به گزارش خبرگزاری مهر، در تمام عبادات، تنها فرمان الهي كفايت مي كند، زيرا خداوند حكيم و پروردگار عليم، هيچ فرماني را بدون جهت صادر نمي كند و هيچ دستوري را بدون حكمت و مصلحت نمي دهد، پس امر و حكمش به تنهايي بس است و نيازي به دانستن فلسفه آن نيست. بلكه مي توان گفت اگر زماني ماموريت انجام گرفت، از جهت شناخت فلسفه آن، بدون توجه به فرمان خدا، چنان عملي پذيرفته نخواهد شد، زيرا به به عنوان امر مولي انجام نگرفته، مگر آنكه هدف و انگيزه از انجام عمل، فرمان خدا باشد كه چون او فرمانفرما و ما بنده ایم.
غرض از فلسفه عبادت، معرفت بيشتر نسبت به مولي است، چون وقتي حكمت و فلسفه عمل فهمیده شد، محبت بنده نسبت به خدا زيادتر می شود و می داند كه او به مصالح و مفاسد داناست و در چيزي که فرمان مي دهد و از چيزي که منع مي فرمايد خیری نهفته است.
علت وجوب نماز
در ابتدا به دو روایت از امام علی (ع) اشاره می کنیم. از حضرت علي(ع) روايت شده که فرمود: شما را به نماز و حفظ آن سفارش مي كنم، زيرا آن بهترين عمل و ستون دين شماست.1 همچنین امیرالمومنین (ع) در وصيت خود به حسنين عليهما السلام در شب آخر عمرخود فرمود: الله الله الصلوة؛ خدا را خدا را، درباره نماز در نظر آوريد.
ابن سنان روايت كرده كه از حضرت رضا(ع) سوالاتي شد كه از جمله آنهاست اين مساله كه چرا نماز واجب گرديده است؟ حضرت فرمود: علت وجوب نماز آن است كه آن نماز اقرار به ربوبيت براي خداي عزوجل و برانداختن شرك و طاغوت و به پا ايستادن در برابرخداي جبار"جل جلاله" با ذلت و مسكنت، و خضوع و اعتراف و طلب گذشت از گناهان گذشته، و نهادن صورت بر زمين در هر روز به جهت بزرگداشت خداي بزرگ است، و اينكه ياد كننده باشد بدون فراموشي و كراهت و گردنكشي و خاشع و ذليل و راغب و طالب براي زيادتي در دين و دنيا علاوه برآنچه در آن است از لزوم و مداومت بر ذكر خداي عزوجل در شب و روز تا اينكه بنده، آقا و مدبر و آفريدگار خود را فراموش ننمايد، پس گردنكشي نكرده و طغيان ننمايد، و در ياد خدايش باشد و در پيشگاه پروردگار خود بايستد،در حالي كه از گناهان بيزار و نماز او را از تمام انواع فساد مانع گردد.2
همچنین از امام مجتبي(ع) روايت شده كه فرمود: عده اي از يهود خدمت رسول خدا(ص) شرفياب گشته، اعلمشان پرسيد خدا براي چه در اين پنج وقت، نمازهاي پنجگانه را واجب فرموده است؟ حضرت فرمود؛ وقتي خورشيد طلوع مي كند، براي آن حلقه و دايره اي است كه در آن داخل مي شود، هنگامي كه درآن داخل شد، زوال شمس محقق مي گردد، پس هر چه زير عرش است، براي جلال پروردگارم، تسبيح مي نمايد وآن ساعتي است كه در آن پروردگارم بر من درود مي فرستد، پس خداي عزوجل بر من و امت من، در آن ساعت نماز را واجب فرموده است و گفته نماز را از زوال شمس تا نصف شب بپادار. (آيه شريفه 78،سوره اسرا)
و آن ساعتي است كه جهنم در آن ساعت، روز قيامت آورده مي شود، پس هيچ مومني نيست كه در اين ساعت به سجده يا ركوع يا قيام موفق گردد،جزآنكه خداوند عزوجل جسد او را برآتش حرام گرداند.
و اما نماز عصر، پس آن ساعتي است كه آدم در آن از درخت خورد، پس خدا او را از بهشت بيرون كرد. خداوند فرزندان او را به اين نماز تا روز قيامت فرمان داده،و آن را براي امت من برگزيد، پس آن از محبوب ترين نمازهاست به سوي خداي عزوجل و مرا سفارش فرمود كه آن را از ميان نمازها محافظت نمايم.
و اما نماز مغرب؛ پس آن ساعتي است كه خداوند در آن، توبه آدم را پذيرفت و ميان ساعتي كه از درخت خورد تا زماني كه خداوند بر او توبه را پذيرفت، سيصد سال از روزهاي دنيا بود، و در روزهاي آخرت روزي ايست مانند هزار سال، از وقت نماز عصر تا عشا پس آدم سه ركعت نماز خواند؛ يك ركعت براي خطاي خود و يك ركعت براي خطاي حواء و ركعت ديگر براي بازگشتش به سوي خدا، پروردگارا عزوجل اين سه ركعت را بر امت من واجب فرمود؛ و آن ساعتي است كه دعاء درآن مستجاب است، و خداوند مرا وعده داده كه هر كس او را در اين ساعت دعا كند او را اجابت نمايد،و اين نمازي است كه پروردگار عزوجل مرا به آن امر نموده و فرموده؛ منزه است خدا، هنگامي كه شب كرده و زماني كه صبح مي نماييد. (آيه شريفه 17 سوره روم)
و اما نماز عشاء؛ پس براي قبر تاريكي است و براي روز قيامت تاريكي مي باشد، خداوند من و امتم را به اين نماز در اين وقت فرمان داده تا قبور آنها را روشن ساخته و نوري گردد براي صراط، و هيچ قدمي نيست كه به سوي نماز عشا برداشته شود، جز آنكه خداوند جسد"صاحب" آن را برآتش حرام ساخته و آن نمازي است كه خداوند براي پيمبران قبل از من بر گزيده است.
و اما نماز صبح؛ به راستي كه آفتاب وقتي طلوع مي كند، بر دو شاخ شيطان طلوع مي كند، خداوند مرا فرمان داده كه نماز صبح را قبل از طلوع آفتاب و پيش ازآنكه كافر براي آن سجده كند به جا آورم، پس امت من براي خدا سجده سجده كند و تعجيل درآن نزد خدا محبوب تر است،و آن نمازي است كه فرشتگان روز و شب برآن گواهي دهند يهودي گفت؛راست گفتي يا محمد! 3
-------------------
1- بحار الانوار، ج 2، ص 209
2- وسائل الشیعه، ج2 ، ص 4
3- الوافي، ج 2، ص 16؛ وسائل الشیعه، ج 2، ص 8؛ بحارالانوار، ج 82، ص 253 و علل الشرايع، ج 2، ص 26
نظر شما