل، با آنان به مناقشه پرداختند. در آن زمان، ميان اين گروه و اشاعره جدالها و مناقشات شديدي جريان داشت و هركدام از آن دو فرقه ادعا مي‌كرد كه دعوت آنها براساس مذهب سلف صالح است. معتقدان به سلف صالح با روش معتزله شديدا مخالفت مي‌كردند؛ زيرا معتزله در تبيين عقايد اسلامي از فلاسفه‌اي بهره مي‌بردند كه آنان نيز به‌ نوبه‌خود افكارشان را از منطق يونان اقتباس مي‌كردند. تصاويري كه از احمدبن‌حنبل در منابع مختلف ارائه شده، وي را محدثي سنتگرا و ضد فقاهت و اجتهاد نشان مي‌دهد كه از تمسك به راي تبري مي‌جسته و تنها به قرآن و حديث استدلال مي‌كرده است و چون در استناد به حديث بسيار مبالغه مي‌نموده، گروهي از بزرگان اسلام، مانند محمدبن‌جرير طبري و محمدبن‌اسحاق النديم، او را از بزرگان حديث ــ و نه از مجتهدان اسلام ــ شمرده‌اند. درواقع ابن‌حنبل به‌عنوان محدثي برجسته و پيرو طريقه اصحاب حديث با هرگونه روش تاويلي و تفسير متون مخالف بود و با بزرگان اصحاب راي، سر ناسازگاري داشت. وي مخالفت با سنت را بدعت مي‌خواند و با «اهل الاهواء و البدع» موافق نبود.

آنچه مسلم است، احمدبن‌ حنبل بيش از صدوپنجاه‌ سال پيشواي عقايد سنتي ــ سلفي بود، اما « به‌طوركلي قشري ‌بودن، متابعت از ظاهر كلام، جمود افكار، تعصب مفرط حنبليان، دورافتادگي مكتب فقهي ايشان از واقعيت زنده تاريخي و مهجوري از هر آنچه در اجتماع و زندگي روزمره تازه بود، در مجموع، منجر به سقوط و انحطاط اين مذهب و كم‌طرفداربودن اين فرقه شد» .  

گزارش "مهر" مي افزايد : پس از مرگ احمدبن‌حنبل انديشه‌ها و افكار وي نزديك به يك قرن ملاك سنت و بدعت بود، تا اينكه عقايد وي و نيز سلفي‌گري تحت تاثير انتشار مذهب اشعري به‌تدريج فراموش شد.  در قرن چهارم هجري ابومحمدحسن‌بن‌علي‌بن‌خلف بربهاري براي احياي سلفي‌گري تلاش كرد، اما در برابر شورش مردم كاري از پيش نبرد. در اواخر قرن هفتم و اوايل قرن هشتم احمدبن‌تيميه و سپس شاگردان ابن‌قيم ‌الجوزيه عقايد حنابله را به‌گونه‌اي افراطي‌تر احيا كردند. ابن‌تيميه به‌عنوان متكلم و مدافع متعصب مذهب حنبلي، با آزادانديشي و تأويل مخالف بود و لذا اقداماتش بيش‌ازپيش باعث انحطاط و عقب‌ماندگي مذهب حنبلي شد. عصر ابن‌تيميه، دوره انحطاط و تنزل تفكر فلسفي و استدلال منطقي و همچنين قرن روي‌آوردن به ظواهر دين و توجه سطحي به معارف خشك و مذهبي عنوان شده است. درواقع، در اين عصر «فقها و متكلمان قشري بعضي مذاهب ـــ مانند مذهب حنبلي ــ به‌عنوان دفاع از دين و عقايد خاص مذهبي خود، به توجيه اصول و فروع مذهب خود پرداختند و احيانا در اين راه بر ضد علم و فلسفه قيام كردند. ابن‌تيميه يكي از اين كسان بود كه در مذهب حنبلي قيام كرد. وي به‌عنوان دفاع از آن مذهب، مبارزاتي با مذاهب ديگر اسلامي مي‌كرد و عقايد خود را به‌عنوان زنده‌كردن عقايد مذهب حنبلي در بسياري از كتابهاي خود بيان كرد» .

با مرگ ابن‌تيميه، دعوت به سلفي‌گري و احياي مكتب احمدبن‌حنبل در عرصه اعتقادات عملا به فراموشي سپرده شد.

  ظهور وهابيت 

در قرن دوازدهم هجري قمري، محمدبن عبدالوهاب نجدي (1206ــ1115.ق) با طرح مجدد ادعاي بازگشت به اسلام اصيل، انديشه پيروي از سلف صالح را بار ديگر به عرصه منازعات كلامي آورد. او با استناد به « بدأ الاسلام غريبا و سيعود غريبا» معتقد بود كه اسلام اصل نخستين را در غربت يافته است؛ ازاين‌رو، وي با آنچه خود آن را بدعت و خلاف توحيد مي‌خواند، به مبارزه برخاست و مسلمانان را به سادگي اوليه دين و پيروي از سلف صالح دعوت مي‌كرد و مظهر بارز سلف صالح او نيز امام احمدبن‌حنبل بود.

يكي از آثار عبدالوهاب، التوحيد و مختصر سيرة الرسول نام دارد. نهضت وي جنبه ضد حكومت عثماني يافت و پس‌ازآن‌كه امراي سعودي نجد ــ كه حنبلي مذهب بودند ــ به آيين او گرويدند، وي براي فرمانروايي عثماني خطرساز گرديد و لذا محمدعلي پاشا، خديو مصر، از جانب سلطان عثماني براي سركوب آنان مامور شد. اما عليرغم اين سركوب، با گذر زمان، پيروان محمدبن‌عبدالوهاب بر نجد و حجاز تسلط يافتند و دولت سعودي كنوني را تشكيل دادند.

به گزارش "مهر " ، به ‌اعتقاد وهابيان، مذهب وهابي نه نحله‌اي جديد، بلكه، همان مذهب سلف صالح است و ازاين‌رو، خود را «سلفيه» نيز مي‌نامند؛ زيرا آنان مدعي هستند كه در اعمال و افعال خود، از سلف صالح، يعني از اصحاب پيامبراكرم(ص) و تابعين آنان پيروي مي‌كنند. وهابيان معتقدند كه بايد اساس دين بر قرآن و مفاهيم ظاهري احاديث صحيح پيامبر(ص) و اصحاب او نهاده شود و در پي آنند كه اين آيات و روايات بدون هرگونه تغيير و تأويل مورد استناد و عمل قرار گيرد؛ يعني صرفا به ظاهر مفاهيم آنها عمل شود. ازاين‌رو، آنان آن دسته از رفتار و كردار مسلمانان را كه با قرآن و احاديث اصلي تطبيق نمي‌كند، انحراف از اصول و فروع اصلي قرآن و اسلام مي‌شمارند.

دكتر محمد سعيد رمضان‌البوطي، از منتقدان انديشه سلفيه و فرقه وهابيت، در كتاب «السلفية مرحلة زمينة مباركة لا مذهب اسلامي» درباره سلفيه و پيدايش آن مي‌گويد: « سلفيه پديده ‌اي ناخواسته و نسبتا نوخواسته است كه انحصارطلبانه مدعي مسلماني است و همه را جز خود، كافر مي‌شمرد؛ فرقه‌اي خودخوانده كه با به ‌تن ‌دركشيدن جامه انتساب به سلف صالح و با طرح ادعاي وحدت در فضاي بي‌مذهب، با بنيان وحدت مخالف است. سلفيه، يعني همان بستر وهابيت، مدعي است كه هيچ مذهبي وجود ندارد و بايد به عصر سلف، يعني دوران صحابه، تابعين و تابعينِ تابعين بازگشت و از همه دستاوردهاي مذاهب كه حاصل قرنها تلاش و جستجوي عالمان فرقه‌ها بوده و اندوخته‌اي گران‌سنگ از فرهنگ اسلامي در ابعاد گوناگون پديد آورده است و با پاسداشت پويايي اسلام و فقه اسلامي آن را به پاسخگويي به نيازهاي عصر توانا ساخته است، چشم پوشيد و "اسلام بلامذهب" را اختيار كرد» .

سلفيه دستي به دعوت بلند مي‌كند و مي‌گويد: « بياييد با كنارگذاشتن همه مذاهب به سوي يگانه‌ شدن برويم» اما با دست ديگر، شمشير تكفير برمي‌كشد و مدعي است كه با حذف ديگران از جامعه اسلامي و راندن آنان به جمع كفار، جامعه اسلامي را يكدست مي‌كند. در پشت اين دعوت به بي‌مذهبي، نوعي مذهب نهفته و بلكه دعوت، خود نوعي مذهب است، آن‌هم مذهبي گرفتار چنگال جمود و تنگ‌ نظري كه اسلام را به صورت ديني بي‌تحرك، بي‌روح، ناقص، ناتوان و بي‌جاذبه تصوير مي‌كند و با احياي خشونت و تعصب، راه را بر هرگونه نزديك‌ شدن به همديگر مي‌بندد» . اين فرقه با ساير فرقه‌هاي سني در عقيده و كلام نيز اختلاف دارد و مدعي است كه بدعتها، خرافات و اوهام وارد دين راستين و ناب اسلام شده و مسلمانان را از دنبال‌كردن راه سلف بازداشته‌اند. در عقايد اين فرقه، احاديث و سنت مقام ويژه‌اي دارند و آنان قرآن را معيار سنجش احاديث و سنت مي‌دانند. سلفي‌ها معتقدند كه سنت با قرآن نسخ نمي‌شود و آن را نسخ نمي‌كند. آنها معتقدند كه نيازمندي قرآن به سنت بيش از نيازمندي سنت به قرآن است و احاديث را بايد بر قرآن عرضه كرد. البته اين بدان معنا نيست كه قرآن در درجه دوم قرار دارد و سنت و احاديث ارجح‌اند، بلكه بايد به قرآن همان‌گونه عمل كرد كه رسول‌الله(ص) آن را انجام مي‌داد؛ ولو اين مساله نيز معمولا باتوجه به شرايط روز با مشكلاتي روبرو است.

گزارش "مهر" مي افزايد : سلفيون به حديث روايت‌ شده از عبدالله‌ بن ‌مسعود استناد مي‌كنند، مبني ‌براين‌كه پيامبر(ص) فرمود: « خير الناس قرني، ثم الذين يلونهم، ثم الذين يلونهم و...» .  آنان آراي علما را در مراد از اين قرون ثلاثه ذكر مي‌كنند و نتيجه مي‌گيرند كه سبب «خيريت» نسل اول صدر اسلام آن است كه آنها (صحابه، تابعين و تابعينِ تابعين) سلسله منتهي به منبع وحي را تشكيل مي‌دادند و اسلام را دست‌نخورده و بكر فرامي‌گرفتند و به نسلهاي بعدي مي‌رساندند، اما بدعتها پس از اين تاريخ در اسلام پيدا شد و همين امر علت خيريت آن سه نسل از مسلمانان است. به عقيده سلفيون، نهايت تلاش درست ما مي‌تواند چنين باشد كه سلوك آنان را در فهم اسلام، ميزاني براي استنباط و فهم خود قرار دهيم، به آنان اقتدا كنيم و از هرگونه خلاف راه و روش آنها اجتناب نماييم. گرچه پيروان سلفيه با اين ديدگاهشان جامعه اسلامي و مسلمانان را به دو دسته سلفيه و غيرسلفيه ــ از نظر آنان كافر و مشرك؛ حتي اهل سنت ــ تقسيم كردند و اين خود يك بدعت است، اما اين فرقه در تبادل فهم و آراء خود، حتي در بين خودشان نيز به اختلافات اساسي دچار شدند. درواقع سلفيون با اعتقادشان به تبعيت از روش و اسلوب سلف، باب استنباط و اجتهاد را كه تضمين‌كننده بقا و ابديت اسلام است، مسدود كردند.

 سلفيه پس از فروپاشي عثماني

پس از فروپاشي امپراتوري عثماني ــ آخرين دولت بزرگ و مستقل اسلامي ــ اهل سنّت قطب ‌نماي خود را گم ‌كردند و به‌تدريج كشورهاي متعددي نظير عراق، عربستان، سوريه، لبنان، اردن و... به‌عنوان كشورهاي جداگانه‌اي از دل اين امپراتوري تجزيه ‌شدند. از اين رويداد بزرگ، جنبشهاي متعددي مبتني ‌بر نهضتهاي كلاسيك ديني به ‌تدريج سربرآوردند. اين جنبشها ــ كه گاه اصلاح‌ گرا نيز بودند ــ خاستگاهي ضداستعماري داشتند و خواهان بازگشت به « وضع پيشين» بودند. جنبشهايي نظير اخوان‌المسلمين در مصر، جنبشهاي آزادي ‌بخش در الجزاير، تونس، پاكستان و ساير ملل اسلامي را مي‌توان از اين دسته شمرد. اما اين جنبشها با يك رويكرد مهم نيز روبرو بودند و آن احياي سمبلها و الگوهاي صدر اسلام بود. جنبشهاي اسلامي مشكل عمده خود را انديشه‌هاي غربي و نظامهاي تئوريك منبعث از غرب مي‌دانستند. نظامهاي حكومتي مبتني بر پايه‌هاي اومانيسم و دموكراسي در غرب، اكنون توانسته بودند تجارب خود را در كشورهاي مختلف غربي به عرصه ظهور رسانده و حكومتهاي مدرني را پايه‌گذاري كنند. اما جنبشهاي اسلامي با چالشي عظيم مواجه بودند و آن وجود انديشه بازگشت به نظام خلفاي صدر اسلام، يعني بازگشت به « وضع پيشين» بود. اين انديشه بازگشت به‌زودي به شكل‌گيري انديشه تشكيل حكومت اسلامي منجر شد. چيزي كه اين دگرگوني را سريع‌تر كرد، مجموعه‌اي از واكنشهاي سنتگرايان در قبال سكولاريسم تركيه، تجاوز و تهديد قدرتهاي غربي و پيامدهاي بحران فلسطين بود كه پس از سيطره رژيم اسرائيل بر آن، به يك مساله محوري و بنيادي براي جنبشهاي عربي ــ اسلامي تبديل شد.

اما خاستگاه اصلي اين تفكرات، بنيادگرايي (Fundamentalism) بود. بعدها به بنيادگرايي، پسوند اسلامي نيز اضافه شد و اين تفكر به يكي از انديشه‌هاي سياسي راديكال تبديل گرديد. بنيادگرايي سلفي به ‌ويژه در مصر ابتدا تركيبي از بنيانگذاران وهابي دولت عربستان سعودي و تعاليم فرقه سلفيه ملهم از محمد عبده و محمدرشيدرضا بود كه بازگشت به اسلام اوليه يا وضع پيشين را تبليغ مي‌كرد. اين دو رگه بنيادگرايي بعدها از يكديگر جدا شدند و سلفيه نمود فعاليت انقلابي و راديكال و ازسوي‌ ديگر، وهابي‌گري مظهر محافظه‌كاري سفت و سخت شد. انديشه سلفيه گرچه بعدها به اپوزيسيون فرقه وهابيت تبديل شد، اما همچنان به‌عنوان يك ايدئولوژي انقلابي باقي ماند.

  نقش رشيدرضا در ترويج عقيده مبارزاتي سلفيه

در پايان قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم، تعاليم سيدجمال‌الدين اسدآبادي (1838ــ1898.م) و محمد عبده (1849ــ1905.م) در مصر و سرزمينهاي ديگر عرب پيروان بسياري در ميان نويسندگان و انديشمندان يافت و سرآغاز شيوه تفكر تازه‌اي درباره جايگاه اسلام در جهان امروز شد. از جمله اين روشنفكران محمدرشيدرضا (1865ــ1935.م) بود كه به دعوت محمدبن‌عبدالوهاب اهميت داد و خود نيز از دگماتيسم و جمود سلفيه اثر پذيرفت و با اين تاثيرپذيري، بر نهضت اصلاح ديني مسلمانان تاثير منفي نهاد. رشيدرضا سوري‌الاصل بود و تحصيلاتش را در طرابلس در مدرسه ملي اسلامي ــ از مدارس پيشرو آن زمان ــ و سپس در يكي از مدارس دولتي عثماني به پايان برد. كوششهاي محمدرشيدرضا در جنبش عرب در سوريه، بلندي آوازه و شهرت او را در پي داشت كه باعث شد وي در سال1920.م به رياست كنگره ملي سوريه در دمشق برگزيده شود. پس از تسلط فرانسويان بر سوريه، وي به مصر مهاجرت كرد و در شمار پيروان عبده درآمد. برخلاف عبده كه در زمان حياتش چندبار از اروپا ديدن كرده بود، رشيدرضا تنها يك‌بار، آن‌هم در سال1921.م به‌عنوان عضو هيات نمايندگي سوريه و فلسطين براي اعتراض به قيمومت انگلستان و فرانسه به جامعه ملل، به اين سرزمين سفر كرد. بااين‌حال، چون مدارسي كه او در آنها درس خوانده بود علوم جديد را به دانش‌آموزان ياد مي‌دادند، وي بيش از عبده از معارف جديد بهره داشت. مهمترين خدمتش در تبليغ سلفيه، انتشار ماهنامه المنار بود كه نخستين شماره آن در سال1898.م در قاهره منتشر شد و تا سي‌وپنج‌سال به‌طورمدام در صفحات آن معارف اسلامي سني و عقايد رايج مسلمانان نقد مي‌شد. كار ديگر رشيدرضا بنيانگذاري انجمني به نام «جمعية الدعوة و الارشاد» (انجمن تبليغ و راهنمايي) در سال1909.م بود. او نخستين‌بار به هنگام ديدار از كتابخانه هيات مبلغان مذهبي امريكايي در طرابلس به فكر تاسيس اين انجمن افتاد. وي قصد داشت از اين راه، هم تبليغات هياتهاي مذهبي مسيحي را در كشورهاي اسلامي بي‌اثر سازد و هم واعظان و آموزگاراني جوان براي تبليغ شعائر اسلامي تربيت كند.

سالهايي كه رشيدرضا به نشر آثار و افكار خود مي‌پرداخت، با واپسين سالهاي عمر امپراتوري عثماني مقارن بود. ناتواني و فساد اين دستگاه ــ به‌عنوان دارالخلافه مسلمانان ــ بسياري از سنيان را بر فرجام خلافت نگران كرده بود. رضا خلافت را مظهر پيوستگي دين و دولت در اسلام مي‌دانست و تحقق همه آرمانهاي دين جهاني اسلام را به آن وابسته مي‌ديد. گرچه البته اين عقيده او، تازگي نداشت، بلكه فقهاي سني و به‌ويژه ماوردي، غزالي و ابن‌جماعه نيز در قرون پنجم، ششم و هشتم قمري آن را به تفصيل بيان كرده‌اند.

رساله مهم رشيدرضا درباب خلافت (الخلافة و الامامة العظمي) اندكي قبل از الغاي خلافت انتشار يافت. اين رساله، اثري است كه بايد با توجه به زمينه سير فكري رضا ــ تحول از ابراز طرفداري نسبت به خلافت عثماني به نام شمول جهاني اسلام، به تفسير نسبتا بي‌طرفانه درباب انحلال آن ــ ارزيابي شود و همچنين به آراي تجددخواهانه او در قانونگذاري و مبارزه با جهل و خرافات در ميان مسلمانان بايد توجه كرد.

رشيدرضا موضوع حكومت اسلامي را پس از پرداختن به مسائل خلافت پيش مي‌كشد و اين كار را در سه مرحله انجام مي‌دهد:  1ــ مباني خلافت را در نظريه و نگرش سياسي اسلام پيگيري مي‌كند ؛ 2ــ شكاف بين حكومت اسلامي و عملكرد سياسي را در ميان مسلمانان سني نشان‌داده و مورد بررسي قرار مي‌دهد؛ 3ــ انديشه خود را در مورد چگونگي حكومت اسلامي مطرح مي‌سازد.

وهابيت و اشاعه سلفيه در مصر

به گزارش خبرنگارگروه دين و انديشه "مهر" ، دولت و مفتيان وهابي عربستان سعودي از اوايل قرن نوزدهم ميلادي با برخي از متفكران و رهبران جريانهاي اسلامي مصر و در راس آنها «جماعت اخوان‌المسلمين»، «جماعت انصار سنت محمدي» و «جمعيت شرعي براي پيروي از انديشه‌هاي سلفي و همكاري عاملان به كتاب و سنت محمدي» (جمعية الشرعية التعاون العاملية بالكتاب و السنة) ارتباط برقرار كردند. اين جريانها و رهبرانشان از طريق دعوت افراد، استفاده از مساجد و چاپ كتاب، به نشر و تقويت خط فكري سلفي و وهابيت حنبلي در مصر همت گماردند. اما به‌رغم اين تلاشها، تفكر وهابي سعودي در حصار اين جماعتها و رهبران آن باقي ماند و بيشتر نفوذ وهابيت در بين گروه انصار سنت و جريان محب‌الدين الخطيب به چشم مي‌خورد. محب‌الدين الخطيب اولين كسي بود كه به‌صورت‌رسمي اقدام به تاسيس انتشاراتي با نام «سلفيه» نمود و مجله‌اي تحت عنوان التوحيد منتشر كرد. وي به‌شدت از سوي سعودي‌ها حمايت مي‌شد. الخطيب هنگام ورود به مصر كتابهايي با نام العواصم من القواصم، الخطوط العارضيه، التحفه الاثني عشريه منتشر كرد. او در اين سه كتاب سعي داشت انديشه و تفكرات مسلمانان را در مصر شكل دهد و آنها را به سوي وضع پيشين (سلفيه) سوق دهد تا طعمه آساني براي گرفتارشدن در دام سعوديها باشند. شايان ذكر است كتاب «الخطوط العارضيه» پس از انقلاب اسلامي ايران چندين‌بار تجديد چاپ و به زبان انگليسي نيز ترجمه شد و به هزينه يكي از سعوديها، منتشر و در مصر به‌طور گسترده توزيع شد.

پس از سرنگوني حكومت وقت و تصفيه گروه اخوان‌المسلمين در سال1954.م، صحنه براي فعاليت گروههاي وهابي خالي ماند، اما برپايي موسسة الازهر و حمايت جمال عبدالناصر (1918ــ1970.م) از اين موسسه و نيز تلاش وي براي ايجاد تحول و پيشرفت در آن و همچنين جهت‌گيري خصمانه دولت مصر نسبت به عربستان سعودي، مانع از انتشار اين جريان شد و ازاين‌رو، رشد اين حركت با كندي صورت گرفت؛ تااينكه سرانجام به تنزل نهايي رسيد. با روي‌كارآمدن سادات (1971.م) و ارتباط او با امريكا و عربستان سعودي، جريان فكري وهابيت باتمام‌قدرت به فعاليت پرداخت و جماعت انصار سنت مانند يك موسسه وهابي با گروههاي مخالف وهابيت به مقابله پرداخت. جماعت اخوان‌المسلمين دوباره در صحنه ظاهر شد و با مقبوليتي كه نزد حركتهاي اسلامي، جوانان و دانشجويان كسب كرد، به نشر و بسط تفكر وهابي پرداخت. در دهه هفتاد ميلادي از سوي شاخه جوانان جماعت اخوان‌المسلمين و جماعت انصار سنت حركتهايي شكل گرفت كه تفكر وهابي را اشاعه مي‌داد و جمعيتهايي اسلامي (مانند جمعيت سلفيه، جمعيت جهاد، جمعيت اسلامي و جمعيت تكفير) به وجود آورد كه تا به امروز فعاليت مي‌كنند. اين جمعيتها همگي به تبعيت از عربستان سعودي تفكر وهابيت را تبليغ مي‌كنند.

  جمعيتهاي سلفي در مصر

1ــ جمعيت سلفيه:  اين جمعيت كه بر پايه تفكرات وهابي به وجود آمده است‌، از هيچ‌يك از رهبران اسلامي مصر تبعيت نمي‌كند، بلكه از رهبران وهابي عربستان سعودي پيروي و به فتواهاي آنان عمل مي‌كند. در دهه هفتاد، رهبري آن برعهده دانشجوي جواني به‌نام محمد برزوا بود. جمعيت سلفيه مبتني بر جهت‌گيريهاي سياسي نيست، اما گروههايي كه از آن مشتق شده‌اند نسبت به حكومت، مواضع راديكال دارند.

2ــ جمعيت جهاد:  اين جمعيت علاوه بر داشتن تفكرات وهابي، خواستار مقابله مسلحانه با دولت و تلاش براي برقراري دولت اسلامي از طريق جهاد است.

3ــ جمعيت اسلامي:  اين جمعيت نيز تاحدودي مانند جمعيت جهاد است، بااين‌تفاوت‌كه فعاليت جمعيت اسلامي به‌طورآشكار صورت مي‌گيرد، اما فعاليت جمعيت جهاد به‌طورمخفيانه است و آنها انعطاف‌ بيشتري نسبت‌به ميراث فكري دارند.

4ــ جمعيت تكفير: اين جمعيت تنها در زمينه مسائل مربوط به قبرستانها، ضريحها، توسل به اهل قبور و پاره‌اي مسائل ديگر از افكار و سلوك وهابيت پيروي مي‌كنند. موسس شاخه اصلي آن، شكري مصطفي بود. وي به استفاده مستقيم از كتاب و سنت معتقد است.

جمعيت جهاد و جمعيت اسلامي بر اهميت وجود يك طرح كلي براي جنبش و عملكرد سياسي اتفاق‌نظر دارند. اين دو گروه به‌رغم اختلافهاي اصلي، در چارچوبهاي كلي برنامه تغيير سياسي با هم مشترك‌اند. برجسته‌ترين اين چارچوبها عبارتند از: الف‌ــ سرنگوني رژيم موجود و برپايي حكومت اسلامي، ب‌ــ رفع اختلافهاي موجود در ميان گروههاي اسلامي.

گزارش "مهر" مي افزايد : اين گروهها و جريانات، به ميراث اسلامي ــ يعني به قرآن و سنت ــ به‌عنوان يك ايدئولوژي مبارزاتي نگاه مي‌كردند كه در عقايد سلفيه و ابن‌تيميه محور مبارزات قرار مي‌گرفت و به مبارزات خود توجيهي شرعي مي‌دادند و دست به اعمال خشونت‌آميز مي‌زدند. گرچه هدف كلي آنها ايجاد حكومتي برمبناي عقايد سلفيه بود، به رغم موضع خصمانه و خشونت‌بار جريانها و حركتهاي اسلامي عليه دولتهاي اسلامي و تكفير آنها، اين حركتها، به‌غير از جريان سلفيه، هيچ عمل خصمانه‌اي عليه دولت وهابي عربستان سعودي نشان نمي‌دادند. جريانهاي مذكور خطر بزرگي براي جماعت اخوان‌المسلمين ــ كه از آن به‌وجود آمدند ــ و جمعيت انصار سنت و جمعيت شرعيه بر جاي گذاردند و «جمعيت دعوة» نيز مشكلات زيادي با دولت پيدا كرد. سادات براي تثبيت حاكميت خود سياست استثمار جمعيتهاي اسلامي و رهايي از دشمنان را در پيش گرفت و راه را براي فعاليت وهابيون سعودي هموار ساخت (اين افراد سرانجام موجبات قتل او را فراهم كردند). جمعيتهاي سلفيه، الجهاد، جهاد اسلامي و گروه تكفير به همراه اخوان‌المسلمين مجموعه حركت اسلامي را در مصر تشكيل مي‌دادند.

مبارزه شيعيان با جنبشهاي سلفي‌گري

به گزارش "مهر" ، تا كنون تنها معارض فكري وهابيون سعودي و خط فكري سلفيه، جنبش شيعيان بوده است. ازاين‌رو، جريانهايي كه به‌عنوان مجموعه حركت اسلامي مصر از آنها نام برديم، همواره عليه تشيع و جمهوري اسلامي ايران فعاليت مي‌كنند؛ چنان‌كه در جنگ هشت‌ساله عراق عليه ايران، بيشترين حمايت را از رژيم عراق به عمل آوردند.

آغاز فعاليتهاي شيعي در دوران معاصر به دهه 1970.م باز مي‌گردد كه با تشكيل «دارالتقريب» شكل گرفت. دارالتقريب متشكل از شيوخ‌الازهر و جمعيت اهل‌البيت به رياست سيدطالب رفاعي، يكي از شخصيتهاي شيعه عراق، است. اين دو جمعيت اقدام به انتشار كتابهاي متعددي مثل فدك، الشيعه و فنون‌الاسلام نمودند؛ ضمن‌آن‌كه جمعيتهاي ديگري چون جمعيت جعفريه (منتسب به امام جعفر‌صادق عليه‌السلام) نيز در مصر به انجام فعاليتهاي شيعي مشغول شدند.

به دنبال پيروزي انقلاب اسلامي ايران در سال1979.م و قطع روابط مصر و ايران، كليه فعاليتهاي شيعي در مصر ــ كه از ابتداي دهه1970 آغاز شده بود ــ متوقف و حكم انحلال جمعيت اهل‌البيت صادر شد و بدين‌ترتيب، اين فعاليتها با تنزل و ركود مواجه گرديد. سازمان امنيت مصر در گزارش خود درخصوص انحلال جمعيت اهل‌البيت اعلام كرد كه اين جمعيت تفكر شيعه را رواج مي‌داد و تفكر مذكور، براي عقايد مردم و وحدت مصر خطر بزرگي به شمار مي‌رود، ضمن‌آن‌كه بسياري از طلاب شيعه عرب و ايراني با اين جمعيت در ارتباط هستند و براي انتشار مذهب شيعه كمكهاي مالي فراواني را جمع‌آوري مي‌كنند.

وقوع حوادث مختلف براي شيعيان در مصر از حقايق و موانعي پرده برداشت كه بر سر راه فعاليت آنها در اين كشور وجود داشت. اين مشكلات به دو دسته خارجي و داخلي تقسيم مي‌شدند كه از مشكلات خارجي مي‌توان به چهار مورد اشاره كرد: 1ــ مشكلات امنيتي ؛ 2ــ فعاليت دستگاههاي تبليغي عليه آنها؛ 3ــ گروههاي اسلامي؛ و 4ــ‌ نيروهاي خارجي.

مهمترين مشكل بر سر راه جمعيتهاي شيعي، همان مشكلات امنيتي بود كه شامل جمعيتهاي سلفي و حاميان تفكر آنها و به‌طورمشخص دولت مصر مي‌شد. به‌عنوان‌مثال، در نمايشگاه بين‌المللي كتاب قاهره در سال1987.م گروههاي سلفي اطلاعيه‌هايي را در ميان مردم پخش كردند و بدين‌وسيله آنها را از كتابهاي ناشران شيعه برحذر داشتند. پس از اين‌ ماجرا، ميان جريان سلفي و ناشران شيعه مصري و لبناني درگيري آغاز شد و به‌حدي شدت يافت كه به زدوخورد تن‌به‌تن منجر گرديد. اين درگيري در طول ايام نمايشگاه ادامه يافت. به دنبال وقوع اين حوادث در نمايشگاه، اداره امنيت مصر، سرپرست وقت دفتر حفاظت منافع جمهوري اسلامي ايران را به اتهام ترويج و اشاعه تفكر شيعي مجبور كرد خاك مصر را ترك كند.

يكي ديگر از مشكلات شيعيان در مصر در مواجهه با تفكر سلفي، وجود فعاليت نيروهاي خارجي بود. از جمله نيروهاي خارجي كه در مصر پرچم مخالفت را عليه شيعه و ايران برافراشتند، كشورهاي عراق، عربستان سعودي، امريكا و اسرائيل بودند. پس از خاتمه جنگ ايران و عراق و آغاز جنگ خليج‌فارس، عربستان سعودي موضعي به ‌ظاهر مسالمت ‌آميز درباره شيعيان اتخاذ كرد، اما مواضع ضدشيعي توسط سلفيون مصر و ديگر كشورها تقويت شد.

 به گزارش "مهر" ، وهابيون و موسسات وابسته به آن و حركتهاي سلفي براي مقابله با حركتهاي شيعي و اشاعه تفكرات خود از هيچ اقدامي كوتاهي نمي‌كنند؛ چنان ‌كه در سه سال گذشته، ده‌ها كتاب ضد آل‌سعود، مصادره شده و از چاپ روزنامه‌هاي افشاگرانه درخصوص جرايم و منكرات آل‌سعود جلوگيري به عمل آمده است. حتي در سطح دانشگاه مصر نيز دولت سعودي توانست استادان بسياري را جمع كند كه عليه گروه و جرياني كه در سطح دانشگاه عليه وهابيون فعاليت مي‌كنند، دست به خشونت بزنند.[xv] درحال‌حاضر، الازهر با صدور فتواهاي تكفيري عليه نويسندگان و متفكراني كه مخالف وهابيت‌اند، نقش بزرگي در خدمت به وهابيت و آل‌سعود بر عهده دارد.

پس از ترور انور سادات، حمله گسترده‌اي عليه كتابهاي وهابيون، ابن‌تيميه و شاگردانش در مصر صورت گرفت؛ چراكه دولت معتقد بود همين كتابها جمعيت جهاد را بر آن داشت تا سادات را به قتل برسانند. برخي خواستار آتش‌زدن اين كتابها شدند، اما بنا به علل نامعلومي اين حمله متوقف گرديد.

نقش دولت سعودي و خط فكر وهابيت در مصر تنها به نفوذ در حكومت و جمعيتهاي اسلامي آن محدود نمي‌شود، بلكه دولت سعودي فعاليتهاي نشر كتاب در مصر را نيز تحت نفوذ خود درآورده است. دولت وهابي سعودي براي تعميم كتابهاي وهابي، به عناصر جمعيتهاي سلفيه كمك كرد تا مراكز نشر خود را در مصر تاسيس كنند. درحال‌حاضر، كتابهاي وهابيون و ابن‌تيميه و شاگردانش از جمله كتابهايي‌اند كه در مصر بيشترين شمارگان را دارند. بخشي از اين كتابها به‌طوررايگان و برخي با قيمتهاي ارزان در اختيار مردم قرار مي‌گيرند و مابقي به كشورهاي آفريقايي، جمهوريهاي سابق شوروي، اروپا و امريكا ارسال مي‌شوند.

خط فكر سعودي تنها به كتاب محدود نمي‌شود، بلكه بر ساير فعاليتهاي هنري ــ از قبيل فيلم و سينما ــ نيز سايه افكنده است. حضور گسترده سعوديها در بيشتر امور فرهنگي مصر باعث شده است كه گروههاي اسلامي و سلفي و همچنين انديشمندان و روشنفكران به مخالفت با عربستان سعودي برخيزند. گرچه عملكرد اپوزيسيوني اين گروهها تا كنون به نتايجي نيز دست يافته است، اما هدايت اصلي و فكري جريانهاي داخلي مصر همچنان از ناحيه سعوديها و افراد وابسته به آنان انجام مي‌گيرد.

  نتيجه

روشن شد كه عصر سلف، گروههاي مختلف و دسته‌هايي منسوب به اسلام و مسلمين را دربرمي‌گرفت كه به دلايل و عوامل گوناگون از شيوه مورد استناد عامه علما و پيشوايان مسلمانان در فهم، تفسير و تاويل متون ديني روي برتافته و به دام گمراهي ها و سرگشتگيهاي گوناگون افتادند. سپس هريك از اين فرقه‌ها در درون خود به دسته‌ها و گرايشهاي متفاوت تقسيم شدند و ديگري را كافر خواندند.

با آغاز قرن نوزدهم ميلادي، حركتهاي اصلاح ديني جنبشهايي را در كشورهاي عربي و اسلامي شكل دادند كه در ترويج عقيده سلفيه در محافل فرهنگي ــ اجتماعي موثر بودند. بدين‌ترتيب، پس از گذشت يك قرن، اين واژه از عنواني به منظور تبليغ براي حركتي «مذهبي» ــ يا به‌عبارتي «فرقه‌اي» ــ به يك جنبش مبارزاتي و به ايدئولوژي راديكال مذهبي در ميان اهل سنت تبديل شد.

به گزارش "مهر"، گرچه سير تاريخي شكل‌گيري ايدئولوژي‌ مبارزاتي اهل سنت را در مصر بررسي كرديم، امروزه شاهديم كه گروههايي سلفي و افراطي به‌وجود آمده‌اند كه خود آغازگر جنبشهاي بنيادگرايانه و افراطي شده‌اند. اطلاق واژه بنيادگرايانه به آن گروه از مسلماناني كه مي‌خواهند حكومتهاي ملي‌شان براساس بنيادهاي اسلام پي‌ريزي شود، با پاره‌اي تعارضات در محتواي سياسي و ايدئولوژي آنها روبرو شده كه نمونه بارز آن را مي‌توان در حكومت وهابي سعودي ملاحظه كرد. دولت عربستان سعودي كه بر پايه ايدئولوژي وهابيت بنا شده است، نظر به سلطه انديشه سلفي در داخل كشور، در نوع سياست خود در قبال امريكا و شيعيان دچار تعارض شده است؛ بدين‌معناكه گرايش دولت وهابي عربستان سعودي به امريكا بيشتر شده و با شيعيان و به‌ويژه با جمهوري اسلامي ايران نيز در چند سال اخير ملايم‌تر گرديده است، اما سلفيون اين كشور به‌شدت با شيعيان مخالف‌اند و امريكا را دشمن اصلي خود مي‌دانند.

سلفيه گرچه در گذشته به لحاظ اعتقادي با افكار وهابيت همسو بودند، اما امروزه مي‌توان چارچوب عقيدتي اين گروه را تحت عنوان يك ايدئولوژي مبارزاتي و راديكاليستي در ميان اهل سنت تفسير كرد كه افكار انقلابي آن در منطقه نجد عربستان (كه منطقه‌اي سلفي‌نشين است) نمود بيشتري دارد. آنان حتي به حمايت عربستان از امريكا‌، به‌‌ويژه در جريان مبارزه جهاني عليه تروريسم پس از وقايع 11 سپتامبر، به‌نوعي اعتراض دارند و همين اعتراضها بود كه درنهايت دولت امريكا را به پرهيز از اعمال ‌فشار بر دولت عربستان درخصوص مسائل داخلي واداشت.

به‌طوركلي، جريان سلفي‌گري و به‌ويژه نوع راديكال آن‌ كه در مصر قوت بيشتري يافت، محبوبيت چنداني در جهان ندارد. روشنفكران عرب، غرب و اسلامي اين تفكر را نمي‌پذيرند و سعي در كاهش قدرت آن دارند. اما امروزه سلفي‌گري به ايدئولوژي ‌اي تبديل شده كه مسلماناني را در سراسر جهان به خود جذب نموده است. دهه 1970 ميلادي به بعد را مي‌توان شروع عصر مبارزات شيعيان در اقصي نقاط جهان ناميد كه در ايران و لبنان اوج گرفت و به ثمر نشست. با اين‌حال، در ادامه اوج مبارزات مسلمانان، هم ‌اكنون نيز شاهد تداوم اين مبارزات البته به نوعي ديگر در ميان اهل ‌سنت هستيم.

کد خبر 199623

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha