از جمله نعمت هاي ارزشمند كه آفريدگار جهان به انسان عطا كرده ومايه اصلي آن را با سرشت بشر درهم آميخته، قدرت بيان است. نعمت سخن گفتن، عامل مهمي در تكامل انسان است. اهميت سخن در زندگي انسان آن قدر زياد است كه خداوند حكيم بعد از مسئله آفرينش انسان، از نعمت بيان سخن گفته است. خداوند در سوره الرحمن مي فرمايد: خداوند رحمان، قرآن را تعليم داد، انسان را آفريد و به او بيان آموخت.
انسان با قدرت بيان و به وسيله آن، معلوماتي را كه اندوخته ظاهر مي سازد وتفكر خود را به ديگران منتقل مي كند. از اين رو مي توان گفت سخن مانند پلي است كه مغزهاي جدا از يكديگر را به هم پيوند مي زند و افراد از طريق آن مي توانند موجب خوشحالي و يا غمگيني همديگر شوند.
از امام سجاد (ع)پرسيدند: از سخن و سكوت كدام يك بر ديگري برتري دارد؟ فرمودند:"براي هر يك آفت هايي است، ولي اگر از آفت مصون و سالم باشند، سخن افضل و برتر است، زيرا خداوند هيچ يك از پيامبرانش را به سكوت مبعوث نكرده است، بلكه آنان ماموريت داشتند كه با مردم سخن بگويند و با بيان خود آنان را به صلاح و رستگاري دعوت كنند و نيز هيچ كس با سكوت مستحق بهشت نمي شود و از عذاب دوزخ مصون نمي ماند.
"نيل به رحمت الهي و نجات از عذاب او در پرتو سخن گفتن است. من هرگز ماه را نظير آفتاب قرار نمي دهم. شما خود فضل سكوت را با سخن توصيف مي كني، در حالي كه هرگز فضل سخن را با سكوت نمي توان توصيف كرد."(1)
روشن است كه سخن، هم در ترقي و كمال و شادي انسان موثر است و هم در سقوط و تباهي و غم واندوه او اثر دارد. بستگي به اين دارد كه تا چه حد و اندازه اي از هنر سخن گفتن برخوردار باشيم.
شيوه سخن گفتن نه تنها معرف شخصيت افراد است، بلكه با توجه به آن به ميزان دانش و تحصيلات طرف مقابل پي مي بريم. كسي كه از هنر سخنوري آگاه است و با كاربرد درست كلمات و عبارات آشنايي دارد، قادر به گشودن هر در بسته اي است و از هر مهلكه اي رهايي مي يابد. عبوس ترين و خشمگين ترين چهره ها را باز كرده و خنده برلبانشان جاري مي سازد و بدين وسيله شادي را برخود و ديگران عرضه مي كند. چنان كه حضرت علي (ع) فرموده اند:"جمال مرد به فصاحت اوست".
برجسته ترين سياستمداران دنيا همواره بزرگ ترين سخنوران نيز بوده اند. منظور از سخن گفتن سخنراني كردن نيست، بلكه خوب حرف زدن و انتخاب كلمات و مطالب مناسب و بجاست، كه مي تواند موجب برقراري رابطه مطلوب باشد.
امروزه در دنياي اقتصاد و سياست و خانواده "مذاكره" امري مهم تلقي مي شود، زيرا مناسب ترين و سريع ترين راه حل هاست. از طريق مذاكره مي توانيم به سوء تفاهماتي كه عامل و منشاء اختلاف اند خاتمه دهيم. افراد به هنگام گفتگو اطلاعات لازم را در اختيار يكديگر قرارمي دهند و در جريان كم و كيف نطريات هم قرار مي گيرند كه نتيجه آن آگاهي از خواسته هاي طرفين، دستيابي به راه حل عقلاني و منطقي و نهايتا برقراري تفاهم نسبي است.
"مذاكره" پديده اي نو ظهور نيست كه بخواهيم آن را توضيح دهيم. ما در تمام لحظات و دقايق زندگي خود با اين امر مهم سر وكار داريم. افرادي كه شيوه صحيح گفتگو با ديگران را رعايت نكنند، كمتر موفق به حل گرفتاريهاي فيمابين مي شوند.
اصول گفتمان خوب
ما بدون تسلط بر خود نمي توانيم فاتح ديگران باشيم.هر كلمه كه از دهان بيرون آيد مرهمي است كه به زخمي مي رسد يا خنجري است كه دلي را مي شكافد ويا نسيمي است كه درياي احساسات را به تلاطم در مي آورد، پس پيش از گفتن، تامل كنيم و خوشخو، فروتن، مودب، بذله گو، نكته سنج و شيرين سخن باشيم.
هميشه لبخند بر لب داشته باشيم، هنگام سخن گفتن راحت و آرام بوده و از كلمات ساده و قابل فهم استفاده كنيم. سطح دانش ومعلومات شنونده را مد نظر قرار دهيم. مستقيما به چشمان كسي كه طرف صحبت ماست بنگريم تا به اين شكل بتوانيم از قواي تماس چشمي برخوردار باشيم.
توجه طرف گفتگو را به موضوع صحبت جلب كنيم و ذهن او را از مسايل و اتفاقات خارج از جلسه دور سازيم. چنان كه حضرت علي (ع) مي فرمايند: بيانديش، سپس سخن بگو تا از لغزش ها در امان باشي.(2)
سخن باید همراه با ادب اسلامي باشد، ادب يعني انجام عمل مشروع اختياري، توام با ظرافت و زيبايي.سخن گفتن با اين ويژگي به طور يقين موجب شادي طرفين خواهد شد. همچنین سخن باید راست و همراه با عمل باشد، اگر سخني را عمل تصديق كند، اثر آن چندين برابر خواهد شد، لذا سخن راست همراه با عمل، خرسندي و شادي در پي خواهد داشت.
آثار خوش سخني
سخن زيبا مال و ثروت را زياد مي كند، روزي را افزايش مي دهد، مرگ را به تاخير مي اندازد، آدمي را محبوب مي سازد و او را وارد بهشت مي سازد.(3)
سخن خوش دوستان انسان را زيادمي كند و دشمنان را اندك.(4) سخن زيبا شادي مي آفريند، خنده برلب مي آورد و جذابيت انسان را بيشتر مي كند، درنتيجه راه رسيدن به اهداف را هموار و هزينه آن را كم مي كند.
-------------------------
1- بحار الا نوار،ج 7 ص 274
2- شرح غرر الحكم، ج 4، ص 506
3- نهج البلاغه، خطبه 40، ص121
4- شرح غررالحكم، ج 4، ص 329
نظر شما