به گزارش خبرنگار مهر، دکتر جان شری نویسنده این اثر، روانشناس، رئیس مددکاری بخش روانپزشکی کودک و خانواده بیمارستان میتر و نیز مدیر گروه بریفتراپی شهر دوبلین است. او در نوشتن کتابهای «والدین و برنامهریزی» (کتابهای راهنما به همراه ویدئوی آموزشی) و چند کتاب خودآموز برای والدین از جمله «بار آوردن کودکان مسئول» (1999)، «بار آوردن نوجوانان مسئول» (2001) و «هنگامی که والدین از هم جدا میشوند» (2001) همکاری داشته است.
نویسنده در ابتدای کتابش نوشته است: این کتاب به صدها نفر از پدران، مادران، کودکان و نوجوانی تقدیم میشود که طی سالها افتخار کار کردن با آنان را داشتهام. خلاقیت و روحیه این افراد در برابر مشکلات همواره برایم الهامبخش بوده است. آنها تمام آنچه را که درباره تربیت فرزندان میدانم، به من آموختند و این کتاب در حقیقت بر اساس دانشی نگاشته شده که آنان در اختیارم گذاشتهاند. امیدوارم بتوانم در این کتاب تلاشها، پیروزیها و بالاتر از همه، آموزهای آنها را به درستی منتقل کنم.
کتاب دارای دو بخش اصلی است. بخش اول «والد یک کودک بودن» نام دارد. بذل توجه مثبت به کودکان، وقت گذاشتن و بازی کردن با بچهها، استفاده از پاداش، بیاعتنایی به رفتارهای بد، «تایمآت» و تنبیههای دیگر، وضع قوانین و کمک به بچهها برای رعایت آنها و دیگر موضوعات مشابه از مطالب بخش اول کتاب هستند. بخش دوم کتاب هم «والد یک نوجون بودن» نام دارد و موضوعاتی چون تاملی برای درک نوجوانان، ارتباط برقرار کردن با نوجوانان، شناختن نوجوانان، مدیریت در حل اختلافها، تبادل نظر درباره قوانین و محدودیتها، اختیار دادن به نوجوانان و... را در بر میگیرد.
بسیاری از نویسندهها، زندگی خانوادگی را به سوار شدن دسته جمعی به هواپیما برای یک سفر هوایی تشبیه میکنند. شما سفرتان را به مقصدی که در ذهن دارید و با یک نقشه هوانوردی آغاز میکنید. اما در طول سفر گاهی تحت تاثیر عوامل جوی مانند باد، باران، یا ترافیک هوایی، مسیر خود را عوض میکنید. در اینجا خارج شدن از مسیر کاملا طبیعی است. همچنان که استیفن کاوی میگوید: خانوادههای خوب ـ حتی خانوادههای عالی ـ در 90 درصد موارد از مسیر خود خارج میشوند.
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
وقتی جیمز مکثی کرد تا درباره آن فکر کند، به این نکته رسید که نسبت به تواناییهای پسرش انتظارهای زیادی دارد. شاید پسرش واقعا دارد برای انجام کارش تقلا میکند. او همچنین پی برد که وقتی هنگام انجام تکالیف، بالای سر پسرش مینشیند، این کار را به یک میدان نبرد تبدل میکند و اعتمادش نسبت به تواناییهای پسرش کم میشود. در نتیجه جیمز با معلم تونی قرار گذاشت تا با هم طرحی را بریزند که بتواند به پسرش کمک کند؛ مثل دادن تکالیفی که مقدار آنها کمتر است ولی نیاز به تمرکز بیشتری دارد و نیز تشکیل کلاسهای فوقالعاده از طرف معلم دانشآموزان خاص در مدرسه.
جیمز همچنین روش خود را برای کمک به تونی در انجام تکالیفش تغییر داد. او بدون آنکه خودش دخالت کند، مدت زمانی را برای تونی معین کرد که در آن تونی باید تا جایی که میتوانست خودش به تنهایی تکالیفش را انجام میداد. جیمز فقط در ابتدا و انتهای تکالیف کنارش مینشست و مطمئن میشد که تونی برای تکالیفش به اندازه کافی وقت داشته باشد. در مجموع جیمز خیلی مثبتتر شده بود و بیشتر روی آنچه که تونی خوب انجام داده بود، تاکید میکرد تا روی اشتباههای او. جیمز تلاش کرد تا سرعت عمل تونی بالا برود. سرانجام جیمز آگاه شد که بازی بعد از انجام تکالیف، میتواند پاداش طبیعی تونی برای انجام کارهایش باشد.
به شدت تحت فشار
«جو» شغل خیلی مهمی داشت و یکسره خودش را وقف آن کرده بود. وقتی به خانه نزد همسر و بچههایش برمیگشت، تحت فشار قرار داشت و فکرش مشغول بود. بیشتر وقتها عصبانی بود و با بچهها سر چیزهای کوچک و بیاهمیت بداخلاقی میکرد. عادتش این بود که جلو تلویزیون لم بدهد و اصلا حوصله بازی کردن با بچهها را نداشت. جو وقتی به این فکر کرد که چگونه زندگیاش از توازن خارج شده، به این نتیجه رسید که خانواده و فرزندانش از کار او مهمتر هستند و تصمیم گرفت وقت بیشتری را با آنها بگذارند. او ساعتهای کاریاش را تغییر داد و زودتر به خانه برگشت. او یک روش خیلی خوب پیدا کرد که طی آن قبل از آمدن به خانه، پانزده دقیقه در پارک پیادهروی میکرد و در آن زمان فرصت داشت استرسهای روزانه را از وجودش پاک کند. او خودش را برای ورود به خانه آماده میکرد، در حالی که رفتارش با فرزندانش که خواستار توجه بیشتر او بودند، مطبوعتر و همراه با توجه شده بود.
این کتاب با 212 صفحه مصور، شمارگان 2 هزار و 500 نسخه و قیمت 8 هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما