به گزارش خبرنگار تئاتر "مهر" اولين چيزي كه در نمايش سونات گوجه هاي سبز شما را به تفكر وا مي دارد فضاي خالي صحنه است و بازيگراني كه در كنار صحنه بر صندلي هاي خود نشسته اند بازيگران در تابلويي مقابل تماشاگران مي ايستند.
"ما بازيگري و شما شاهد يك نمايش هستيد" اين جمله را مي توان از چشمان بازيگران خواند. هر لحظه نوري مي آيد و روايتي از يك انسان نشان داده مي شود، روايت هاي پاره پاره و پازل مانند كه بايد آنها را كنار هم چيد.
بستر موضوعي اين نمايش بر اساس خفقان موجود در يك سيستم حكومتي است كه اعتراض مبارزه، تحقير، تجاوز، شكنجه و مرگ را به همراه خود مي آورد. سونات گوجه هاي سبز تراژدي انسانهاي مبارز است كه با جدالي ناآگاهانه سرنوشت شومي را براي خود رقم مي زنند.
مهدي افشار قهرماني نويسنده و كارگردان اين نمايش در گفتگو با خبرنگار تئاتر مهر گفت: در اين نمايش به سه نكته توجه داشتم. يكي حضور سيستم در زندگي شخصي انسانها، هميشه سيستم هاي حكومتي مي خواهند همه را شبيه به هم كنند البته اين به معناي وحدت نيست بلكه به معناي يكسان سازي ظاهر و گرفتن افكار و ايدئولوژي است. وقتي به يك سيستم برخورد مي كني ايدئولوژي شما را مي گيرد و يك ايدئولوژي ديگر به شما مي دهد . در عين حال كه تصور مي كني تفكر و عقيده مستقلي داري ولي نداري، زيرا نفر كناري شما هم همان افكار و عقايد را دارد و نفرات ديگر هم به همين شكل . اين يك فضاي مسموم است كه بايد تا آخر عمر با آن زندگي كني. اين چيزي است كه يكپارچگي سيستم مي خواهد ، تا بتواند حكومت كند.
دومين نكته اين است كه آيا ما انسانها مي توانيم فعاليت سياسي داشته باشيم. يا حق اعتراض داريم . مثلا مي توانيم به خاطر چيزيهايي كه نداريم اعتراض كنيم و يا اين جرم است ؟ اعتراض چگونه است آيا با داد زدن اين اتفاق مي افتد ؟ آيا فعاليت سياسي و شعار دادن كار درستي است؟ بحث نمايش اين است كه ما راه را گم كرده ايم و سر درگم خود هستيم حتي سردرگم آن چيزي كه مي خواهيم.
نكته سوم : ما با روابط مان خودمان را تعريف مي كنيم و با شكست روابط هويت را از خودمان مي گيريم. ما بي هويت شده ايم چون نمي دانيم اصل ارتباطي ما چيست. در اين نمايش يك عده دانشجو دور هم جمع شده اند و ايده آل شان پيشرفت است ولي در حال تنزل هستند. ما با هم تعريف مي شويم اما خيلي زودتر تعريفمان را از دست مي دهيم و اين روشي است كه همه سيستم هاي حكومتي با آن موافق هستند، ما هم نمي فهميم و انجامش مي دهيم.اين نمايش در نظر دارد ايده آل حكومتي و ايده آل هاي شخصي را به نقد بكشد.
افشار تهراني درباره متن اين نمايش گفت: اين نمايش اقتباس آزاد از رمان سرزمين گوجه هاي سبز نوشته هرتامولر است. از اين رمان اسامي كاراكترها و فضاي حاكم بر رمان را وام گرفتم و خيلي از روايتهاي خودم را در آن اعمال كردم . بطور مثال اتفاقي كه براي "لولا" مي افتد . زندگي "لولا و كئورگ" شخصيت "سروان بچله" اما ديكتاتوري رمان، برخي از روايتها و نشانه ها را سعي كردم در تكنيك روايي اثر بكار ببندم و مهمترين چيزي كه از رمان بكار گرفتم جنس زمان و زبان آن بود.
وي درباره اسم اين نمايش گفت: اين نمايش تراژدي نيست بلكه مجموع تراژدي هاست زيرا زندگي همه ما يك تراژدي است و براي همين منظور اين نمايش سونات گوجه هاي سبز است نه گوجه سبز . منظور از گوجه سبز ميزان تعقل است. در جايي از نمايش گفته مي شود كه خوردن گوجه سبز باعث مرگ مي شود ولي در طول نمايش به اين مي رسيم كه آن چيزي كه موجب مرگ مي شود سم است نه خوردگان گوجه سبز.
وي با اشاره به مسير دايره وار متن گفت: ما در زندگي مان از تجربه استفاده نمي كنيم چون خوب نمي بينيم و كاري را انجام مي دهيم كه ديگران كرده اند. در اين جور مواقع ما چرخيده ايم ولي در نهايت در جاي اول مان هستيم و اتفاقي نيفتاده چون ما از بيرون به خود نگاه نكرده ايم. تحول ايجاد كرده ايم ولي اين تحول دور زدن است و اين حكايت است كه در حال تكرار است.
افشار قهرماني درباره كارگرداني و شيوه كار خود گفت: به اين عقيده ام كه تئاتر به خاطر روايت خطي خودش جذابيتش را از دست داده است و ما تغيير را در طراحي صحنه، نورپردازي و بازي عجيب مي دانيم. تئاتر اين شده است كه ما مي رويم مي نشينيم آدمهايي مي آيند و داستان مي گويند و مي روند . متاسفانه اين باعث شده كه تعقل را از تئاتر بگيريم ، تماشاگر عادت نكرده كه بايد فكر كند. در پي اين هستم كه با تغيير صحنه، نوع برقراري ارتباط و كنش به يك شكل روايي كاربردي دست يابم از همين روي از تكنيك تغيير زمان استفاده كردم، زيرا زمان عنصر اصلي زندگي ماست . با استفاده از برش در داستان دو يا چند اتفاق را در كنار هم روايت كردم و تداوم صحنه اين را بر هم زدم تا تماشاگر هميشه درگير موضوع و اتفاقات و شخصيتها باشد. اگر بتوانيم اين نوع چيدمان را جوري قرار دهيم كه مخاطب را جذب كند مي توانيم لحظاتي بوجود آوريم كه بنيانش بر اساس ارتباط باشد و ارتباط بنيان تئاتر است.
وي درباره تعدد شخصيت ها و روايت ها گفت: در اين نمايش زندگي هشت انسان روايت مي شودو در كنار اين روايتها سه روايت ديگر 1- روايتي كه سروان از شخصيتهاي ديگر نمايش دارد 2- روايتي كه زمان از زندگي اين انسانها دارد3- روايتي كه من از آنها مي كنم . اما همه اين روايتها با هم پيوسته و مربوط اند و تماشاگر مي تواند آنها را درك كند زيرا در زندگي عادي خود هم به همين گونه عمل مي كند.
اما نكته ديگر اين است كه در زندگي معمولي ما آدمها با كارهايمان براي همديگر تعريف مي شويم نه بر اساس شخصيت مان، آدمهاي اين نمايش هم به همين گونه اند و با كارهايشان تعريف مي شوند "گئورك" با لو دادن، "لولا" با كاري كه انجام مي دهد، "ادگار" با كتك خوردن و استقامت ابلهانه اش ، كارهاي اين اشخاص روايتهايشان را مي سازد.
افشار قهرماني درباره ريتم تند اين نمايش گفت: به چند دليل ريتم اين نمايش را تند كردم تا تاثير زمان بر زندگي اين آدمها مشخص شود. دو نوع زمان در زندگي تاثيرگذار است، يكي زماني كه ما را تحليل مي برد و ديگر زماني كه ما تحليل اش مي بريم. اشخاص اين نمايش در برابر هجوم تحليل زمان قرار دارند و تلاش مي كنند تا اين را نفهمند، تلاش مي كنند كه كار ديگري بكنند ولي آنقدر سيستم قوي پخش شده كه نمي توانند به كنترل زمان برسند. دومين دليل اين بود كه نمي خواستم تماشاگران با نمايش ارتباط احساسي برقرار كنند اما مجبور شود سريع آن را دنبال كنند . اين هم اتفاقي است كه در زندگي روزمره با آن روبرو هستيم.
سومين دليل اين است كه زمان را براي مخاطب به صفر برسانيم تا متوجه نشود چند ساعت است كه مشغول ديدن نمايش است. ما در اين روند حجمي را به تماشاگر انتقال مي دهيم و توقع نداريم كه مخاطب تمام ديالوگهاي نمايشي را بشنود، بفهمد و درك كند . مهم اتفاق است و تماشاگر بايد آن را بفهمد . معتقدم به اين شكل تماشاگر را درگير اتفاقات صحنه مي كنيم نه درگير احساسات، زمان برايش محدود مي كنيم و او را وادار به تعقل مي كنيم نه اينكه چيزي را به او تفهيم كنيم.
افشار قهرماني در مورد طراحي صحنه و لباس اين نمايش افزود:صحنه ما در اين اجرا خيلي لخت و بي چيز است . البته نه اينكه به ما امكانات ندادند ما نخواستيم. خواستيم بدون كمترين چيز بدون اينكه داد بزنيم نشان بدهيم. ما خيلي ساده كار كرديم و ازروش حذفي استفاده كرديم. ما هم از زندگي خودمان حذف كرديم و هم از صحنه و فهميديم كه حذف كار خوبي است. آن چيزهايي كه دوست داشتيم حذف كرديم و آن چيزهايي كه دوست نداشتيم نگه داشتيم. ما سعي كرديم روي ارتباط كار كنيم، تغييري در شكل ارتباط با تماشاگران برقرار كنيم و بيشتر سعي كرديم شبيه زندگي بشويم.
مهدي افشار قهرماني درباره برخورد و نوع بازي هاي اين نمايش گفت: 9 ماه مشغول تمرين اين نمايش بوديم. گروه ها در دانشگاه شكل گرفت و چندين سال است كه با هم كار مي كنيم و با هم جلو آمديم و همديگر را خيلي خوب مي شناسيم در طول اين سالها سعي كرديم با بداهه كار كردن ، كار بر روي متن هاي بزرگ، اتودزدن، اصلاح كردن همديگر به يك جريان كه مبتني بر بازي حسي به همراه تكنيك استفاده كنيم ما اعتقادي به بازي حسي و بازي تكنيكي صرف نداريم و كمي از هر كدام را براي آنكه روايت كنيم استفاده مي كنيم زيرا اعتقاد داريم كه بازيگر بايد نقش را نشان دهد و حق ندارد كه آن نقش باشد. البته براي رسيدن به اين منظور خيلي زمان داريم چون تازه شروع كرده ايم. اما براي اين نمايش هم همينگونه عمل كرديم . اول سراغ متن رفتيم ، بداهه سازي كرديم، اتود زديم، كم كم با شخصيتها آشنا شديم، آكسان گذاري و كنشهاي آنها را بررسي كرديم، جنس رابطه هاشان را تحليل موقعيت كرديم تا به نقشهاي مورد نظر نزديك شويم.
مهدي افشار قهرماني در مورد بازي خود و نقش "ادگار" نيز گفت: "ادگار" يك آرمان گراست، يك ايدئولوك است، اوليدر جمع است. يك مبارز سياسي كه حاضر است هر كاري بكند تا حرفش را به كرسي بنشاند. "ادگار" محكم پاي افكار و انديشه اش ايستاده تا جايي كه دنياي احساساتش را هم كنار مي گذارد و سعي مي كند خشك باشد اما از همين نقطه احساسي ضربه مي خورد، ادگار آدمي است كه به حرفي كه مي زند باور دارد و وقتي كه اين باور بعد از شكنجه شكسته مي شود همه چيز را از دست رفته مي بيند و وقتي احساس بر او غلبه مي كند همه چيز را فراموش مي كند، دردش را از ياد مي برد و مي شكند.
وي در ادامه گفت: گذر زمان بر آدمهاي اين نمايش تاثير زيادي دارد عقايد اين انسانها در طول زمان غبار آلود و محو مي شود اما ادگار معتقد است كه اين اتفاق نبايد بيفتد و با آن مبارزه مي كند اما بعد از شكست به اين نتيجه مي رسد كه ديگر 30 ساله شده، پس مي گذرد كه غبار زمان هم بر روي او هم بنشيند.
مهدي افشار قهرماني سوال خبرنگار مهر مبني بر اينكه زندگي را از ديد كدام گروه "سروان" يا "دانشجويان" مي بيند گفت: من زندگي را از ديدي كه نوشتم مي بينم درصدي از هر كدام از آدمهاي نمايش . اعتقاد بر اين دارم كه همه خوب فكر مي كنند ولي اشتباه مي كنند.
نظر شما