۶ مرداد ۱۳۹۲، ۹:۵۰

به بهانه گفتگو با وی؛

مروری بر زندگی و آرای آلوین پلنتینگا

مروری بر زندگی و آرای آلوین پلنتینگا

خبرگزاری مهر-گروه دین و اندیشه: امروزه در امریکا، آلوین پلنتینگا در شمار پرنفوذترین و بحث انگیزترین فیلسوفان دین است. نوشته‏ ها و اندیشه‏ های وی در احیای مجدد فلسفه‏ دین و جلب توجه و علاقه‏ فیلسوفان به این شاخه از فلسفه، سهم بزرگی داشته است از نظریات مهم فلسفی او می توان به دفاع از باور به وجود خدا به عنوان اعتقادی پایه، بسط نظریه معرفت‌شناسی دینی اصلاح شده، نقد گسترده مسئله شر و دفاع از موضع خداباورانه در این باب اشاره کرد.

امروزه در امریکا، آلوین پلنتینگا در شمار پرنفوذترین و بحث انگیزترین فیلسوفان دین است. نوشته‏ ها و اندیشه‏ های وی در احیای مجدد فلسفه‏ دین و جلب توجه و علاقه‏ فیلسوفان به این شاخه از فلسفه، سهم بزرگی داشته است. او دکترای خود را از دانشگاه ییل دریافت نموده و سال‏ها در دانشگاه ایالتی وین و کالج کالوین درس آموخته است. وی در حال حاضر استاد فلسفه و صاحب کرسی ابراین در دانشگاه نتردام است. به علاوه، مدتی ریاست شاخه‏ غربی انجمن فلسفی امریکا را برعهده داشته است. بعضی از آثار او عبارت است از: برهان وجودی از آنسلم تا دکارت (1965)، خدا و دیگر اذهان (1967)، ماهیت ضرورت (1974)، خدا، اختیار و شر (1974)، آیا خداوند ماهیت دارد؟ (1980)، و تجویز (1992).

وی مقالات پرشماری هم در مجلات فلسفی نوشته است. سبک نگارش و عرضه داشت اندیشه‏ هایش همان اندازه در رواج فلسفه وی سهیم بوده که مفاد و محتوای آن. در سنت تجربی، فیلسوفان دین باور را بسیار شماتت کرده‏ اند که چون دستشان را از برهان تهی می‏ دیدند، با مبهم گویی و استعاره‏ پردازی، سخن را به گونه‏ ای می‏ آراستند که استوار و پرمایه می‏ نمود. پلنتینگا و دیگر فیلسوفانی که دست ‏اندرکار احیای فلسفه‏ دین هستند با در پیش گرفتن تحلیل منطقی و زبانی و بهره‏ جویی از تکنیک‏های منطق صوری، از قبیل ارائه‏ تعریف دقیق برای هر اصطلاح تازه و نمایش برهان با سطرهای شماره‏ دار و بررسی نمونه‏ های نقیض، خود را از این گونه انتقادها مصون می‏ دارند. از نظریات مهم فلسفی او می توان به دفاع از باور به وجود خدا به عنوان اعتقادی پایه، بسط نظریه معرفت‌شناسی دینی اصلاح شده، نقد گسترده مسئله شر و دفاع از موضع خداباورانه در این باب اشاره کرد.

 پلنتینگا با تأثر از سنت مسیحیت، اصلاح دینی، مبناگرایی سنتی، قرینه گرایی و الهیات طبیعی را مورد انتقاد قرار داده است. معتقد است که دیدگاه مبناگرایانی نظیر دکارت و لاک این بود که ما در اعتقاد ورزیدن نیز همانند عمل کردن، تکلیف و وظیفه داریم. به عبارت دیگر روش‏های صحیح و غلطِ اعتقاد ورزیدن وجود دارند و ما اخلاقاً موظفیم که درست اعتقاد بورزیم، و درست اعتقاد ورزیدن به این است که مطمئن شویم قضیه‏ ای غیریقینی را به نحو پایه نپذیرفته‏ ایم و نیز همواره قضایای غیریقینی را بر پایه‏ یقینیات - قرائن یقینی - بپذیریم. لذا بنا به نظر لاک و دکارت چنانچه قضیه‏ ای غیرپایه را به نحو پایه بپذیریم، برخلاف وظایف معرفتی مان عمل کرده‏ ایم مرتکب گناه معرفتی شده‏ ایم.

پلنتینگا، در مقابل این نظر، بر آن است که این وظیفه و تکلیف اخلاقی وجود ندارد. درست است که هر انسانی موظف به درست اعتقاد ورزیدن است، ولی ما مکلف نیستیم که تنها دو نوع از قضایا را به نحو پایه بپذیریم. به نظر وی واقع آن گونه که مبناگرایی سنتی می‏ گوید نیست. وی سپس به ارائه نمونه‏ هایی می‏ پردازد که هر انسانی به آنها معتقد است بی‏ آنکه برای آنها استدلال و دلیلی داشته باشد و بدون اینکه در اعتقاد ورزیدن به آنها به نحو پایه، خلاف اخلاق عمل کرده باشد. از جمله نمونه‏ هایی که وی در اکثر آثارش ذکر می‏ کند، قضایای راجع به خاطرات شخصی است. به نظر پلنتینگا این اخلاقی است که شخص معتقد باشد «صبحانه پرتقال خورده است» یا اینکه «جهان خارج وجود دارد» در حالی که اقامه استدلال برای چنین اعتقاداتی اصلاً امکان‏پذیر نیست.

پلنتینگا معتقد است که اعتقادات پایه‏ ای وجود دارند که بر قرائن گزاره ‏ای مبتنی نیستند و لذا به توفیق گزاره‏ ای نیاز ندارند. در واقع، اگر بتوان این قبیل اعتقادات را «بدون نقض فرایضِ معرفتی یا بدون ابتلای به نوعی نقصان فکری» تصدیق کرد، می‏ توان آنها را واقعاً پایه دانست. به نظر پلنتینگا، بسیاری از اعتقادات دینی می‏ توانند واقعاً پایه باشند.

پلنتینگا پیش از پرداختن به این مطلب که آیا اعتقاد به خدا، باوری پایه است، بر تمایز بین اعتقاد یا باور به وجود خداوند - که همان باور به گزاره‏ «خداوند وجود دارد» است - با اعتقاد به خداوند تأکید می‏ ورزد. اعتقاد به اینکه «خداوند وجود دارد» صرفاً تصدیق این گزاره است که آنچه خدا می‏ خوانیم، واقعاً هست. به بیان ویلیام جیمز، شیاطین نیز به این گزاره باور دارند. اما اعتقاد به خداوند همان ایمان به اوست که به شکل توکل، تسلیم و... ظاهر می‏ شود و شیاطین چنین نمی‏ کنند. طبیعی است که سخن ما در اینجا بر سر مطلب نخست است اما پلنتینگا، برای رعایت اختصار، همان عبارت «اعتقاد به خدا» را به جای عبارت «اعتقاد به اینکه خدا وجود دارد» به کار می‏ برد.

پلنتینگا در پی اثبات آن است که اعتقاد به خدا، یک باور پایه به معنای اخص است. چکیده‏ استدلال او به این شرح است: در جامعه‏ دینداران باورهای نمونه‏ ای یافت می‏ شود که هر کدام، در شرایط خاص، یک باور پایه به معنای اخص است. برای مثال ممکن است یک فرد متدین در هنگام مطالعه‏ کتاب مقدس، عمیقاً احساس کند که «خداوند با او سخن می‏ گوید» یا، پس از انجام کاری که آن را شرارت‏ آمیز می‏ داند، معتقد شود که «خداوند از کار او ناخرسند است» و پس از اعتراف به گناه و توبه، اعتقاد می‏ یابد که «خداوند گناه او را آمرزیده است». بنابراین، شرایط فراوانی همچون گناه، حق‏ شناسی، احساس خطر، مواجهه با برخی پدیده‏ های عالم و... وجود دارند که چون محقق شوند، متدینان به گزاره‏هایی از قبیل گزاره‏های ذیل، به صورت پایه و به نحو معقولی، اعتقاد می‏ یابند: «خداوند با من سخن می‏ گوید»، «خداوند همه‏ هستی را آفریده است»، «خداوند مرا آفریده است»، «خداوند مورد شکر و سپاس قرار گرفته است».

پلنتینگا اعتراف می‏ کند که پدیدارشناسی شرایط یاد شده کاری است بسیار دشوار و نیازمند پژوهشی گسترده. اما آنچه مسلم است، باورهایی از این دست می‏ توانند در برخی شرایط، باورهای پایه به معنای اخص باشند.(1)

 پلنتینگا که درباره براهین خداوند تاملاتى دارد، در مجموع برهان وجودشناختى را قابل اصلاح و دفاع می داند . ولى مهم این است که حتى اگر وجود خداوند قابل اثبات یا برهان باشد، هیچ الزام و ضرورتى براى استناد به آنها در باور به خداوند نیست. باور دینى حتى بدون دلیل و برهان می تواند کاملا معقول، موجه و پذیرفتنى باشد.

پیش از توضیح دلیل این مدعا، پلنتینگا دو نکته را تذکر می دهد تا مانع هرگونه سوء تفاهمى شود. یکى این‏که خداى مورد بحث در این سنت همان خداى ادیان ابراهیمى است؛ یعنى موجود واقعى متعالى که علم و قدرت مطلق دارد. آسمان و زمین و آدمیان را آفریده است و هنوز هم در کار تدبیر آنهاست؛ به‏ ویژه به انسان که در صورت خویش آفریده، عنایت‏ خاص دارد. مدعا این است که ایمان به چنین خدایى بدون برهان و استدلال موجه است. این سنت‏ حاضر نیست‏ براى روایى باور دینى بهاى گزافى را که برخى مانند بولتمان یا حتى جان‏ هیک داده‏ اند، بپردازد و دست از تصور واقع‏گرایانه از مفهوم خداوند بردارد.

به لحاظ تاریخى یکى از فیلسوفان مهم و تاثیرگذار بر صورت‏بندى معرفت‏شناسانه انتقاد قرینه‏ گرا، جان‏ لاک است که می گفت: به هیچ قضیه‏ اى نباید بیش از حد اقتضاى دلیل و برهان اطمینان داشت. هیوم نیز در تایید این دیدگاه می گوید: «شخص خردورز باورش را متناسب با قرینه سامان می دهد». صورت‏بندى نافذ این دیدگاه در اخلاق باور کلیفورد بدین صورت است که: «اعتقاد به هر چیزى بر مبناى قراین ناکافى، همیشه، همه جا و براى همه کس اشتباه است‏».  این دیدگاه مورد استناد بسیارى از فیلسوفان معاصر و ملحد غربى مانند برتراند راسل، اسکریون و فلو در رد معقولیت ایمان است.

بدیهى است که صرف اعتقاد به لزوم دلیل و برهان براى ایمان را نمی توان انتقادى بر مؤمنان دانست، زیرا ممکن است مانند خود لاک شمع عقل را براى روشن‏ کردن راه ایمان کافى دانست، اما اگر اعتقاد به لزوم برهان براى توجیه باور دینى در کنار اعتقاد به بى‏ اعتبارى براهین اثبات وجود خدا قرار گیرد، در آن صورت، انتقادى بر مؤمنان می شود که چرا در غیاب دلایل اطمینان‏ بخش، به خداوند ادیان معتقد شده‏ اند؟ به عبارت دیگر، مشکل این است که معقولیت و توجیه باور دینى به وجود برهان و دلیل مشروط شده بود و اینک با از دست رفتن برهان و دلیل باید بر توجیه و معقولیت‏ باور دینى بیمناک شد.

معرفت‏ شناسان اصلاح شده، به ویژه پلنتینگا می کوشند نشان دهند که این بیمناکى بى‏ جهت است و نباید نگران معقولیت و توجیه باور دینى در وضعیت‏ بى‏ اعتبارى براهین اثبات خداوند شد. راه دیگرى براى نشان‏دادن معقولیت‏ باور دینى پیش‏روى مؤمنان است که دست‏ بر قضا با رویه معهود در متون مقدس ادیان درباره دعوت به ایمان و نیز شیوه عمل بسیارى از مؤمنان در طول تاریخ که بدون هیچ استدلالى به عرصه ایمان راه یافته‏ اند، بیشتر سازگار است.

البته یک راه پاسخ به این انتقاد نشان دادن اعتبار براهین وجود خداست، اما پلانتینگا و کلا معرفت‏شناسان اصلاح شده این راه را مناسب نمی دانند، زیرا مسئله را فیصله نمی دهد و جاى گفت و گو درباره توجیه اعتقاد دینى را باز می گذارد. در عوض، پلانتینگا براى رد انتقاد قرینه‏ گرا به سراغ رد مبناى معرفت‏ شناختى آنها، یعنى قضیه معیار می رود.

وى در کتاب خدا و اذهان دیگر که می توان آن را اولین تلاش پلانتینگا در صورت‏بندى معرفت‏شناسى اصلاح شده دانست، با طرح یک پرسش مهم راه را براى رد و انکار قضیه معیار باز می کند.
هر فرد آدمى معتقد است که افراد دیگرى غیر از خودش وجود دارند که همچون خود وى داراى ذهن‏ اند و هیچ‏کس تردیدى ندارد که چنین اعتقادى کاملا موجه و معقول است.

پلنتینگا در کتاب مذکور نشان می دهد که توجیه و معقولیت‏ باور به اذهان دیگر نمی تواند بر مبناى اثبات آنها باشد، زیرا براهین و دلایل اقامه شده (به‏ ویژه دلیل استقرایى) براى اثبات وجود اذهان دیگر فاقد اعتبار منطقى است . وى سپس همین مسئله را در مورد باور دینى بررسى می کند و می گوید: در این‏جا هم اعتبار منطقى براهین و دلایل مورد تردید است.
 
پرسش اساسى این است که چرا حتى منتقدان قرینه‏ گرا معقولیت‏ باور به وجود اذهان دیگر را (بدون استدلال) می پذیرند، اما معقولیت‏ باور به وجود خداوند را (که برحسب ادعا بدون استدلال است) نمی پذیرند، در حالى که وضعیت معرفتى هر دو نوع باور یکسان است و هیچ‏کدام برحسب مفاد قضیه معیار پایه نیست.

بدین ترتیب، می توان براساس دلیل تمثیل مدعى شد که باور دینى هم باید مثل باور به اذهان دیگر، بدون استدلال، موجه و معقول باشد.

مطالب کتاب خدا و اذهان دیگر، به ویژه دلیل تمثیل مورد انتقاد قرار گرفت ولى پس از آن پلانتینگا تلاش جدى خود را براى رد قضیه معیار مبناگرایان قدیم و جدید، به ویژه در اثر مهم عقل و ایمان، با اتخاذ روش دو سویه ای، نظم و نسق داد.

از یک طرف، وى نشان داد قضیه معیار ناقص است، زیرا جامع تمام موارد باورهاى واقعا پایه نیست. باورهایى که محتواى حافظه آدمى را بیان می کنند، همواره بدون استدلال و برهان معقول و موجه به حساب می آیند؛ مثلا وقتى من معتقد می شوم که دیروز در تهران بودم، چنین باورى بدون هیچ استدلالى معقول است؛ یعنى فرد باور کننده هیچ خطاى معرفت‏ شناختى را در اعتقاد به آن مرتکب نشده است. هم‏چنین باور به وضعیت‏هاى ذهنى دیگران، مانند اضطراب، خشم و خوشحالى، بدون استدلال و به صورت پایه معقول تلقى می شود. بدین ترتیب، احتمال ورود انواع دیگرى از باورها به مجموعه باورهاى واقعا پایه وجود دارد. پلنتینگا از قول متکلم برجسته هلندى در قرن نوزدهم هرمان باوینک می گوید:

باور به خدا به طرز قابل ملاحظه‏ اى مانند باور به وجود خود و وجود جهان دیگر و باور به حوادث گذشته است. در هیچ‏یک از این قلمروها، ما نوعا دلیل و برهانى نداریم، یا به دلیل و برهان نیاز نداریم.

از طرف دیگر، وى نشان داد که قضیه معیار وقتى بر خودش تطبیق شود، به نقض و ابطال خود منتهى می شود، زیرا قضیه معیار، خودش مفاد یک باور است و جاى پرسش است که باور مذکور چگونه توجیه می شود؟ اگر باور واقعا پایه است نیازى به استدلال ندارد، اما طبق خود قضیه معیار این باور نمی تواند واقعا پایه باشد، زیرا نه بدیهى عقلى است (چرا که بسیارى از جمله معرفت‏ شناسان اصلاح شده آن را نادرست می دانند) و نه بدیهى حسى یا خطاناپذیر.

پلنتینگا به بررسى ویژگى‏ هاى برخى از باورهاى واقعا پایه که گمان می رود شبیه باور دینى‏ اند، می پردازد و در می یابد که وجود برخى موقعیت‏ها و شرایط خاص، آنها را واقعا پایه و معقول می سازد. باورهاى حسى در صورت وجود موقعیت‏ خاص و مناسب و با فرض کارکرد درست قواى احساسى، واقعا پایه و از این رو، معقول و موجه به حساب می آیند. در مورد باورهاى دینى هم وجود برخى موقعیت‏ها زمینه لازم براى واقعا پایه بودن آنها را فراهم می آورد، به‏ ویژه با این فرض کالونى که خداوند در انسان‏ها نوعى حس الوهى، افزون بر حواس معمولى قرار داده است، که در صورت وجود شرایط مناسب، باورهاى دینى واقعا پایه‏ اى را در اختیار انسان قرار می دهد. البته زمینه‏ هاى احساس الوهى زیاد است. زیبایى یک گل، آسمان پرستاره و گستردگى بى‏ کران ابعاد عالم، زمینه‏ هایى هستند که منشا گرایش به قبول باور دینى‏ اند; این گل یا آسمان پرستاره و یا عالم گسترده را خداوند آفریده است. گناه، حق‏ شناسى، خطر و بسیارى چیزهاى دیگر هم می تواند منشا باورهایى مانند «خداوند از عمل من ناخشنود است‏» یا «خداوند مورد سپاس و شکر قرار گرفته است‏» یا «خداوند به من کمک کرد» ، شود. این گزاره‏ هاى واقعا پایه مبناى پذیرش قضیه واقعا پایه دیگرى است که مفاد آن همان ایمان مورد بحث است: یعنى «خدا وجود دارد». انتقال از قضایاى مورد بحث‏ به قضیه اخیر غیر استنتاجى است و مانند انتقال از آنچه «درخت‏ به نظر می رسد» به قضیه «درخت وجود دارد» است.

بدین ترتیب، معلوم می شود که باور دینى هرچند دلیل ندارد، زمینه و اساس مناسبى می خواهد که همین می تواند آن را از باورهاى خرافى ممتاز کند. تردیدى نیست که باورهاى خرافى در نزد برخى، بدون استدلال و به صورت پایه مورد قبول است، اما آنها نمی توانند معقول و موجه باشند، زیرا زمینه‏ ها و اساس لازم براى واقعا پایه بودن را ندارند. آنها محصول عمل‏کرد حس الوهى یا حواس معمولى نیستند و زمینه‏ هایى که لازم است تا یک باور به صورت واقعا پایه درآید، ندارند. این پاسخى است که پلنتینگا به آنچه خود ایراد کدو تنبل می نامد، می دهد.(2)
............................................................
1- بررسی معرفت شناسی دینی پلانتینگا نوشته ولی الله عباسی
2- الوین پلانتینگا و معرفت‏شناسى اصلاح شده نوشته محسن جوادی

کد خبر 2105006

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha