به گزارش خبرگزاری مهر، ايده در اولويت قرار دادن روابط زناشويي شايد به نظر خيلي از والدين جالب جلوه كند ولي براي تحقق اين امر، واقعيت هاي كاري را هم بايد در نظر گرفت وشايد پدر ومادر به دلايل مختلف با كارشان ازدواج كرده باشند. براي خانواده هاي امروزي غالبا سخت است كه شيوه زندگي اي را كه با آن بزرگ شده اند دوباره خلق كنند. خرج مسكن و هزينه هاي زندگي بالا رفته در حالي كه درآمدها به ميزان خيلي كمي زياد شده و افراد بيشتر از وقتشان مايه مي گذارند.
اگر چه درست است كه بيشتر مادران كار مي كنند ولي بيشتر خانم هاي متاهل كار را با مسئوليت هاي خانه متعادل مي كنند و به خود به عنوان نان آور اوليه خانه نگاه نمي كنند. از آنجا كه درآمد مرد معمولا بيشتر ار درآمد زن است و اين تهديد كمتري براي وضع موجود است. بيشتر زن وشوهرها عمدتا مرد را مسئول تامين مسائل مالي خانواده مي دانند. اين مسئله يك دو راهي متناقض گونه اي به وجود مي آورد، چرا كه كار از طرفي منبع ادامه حيات و تامين كننده حيات زن وشوهر است، ولي در عين حال خانواده را از با هم بودن كه لازمه حفظ رابطه نزديك است، بي نصيب مي كند.
از آنجا كه بيشتر مادران كار پاره وقت يا تمام وقت دارند در نتيجه زمان كمتري براي زن وشوهر باقي مي ماند در عوض نياز بيشتري به سهيم شدن مسئوليت هاي خانه و بچه ها به وجود مي آيد. مادراني كه سر دو راهي لذت بردن از كارشان و فراهم كردن پول بيشتر براي خانواده مانده اند،از طرفي هم احساس گناه مي كنند كه وقت كمي را مي توانند با بچه هايشان بگذارنند و وقتي تعارض به عنوان زماني كه صرف بچه ها شود تعريف مي شود، پس سهم روابط زناشويي چيست؟
عنوان معتاد به كار نشان مي دهد كه يك فرد تنها براي پول در آوردن مشغول كار نمي شود، بلكه منافع رواني هم دارد كه به دنبال احساس شايستگي و مثمر ثمر بودن مي باشد. خيلي از روان شناسان خاطر نشان ساخته اند كه بسياري از مردان از ميزان روابط نزديكي كه همسرانشان مي خواهند و يا وظايف مربوط به پدر بودنشان ناراحت هستند. بيشتر مردها به جاي تلاش براي شناختن اين شرايط و پرداختن به آن به راحتي مي گذارند مقتضات كاري آنها را از احساسات تنش زايي كه رابطه نزديك خانواده آغازگر آن است، دور كند و احتمال وقوع اين امر به ويژه وقتي كه كار باعث مي شود مرد احساس ارزش و اهميت كند و همزمان زنش هم كاري مي كند كه او احساس بي لياقتي كند، بيشتر است.
فشارهاي ناشي از كار شايد درست به همان اندازه كه در محيط كار زياد است، راه فراري هم از برقراري رابطه نزديك باشد. با اين حال، كمتر كسي به سيطره اي كه سازمان ها روي زندگي شان دارند حتي ترديد مي كند و در عوض زن وشوهر تلافي ناكامي خود را سر هم در مي آورند. مثل زوج هاي دو شغله اي كه برنامه خود را طوي تنظيم مي كنند كه مقتضيات كاري مربوط به شوهرشان را برطرف كنند اگر چه روزهايي هم هست كه اين كار هفتگي طولاني واقعا باب ميل شوهرشان نيست ولي يك وقت هايي هم هست كه گرفتار خستگي و نا اميدي مي شويم. كار آساني نيست كه طرف مقابل كارش را يك طوري با كار ما تنظيم كند يا آسان نيست كه فكر كنيم به كارش وفادارتر است تا به خانواده اش. حتي وقتي نمي خواهيم او را سرزنش كنيم باز هم برايمان سخت است اين كار را نكنيم ونگران روزهايي مي شويم كه بچه هايمان شانس ديدن پدرشان را پيدا نمي كنند و احساس تنهايي خواهيم كرد.
در زندگي زناشويي زوج هاي دو شغله، درگيري بيش از حد شوهر منجر به سردي روابط و اختلاف مي شود. وقتي زن وشوهر نتوانند با هم با اين شرايط روبه رو شوند و از يكديگر كمك نخواهند، ناراحتي شان مضاعف مي شود. در بيشتر مواقع يك دور باطل با زني كه شكايت مي كند و شوهري كه وقت بيشتري را بيرون مي گذراند، شروع مي شود. اين اختلافات زناشويي هميشه براي بچه ها مشكل ساز است. ولي را ه هاي ديگري هم هست كه در آن، بچه هاي خانواده هاي معتاد به كار مي توانند تحت تاثير قرار بگيرند. در بعضي خانواده ها، مادرها براي جبران تنهايي و نااميدي كه در نقش زن بودن خود دارند بيش از حد درگير نقش خود به عنوان يك مادر مي شوند. بچه ها هم مي توانند گرفتار وفاداري زيادي به مادرشان شوند و رابطه با پدرشان را به بازي گرفته و امتحان كنند.
نظر شما