۱۵ مرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۰۳

حق طبيعي در فلسفه اخلاق اسلامي

حق طبيعي در فلسفه اخلاق اسلامي

حقوق طبيعي و عدالت طلبي اسلام اين است كه دندان به دندان و جراحت در مقابل جراحت در مورد ظلم اجتماعي قصاص شود و اما اگر ظلمي هيچ بعد اجتماعي نداشته باشد به لحاظ اخلاقي اسلام مي گويد بخشش بهتر است.

به گزارش خبرگزاری مهر، "جان لاك" اخلاق اجتماعي را بر اساس حق تسلط انسان بر نفس خود پايه ريزي كرد و حال آنكه در اسلام منافع و مصالح جمع بر منافع و مصالح فرد تقدم دارد و لذا هر چند انسان طبيعي به علت تزاحم مادي بين افراد و تكاثر طلبي آنان به نظر "هابز" گرگ انسان ديگر است، اما انسان فطري از آنجا كه بر فطرت الهي آفريده شده تجاوز به ديگران را بد و قبيح مي داند و عدالت و انصاف را خوب و حَسَن تلقي مي كند و لذا رفتار عادلانه به او آرامش وجدان مي دهد و ظلم و بيداد وجدان وي را مي آزارد، هر چند طبع زياده طلب وي، او را به ظلم و تجاوز امر مي كند.

نفس اماره بالسوء، اما فطرت الهي، وي را به صفات الهي فرا مي خواند و چنين است كه انسان با بخشش به همنوع احساس آرامش و لذت مي كند و از دزديدن مال همنوع وجدانش معذب مي گردد، زيرا هر چند جسم تعلق به ماده و تكثر دارد اما تعلق روح خدايي به معنا، روحانيت، تعالي و وحدت است و ازآنجا كه تفرقه و تشتت اجتماعي مناسبتي با وحدت طلبي روح كه نفخه الهي است ندارد انسان دچار اضطراب مي شود.

لذا عبادات اسلامي از نماز گرفته تا حج و جهاد و زكات همه در شكل جمعي تشريع شده است و قرآن كريم قاطع رحم كه از جمع بريده مورد لعنت قرار گرفته و بر حق الناس حتي بيش از حق الله تاكيد شده است تا جايي كه علي(ع) مي فرمايند؛ كسي كه بر بندگان خداوند ظلم كند خداوند دشمن او مي شود.

اسلام نه تنها بر رعايت حقوق مردم سخت تاكيد مي كند، بلكه حتي در مورد حقوق حيوانات نيز توجهي فراوان مبذول مي دارد تا هيچ ظلمي بر آنان روا نگردد چنانكه علي(ع) فرمودند: نبايد بين شتر و فرزندش جدايي اندازند و نبايد شير شتر را چنان بدوشند كه به شير خواره اش ضرر رسانند و نبايد ايشان را در سواري گرفتن به سختي و مشقت اندازند، بلكه بايد بين چهار پايان در سواري گرفتن عدالت را مراعات كنند و چهار پايان را آسوده گذارند تا به چرا و بازي بپردازند و از آبشخورها و علفزارها عبور كنند و آنها را مجبور به عبور از راههاي خشك و بي علف نكنند.

قابل توجه است اسلام كه حقوق چهار پايان را تا اين حد مراعات مي كند در مورد رعايت حقوق مردم چه نظري دارد؟ چنانكه علي(ع) به مامور اخذ ماليات مي فرمايند؛ چون به قبيله اي رسيدي بر سر آنها فرود آي بدون آنكه به خانه هايشان درآيي، بعد از آن با آرامش به سوي ايشان برو، پس بر آنها سلام كن و توقفت را در ميان آنها كوتاه نما، از خود كم بگذار و آنان را حقير مشمار پس بگو؛ اي بندگان خدا دوست و خليفه خدا مرا به سوي شما فرستاده تا حق و سهم خدا را از داراييتان بستانم، آيا خدا را در اموال شما حق و سهمي هست كه آن را به ولي او بپردازيد؟ پس اگر گوينده اي گفت نيست به او مراجعه مكن و اگر گوينده اي گفت هست همراهش برو بدون آنكه او را بترساني.. و در هنگام تقسيم مال هر چه او گفت بپذير.

جان لاك سخن از برابري انسانها گفت كه با سخن بلند امام علي(ع) قابل مقايسه نيست زيرا ايشان هيچ استثنايي در اين برابري قائل نشدند.آنجا كه فرمودند؛مردم دو گروهند يا برادر ديني تواند و يا در خلقت نظير تواند.

آنجا كه اسپينوزا در مورد حق طبيعي عقيده دارد چون عواطف خود خواهانه انسانها باعث تعدي و تجاوز به ديگران مي شود مجازات در جوامع ضروري است، اسلام معتقد است قوانين جزايي در جامعه به علت مقابله با انسانهايي است كه خود را در معرض هدايت فطري ووحياني قرار نداده اند. ايشان انسانهايي طبيعي هستند كه به صفات انساني خود اجازه رشد و كمال را نداده اند و تنها در مرحله درنده خويي طبيعي باقي مانده اند بنابراين براي جلوگيري از تعدي اين افراد و آلوده شدن فضاي جامعه انساني، از روي ناچاري قوانين مربوط به مجازات اعمال مي شود در حالي كه اصل، اعتقاد به برائت افراد از خطاست و تنها در صورت اثبات جرم و به خاطر مراعات حقوق جمع مجازات شامل افرادي مي شود كه وجهه فطري و روحاني و جودشان را در معرض هدايت الهي قرار نداده اند و در مرتبه درنده خويي كه پست تر از مرحله بهيميت است باقي مانده اند و حقوق ديگران از تجاوز و تعدي ايشان در امان نيست. بنابر اين اگر پس از طي مراحل تربيتي و اصلاحي، تغييري در روش آنها حاصل نشد ناگزير به عنوان يك امر ثانوي اعمال مجازات صورت مي گيرد.

اقبال لاهوري معتقد است جوهر توحيد اسلام در زندگي اجتماعي عبارتست از مساوات، مسئوليت مشترك و آزادي ..سراسر جهان مادي ميداني براي تجلي و ظهور خداوند است و بنابر اين هر چه دنيايي است از ريشه وجودي خود مقدس است و معناي سخن پيامبر(ص) كه فرمودند؛ سراسر زمين براي من مسجد است.

بنابراين اسلام كوششي است براي اينكه به آنچه روحاني است در يك سازمان بشري جنبه فعليت داده شود. در چنين نظامي غايت فعل اخلاقي تك تك افراد به صورت يك مجموعه متعادل از اهداف تقرب جويانه انساني به طرف خداوند متعال و كمال مطلق در نظم و انسجامي حقيقي، نظام اخلاقي و هدف نهايي را به گونه اي متناسب و متناسخ با يكديگر تحقق مي بخشد و به اين صورت تعارضي ميان غايت بودن انساني با انسان ديگر در هنگام صدور حكم پيش نمي آيد زيرا كمال الهي و اجراي عدالت غايت حكم است و به اين ترتيب حتي در قصاص.

حضرت علي(ع) حتي در مورد ضربه اي كه ابن ملجم مرادي بر فرق مباركشان فرود آورد فرمودند؛اگر از دنيا رفتم او به همان صورت قصاص مي شود و اگر بمانم خودم تكليف را معلوم مي كنم زيرا اگر زنده مي ماندند ظلم ابن ملجم جنبه فردي پيدا مي كرد و لذا قابل گذشت بود اما در صورت وفات، ظلم جنبه اجتماعي پيدا مي كرد و جامعه را از حضور علي(ع) محروم مي كرد و لذا قابل گذشت نبود.

بنابراين خاستگاه حق طبيعي در اسلام بيش از آنكه در طبيعت انسانها خواه گرگ صفت بودن در هابز و خواه مدني بودن در لاك باشد از ديدگاه توحيدي اسلام ناشي مي شود كه انسان و غير انسان را در و حدت افعالي، صفاتي و ذاتي خداوند مستغرق مي بيند و عشق به معشوق حقيقي، مسلمان را عاشق آثار آن معشوقش مي سازد.چنانكه علي(ع)مي فرمايند؛شنيده ام متجاوزي بر زن مسلماني داخل شد و ديگري بر زني غير مسلمان از اهل ذمه داخل شده و خلخال و دستبند و گردنبند و گوشواره اش را ربوده پس اگرمسلمان پس از اين رسوايي از اندوه بميرد نبايد ملامتش كرد.

کد خبر 2110975

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha