مهدی قزلی، داستاننویس، روزنامهنگار و نویسنده سفرنامه «جای پای جلال» در گفتگو با خبرنگار مهر با اشاره به مقوله سفر در زندگی آلاحمد اظهار داشت: جلال میدانست که برای چه به سفر میرود. او پس از اینکه از بیگانهها سرخورده شد و از توده و تودهبازی دست کشید، راه سفر را در پیش میگیرد. او میفهمد که از دل بازیهای سیاسی نانی در نمیآید و آبی گرم نمیشود و حس میکند اگر قرار است برای مردم کشورش کاری بکند باید قبل از هر چیز آنها را بشناسد. حس کرد که مردم کشورش را خوب نمیشناسد و به خاطر همین نشناختنها بوده که حرکتهای سیاسی در کشورش جواب نداده است و بر همین اساس تصمیم به سفر در ایران گرفت.
وی افزود: جلال در سفر به دنبال هویت خودش بود. البته آل احمد از 16 سالگی تن به سفر داده بود و برای طلبگی به نجف رفته بود و بعد آن را رها کرده و به قول خودش بیدینی را پیش گرفته بود، اما پس از همه این تجربهها به این نتیجه رسید که مردمش را خوب نمیشناسد و همین میشود که در این سفرها وقتی به حاشیه کویر و یزد و کرمان میرسد، مینویسد که هر کجا آب باشد، آبادانی نیز هست. او حس میکند که مثلاً یکی از مشکلات مردم کشورش نبود آب است و باید برایش برنامهیزی کرد که متاسفانه تا همین امروز هم برایش برنامهریزی خاصی انجام نشده است.
قزلی ادامه داد: وقتی آل احمد سفرهایش را به سرانجامی میرساند، متوجه میشود که کشورش نیاز به چه نوع تغییر و تحولاتی دارد و درست در همین نقطه است که روحانیت در نظرش جلوه میکند. او روشنفکری است که در اواخر عمرش رویکرد جدی به روحانیت پیدا میکند و حس میکند که روحانیت منشاء نجات مردم ایران است. باید توجه کنیم که او درست در زمانی به این نکته میرسد که نه امامی در کار بوده و نه فضای دینی در کشور حاکم بوده است و این اتفاق به نظرم یک شاهکار است.
نویسنده سفرنامه «جای پای جلال» ادامه داد: حرفهای آلاحمد در مورد امام حسین (ع) و نیز اظهاراتش در اواخر عمر در مورد امام زمان (عج) داد نشان میدهد که او در تشیع به دنبال آن کارکرد و هویتی که بوده، رسیده است. به نظرم اگر زنده بود و انقلاب را درک میکرد بیشتر از قبل شکوفا میشد.
این نویسنده تاکید کرد: البته آلاحمد وقتی به حضرت امام (ره) میرسد، دچار تحول میشد. من از خواهرزادهاش شنیدم که او وقتی از دیدار امام خمینی (ره) بازگشته ابراز داشته که با دیدن ایشان حس کرده دیگر میشود به روحانیت امید داشت و این یعنی حضور امام در وی تاثیر خودش را گذاشته است. این در حالی رخ داد که او امام را به عنوان رهبر انقلاب و مرجع تقلید درک نکرده بود و اگر این اتفاق افتاده بود، شاید او نیز دچار تحولات بیشتری میشد.
وی در پایان خواستار ایجاد یک کانون فرهنگی در محل خانه جلالآل احمد در منطقه اسالم شد و گفت: میشود در این مرکز آثار و زندگی آل احمد را در قالب برپایی اردوهایی به جوانان معرفی کرد و وضعیت امروز را که در سالروز درگذشتش هیچ اتفاقی در این منطقه نمیافتد، تغییر داد.
نظر شما