جامعیت دین و وحدت در روابط علم و دین
مؤلفه و مبنای اساسی که در علم دینی مطرح است، بحث هویت دین و معرفت دینی است که مهم ترین دیدگاه و نظریه درباره هویت دین و معرفت دینی، جامعیت دین است. اگر چه بحث کمال دین نیز با جامعیت مطرح می شود، اما در این مقاله روی جامعیت دین تمرکز نمی کنیم. آیا دین جامع است؟ اگر جامع است به چه معنایی؟ در این باره نظریه های مختلف و گاهی متعارض مطرح شده است و در این نوشتار نظریاتی را مد نظر قرار می دهیم که با بحث علم دینی در بین نظریه پردازان پیوند خورده است.
شهید مطهری در تأیید دیدگاه اقبال لاهوری درباره علم و دین اشاره می کند که اقبال روش تجربی علوم و تقدیس طبیعت را امری اسلامی و اساسی تلقی می کند که مورد غفلت مسلمانان قرار گرفته است و علم اروپایی- بر خلاف فرهنگ و تمدن اروپایی- دنباله رو و امتداد علم اسلامی است. این نگاه اقبال مؤید آن است که علم تجربی در غرب نه تنها با دین (اسلام) می تواند اتحاد داشته باشد که حتی دنباله رو و امتداد آن بوده است.
شهید مطهری دین را جامع و کامل می داند. او بیان می دارد که اسلام به سبب کمال ، کلیت، تمامیت و جامعیتش به ثبوت تشریعی پایان داده است. درست است که مطهری دین را جامع می داند؛ اما باید دید مقصود وی از جامعیت دین چیست؟ او تعبیر قرآن از جامعیت را عنوان وساطتی می داند که در این آیه به آن اشاره شده است:« کذلک جعلناکم امة وسطاً لتکونوا شهداء علی الناس»: و این چنین شما را امت وسط قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید(بقره: 143). امت اسلامی، امتی متعادل است و متعادل بودن آن هم به خاطر متعادل و جامع بودن اسلام است. اینکه اسلام به همه جنبه های بشر توجه کرده است، نشانه «وسطیت» آن است. از نظر مطهری اسلام طرحی کلی، جامع، همه جانبه و معتدل و متعادل حاوی همه طرح های جزئی و کارآمد در همه موارد است.
از آنجا که مطهری دین را جامع و کامل می داند، در مورد علم دینی می گوید: اساساً این، تقسیم درستی نیست که ما علوم را به دو رشته تقسیم کنیم؛ علوم دینی و غیر دینی، تا این توهم برای بعضی پیش بیاید که علومی که اصطلاحاً غیر دینی نامیده می شود، از اسلام بیگانه اند. جامعیت و خاتمیت اسلام اقتضا می کند هر علم مفید و نافعی را که برای جامعه اسلامی لازم و ضروری است، علم دینی بخوانیم.
جوادی آملی نیز که قائل به جامعیت دین است، بر این اساس تمام معارف و علوم را مرتبط با دین می داند: با اثبات دین به عنوان مجموعه قوانین و مقررات ثابتی که مبین انسان و جهان و پیوند میان آن دولت نقش دین نسبت به جمیع معارف و علوم آشکار می گردد بر این مبنا دین نه تنها مخالف با عقل نیست، بلکه مدلول اصول و قوانین مبرهن عقلی است.
جوادی آملی، جامعیت دین را نشانه میزان بر حق بودن دین می داند و می گوید دین بر اداره امور جامعه انسانی و پرورش انسان هاست و هماهنگی قوانین و مقررات دین با نیاز واقعی جامعه و مناسبت آن با تحولات اجتماع و مطابقت آن با سرشت و سیر جوهری انسان، میزان حق بودن آن است. وی از آنجا که دین را جامع می داند در مورد علم دینی می گوید: « علم اگر علم است، نمی تواند غیر اسلامی باشد؛ زیرا علم ... تفسیر خلقت و فعل الهی است و تبیین کار خدا حتماً اسلامی است.
سید حسین نصر درمورد ارتباط علم و دین در پاسخ به این پرسش که آیا می توان حوزه های فعالیت علم و دین را از هم جدا کرد؟ می گوید: امکان چنین جدایی وجود ندارد، زیرا علم و دانش حوزه طبیعی از جمله بدن انسان و حالا حتی بیشتر روان انسان را در انحصار خود می داند؛ در حالی که دین کاملاً نیز باید حق خود را برای شناخت جهان طبیعت به طور اساسی حفظ کند.
گلشنی که خود از مدافعان و نظریه پردازان علم دینی و نیز قایل به جامعیت دین است، یکی از علت های مخالفت علم دینی را این می داند که مخالفان می گویند که اصولاً علم و دین، دو حوزه کاملاً مستقل از هم اند و تأثیری در یکدیگر ندارند و علم روش خاص خود را دارد که همان تجربه و نظریه پردازی و تطبیق تجربه با پیش بینی های نظریه است و بر این اساس دیگر علم، شرقی، غربی، دینی و غیر دینی ندارد. وی خود در مورد رابطه علم و دین معتقد است در جهان بینی اسلامی، علم یک مبنای متافیزیکی واحد دارند و نیز هدف دانش وحیانی و دانش کسبی، هردو، این است که آثار و صفات خداوندی را برای بشر بر ملأ کنند. درواقع می توان فعالیت علمی را بخشی از فعالیت دینی به حساب آورد که البته روش و زبان خاص خود را دارد.
بر مبنای جامعیت دین و نیز وحدت علم و دین به عنوان نظریه ای استوار بر نگاه جامعیت دین، نمی توان دیدگاه تعارض علم و دین و حتی نگاه حداقلی گفت و گو را پذیرفت.
جوادی آملی نیز که مدافع علم دینی و جامعیت دین است، در خصوص رابطه علم و دین می گوید: تعالیم و آموزش دینی نه تنها به انکار معارف عقلی و حسی نمی پردازد، بلکه با ارائه توانایی ها و محدودیت های عقل و حس حریم و محدوده آن دو را ارج نهاده و پاس می دارند.
جوادی آملی به مسانخت علم و ایمان معتقد بوده و بر آن است که دین نه تنها مغایر با علم نیست، بلکه میزانی اساسی برای قوانین علمی است. درباره منظور از علم دینی می گوید که اسلامی کردن علوم به معنای رفع عیب و نقص حاکم بر علوم تجربی رایج است و اینکه علوم طبیعی را هماهنگ و سازکار با دیگر منابع معرفتی بینیم، نه آنکه بنیان علوم رایج را ویران نموده و محتوای کاملاً جدیدی را در شاخه های علوم انتظار بکشیم.
سید حسین نصر در مقاله « معنویت و علم؛ همگرایی یا واگرایی» به عنوان مدافع و نظریه پرداز علم دینی پس از آنکه قوی ترین وظیفه عقلی را به وجود آوردن علمی مقدس درباره جهان می داند، در ادامه مشابه نظر مزبور جوادی آملی، اظهار می دارد که این علم مقدس ضرورتاً آنچه را که علم متجدد کشف کرده است، نفی نمی کند، بلکه نوع دیگری از معرفت به جهان را که ریشه در واقعیت مقدسش دارد، فراهم می کند.
در نهایت نگاه علامه حسن زاده آملی را باید مطرح نمود که مبتنی است بر وحدت مطلق و ملازمه علم و دین، وحدتی که برخاسته از جامعیت دین است. علامه می گوید: از آنجا که علم و دین واقعیت اند،با تمامی اسماء الله سازگاری دارند و اگر علم و دین بر شک مبتنی بود، دیگر نمی توانست با هیچ کدام از اسماء الله سازگاری پیدا کند. علامه در دیدگاه .وحدت گرایانه خویش تا بدانجا پیش می رود که علم را از ذاتیات دین معرفی می کند و نیز همه آداب و متون دین را محض علم می داند. از این رو از نظر علامه هیچ جدایی میان علم و دین وجود نداشته، بلکه نسبت این همانی میان آنها مترتب است. در ادامه علامه دین را دارای عمومیت معنایی دانسته و شامل همه موجودات نظام عالم معرفی می کند. درواقع نگاه علامه به علم دینی و واقعی بودن آن، ریشه در نگاه جامعیت و عمومیت دین نزد وی دارد.
................................................
مقاله«جستاری درباره علم دینی و دینی کردن علوم» نوشته عنایت الله شریفی، محسن سلگی و محمد جعفر محمد زاده شماره 67 فصلنامه قبسات ویژه بهار 92
نظر شما