۲۲ مهر ۱۳۹۲، ۸:۰۹

مهر گزارش می دهد:

همه دردهای آنها که "دیوانه" خوانده می شوند/ فرهنگ غلط نام گذاری برای بیماران ذهنی

همه دردهای آنها که "دیوانه" خوانده می شوند/ فرهنگ غلط نام گذاری برای بیماران ذهنی

قزوین - خبرگزاری مهر: بیماران ذهنی در کنار رنج بیماری خود از تحقیر و تمسخر شهروندان بی پناه درمانده شده اند که در این میان درک موقعیت آنها می تواند به کاهش اضطراب ها و نگرانی خانواده های آنها کمک کند.

به گزارش خبرنگار مهر، سال ها پیش گوشه و کنار شهر قزوین، جولانگاه کسانی بود که مردم با گفتن عنوان "دیوانه" بر افراد، آنها را تافته ای جدا بافته از سایر شهروندان می دانستند، تعداد این افراد به حدی در سطح شهر زیاد بود که هر محلۀ شهر قزوین برای خود چندین "دیوانه" معروف داشت و دیوانگان محلات می توانستند وسیله خوبی برای سرگرمی، ایجاد فرح و از همه مهم تر ابراز وجود جوانان شهر باشند.

همچنین شایعات بسیاری پیرامون آنها وجود داشت، عده ای معتقد بودند که دیوانه محله شان سر دکترش را بریده، عده ای دیگر می گفتند این عقب ماندگان ذهنی نیروی بسیاری دارند و به همین دلیل هر لحظه ممکن است یکی را سر به نیست کنند، در این بین علی رغم همه این افسانه سرایی ها هیچ کس از خود نمی پرسید که واقعاً روا داشتن انواع و اقسام تعرضات به آنها صحیح است؟ آیا آنها نیز مانند ما انسان نیستند؟

امروز گرچه بیماران ذهنی مانند گذشته در محلات و خیابان های قزوین رها نیستند، هر چند کماکان اندک حضوری دارند، اما آن افسانه سرایی ها و آن باورهای غلط در نحوه برخورد با آنها همچنان به قوت خود در اذهان برخی باقی مانده است و مردم هنوز نمی توانند تفاوت یک فرد شیزوفرنیک که مبتلا به اختلالات خطرناک است را با افراد مبتلا به اختلالات عصبی و عقب ماندگان ذهنیِ بی خطر تشخیص دهند، افرادی که از مشکلات بی شماری رنج می برند اما متاسفانه به دلیل شرایط فیزیکی و ذهنی که دارند هرگز قادر به بیان محدودیت ها و آسیب هایی که به آنها وارد می شود نیستند و مشکلات خانواده هایشان به حدی زیاد است که یک گزارش محدود، ظرفیت آشکارسازی و واکاوی همه آنها را ندارد با این حال آنچه در این گزارش می آید نگاهی گذراست پیرامون مشکلات اجتماعی بیماران ذهنی در سطح شهر قزوین، که از قضا یکی از مهم ترین مشکلات آنهاست.

رنج بیماری یا درد تحقیر؟

سارا و سهراب حسین پور، خواهر و برادر از خانواده ای هستند که پدر، مبتلا به اختلال عصبی است، آنها در رابطه با علل بروز این بیماری در پدرشان می گویند: سال ها پیش وی در یکی از کارخانه های اطراف قزوین مشغول به کار بود که متاسفانه با بروز بحران های اقتصادی، ورشکسته شد و پدرمان در 45 سالگی بدون برخورداری از هیچ گونه حق بیمه و مزایا، بیکار شد.

آنها می گویند: پس از آن در بدترین شرایط مالی مادر خانواده فوت کرد و چند ماه بعد نیز در نتیجه این فشارها و سایر مشقت های ریز و درشت زندگیِ یک کارگر بیکار، دچار اختلال عصبی شد، به گونه ای که گاهی الفاظ بی معنایی را فریاد می زد، بدنش دچار تشنج های عصبی می شود و استفراغ همراه با خون بالا می آورد به ویژه هنگامی که داروهایش به تاخیر می افتد، این عارضه تشدید می شود؛ اما وقتی که دارو مصرف می کند؛ تقریبا وضعیت آرامی دارد و حتی می تواند برخی از کارهای شخصی چون گردش، دیدار از خانواده آشنایان و... را نیز خود به تنهایی انجام دهد.

خانواده حسین پور در رابطه با دشواری های نگهداری از پدری با این بیماری به مهر می گویند: تهیه دارو، ویزیت مدام دکتر از مسائلی است که باید رعایت شود که چندان سخت نیست؛ طبیعتا ما در هر شرایطی عاشق پدرمان هستیم اما آنچه که در این بین برای ما و خانواده هایی شبیه به ما رنج آور است، برخوردهای زشتی است که جامعه با بیمارانی از نوع پدرمان دارد تا جایی که نگرانی ها بیش از آن که از اختلالات عصبی پدر و درمان آن باشد، از برخوردهای ناشایست برخی با وی است.

برخوردهای غیرانسانی با بیماران ذهنی

سارا حسین پور ادامه می دهد: مدتی پیش زمانی که حال عمومی پدرمان رو به بهبود بود، وی بدون اطلاع ما برای انجام کاری قصد مراجعه به خیابان ولیعصر را داشت؛ اما چند ساعت بعد از بیمارستان با ما تماس گرفتند و اطلاع دادند که وضع جسمی پدرم نامساعد است و ما به تصور اینکه وی دوباره دچار تشنج شده به بیمارستان رجوع کردیم اما با کمال ناباوری دیدیم که اینگونه نیست، بلکه یکی از مسافرکش های شهر که پدرم را سوار کرده بود با مشاهده وضعیت غیر طبیعی با قفل فرمان به وی حمله کرده و پدرم را از ناحیه سر، کتف و قفسه سینه دچار شکستگی می کند.

وی بیان کرد: در این بین مردم با مشاهده پیکر خونین پدرم وی را به بیمارستان منتقل می کنند و ضارب را نیز تحویل کلانتری می دهند.
 
اما آنچه در این بین خانواده حسین پور را بیش از هر چیزی ناراحت کرده، استدلال فرد ضارب در نحوه برخوردش با یک بیمار است، چنانکه سهراب حسین پور می گوید: وقتی از وی سبب این پرخاشگری به پدرم را جویا شدیم جواب تاسف باری به ما داد و گفت: سرم را می برید، دیوانه است، نمی فهمد، قصد کشتن مرا داشت.

حسین پور ادامه می دهد: تصور اشتباه این افراد باعث سرافکندگی آنهاست؛ چرا که پدر من شش سال است که سنگین ترین مواد دارویی را برای بهبود وضعیتش استفاده می کند به طوری که در 51 سالگی با تنها 48 کیلوگرم وزن، تبدیل به یک پیرمرد فرتوت و ضعیف شده است، ما می دانیم که هیچ کس معنای این جملات و دردهای پدرم را نمی فهمد البته از کسی هم توقعی نداریم اما عجیب است و خجالت آور، که عده ای تصور می کنند این پیرمرد نیمه جان و به قول آنها "دیوانه و خُل" توانایی "قتل"،"کتک زدن" و "سربریدن" را داشته باشد، واقعا تاسف آور است که سهم پدر ما پس از 25 سال تحمل رنج و عذاب کارگری حالا دیوانه و قاتل خوانده شدن از سوی برخی از همشهریان و کتک خوردنش باشد.

بی اطلاعی شهروندان درد مشترک همه بیماران

در این بین وضعیت زمانی بدتر می شود که بدانیم بسیاری از خانواده هایی که عضو بیماری مشابه پدر خانواده حسین پور را دارند از این درد مشترک، یعنی آزار و اذیت برخی و تصورات اشتباه شهروندان در رابطه با بیماران عصبی و عقب ماندگان ذهنی، رنج می برند.

سید امیر مجابی، پدر یک نوجوان عقب مانده ذهنی که متاسفانه دچار عارضه معلولیت جسمی نیز هست، به خبرنگار مهر گفت: بارها دیده ام که حتی افراد میانسال نیز نحوه حرف زدن و راه رفتن فرزندم را در مقابل چشمانش مسخره می کنند، فرزندم نمی تواند براحتی حرف بزند اما به دفعات با همان زبان نارسایش به ما میفهماند که از این رفتار در رنج است، یقین دارم اگر این مسخره کنندگان به جای من و همسرم بودند؛ حتی یک لحظه هم نمی توانستند این درد و رنجی که خود به دیگران می رسانند را تحمل کنند.
 
خانواده های بسیاری در گفتگو با مهر از معضلات مشترکی چون رفتارهای یاد شده سخن می گویند و گلایه دارند؛ چرا که به عقیده آنها این قبیل رفتارها از سوی برخی از شهروندان بی اطلاع، فرآیند درمان و توانبخشی این بیماران را به تاخیر می اندازد یا حتی با از بین بردن یک محیط نسبتاً امن، درمان را برای این بیماران غیر ممکن می سازد.

"دیوانه" نامیدن بیماران ذهنی نشانه جهل افراد است

الهام خلیلی کارشناس توانبخشی سازمان بهزیستی استان قزوین، با غیرعلمی دانستن صفت "دیوانه" صحت انتصاب این عنوان به عقب ماندگان ذهنی،افراد مبتلا به اختلالات عصبی و موارد مشابه را کاملا نفی می کند و معتقد است این صفت در گذشته از روی جهل مردم به بیماران اطلاق می شده است، اما امروزه که سطح آگاهی از موضوعاتی این چنینی افزایش یافته است دیگر دیوانه خواندن بیماران، نشانه جهل افراد است که جای تاسف دارد.

این کارشناس توانبخشی در تعریف عقب ماندگان ذهنی می گوید: این افراد کسانی هستند که در آزمون های استاندارد و علمی سنجش IQ در سطحی زیر متوسط قرار می گیرند.

خلیلی در رابطه با عقب ماندگان ذهنی که در سطح خیابان های قزوین رها شده اند، بیان کرد: موارد بسیار نادری وجود دارد که این افراد، مردم آزاری کرده باشند، معمولا نیروی انتظامی عقب ماندگان ذهنی را به سازمان بهزیستی تحویل می دهد و در سازمان نیز تحت مراقبت و درمان قرار می گیرند که اگر به حد قابل قبولی رسیده باشند، ترخیص می شوند.

وی معتقد است که دیگر تعداد آندسته از بیماران ذهنی که در خیابان ها و محلات قزوین رها هستند، مانند گذشته زیاد نیست و غالب اینها با نظارت سازمان بهزیستی ساماندهی شده اند.

ناشناخته ماندن اورژانس اجتماعی در قزوین

اورژانس اجتماعی سامانه ای است که جهت کنترل و کاهش بحران های فردی، خانوادگی و اجتماعی، در دسترس قرار دادن خدمات تخصصی و اورژانسی سازمان بهزیستی به آحاد جامعه تشکیل شده که معمولا در سراسر کشور دارای خط تلفن فوری 123 است.

اما کارشناس توانبخشی سازمان بهزیستی معتقد است که اورژانس اجتماعی از جانب مردم ناشناخته مانده و به همین دلیل کمتر از جانب مردم به آن اعتماد و توجه می شود، آنها بیشتر ترجیح می دهند تا در مواقعی که بحران های اجتماعی بروز می کند، بسرعت نیروی انتظامی وارد ماجرا شود حال آنکه متصدیان اورژانس اجتماعی که همگی چهره هایی متخصص و دانشگاهی هستند در حل این موارد اولویت دارند و نیروی انتظامی باید در مرحله بعدی وارد عمل شود اما مردم از این موضوع اطلاعی ندارند.

خلیلی ادامه می دهد: گذشته از بی اطلاعی مردم، مشکلات حقوقی، درگیری هایی که ممکن است در این ماموریت ها برای متخصصان اورژانس اجتماعی به وجود آید، با توجه به اینکه آنها افرادی دانشگاهی هستند نه انتظامی، از دیگر مشکلاتی است که در زمینه امدادرسانی این سامانه به مردم وجود دارد.

عاقل و دیوانه واقعی چه کسانی هستند؟

حجت الاسلام صمد مرادی در رابطه با تحقیر بیماران ذهنی در سطح شهر می گوید: در تعجبم که چگونه جامعه یک چاقوکش، مردم آزار، جوان عیاش، سیاستمدار فاسد، را عاقل می پندارد، اما افراد مظلومی که در نتیجه فشارهای زندگی و مسائل ژنتیک دچار اختلال عصبی و عقب ماندگی ذهنی شده اند را دیوانه خطاب می کنند؟ حال آنکه خانواده های این قشر مظلوم جامعه باید بدانند که این خطاب ها و لقب هایی که به اعضای خانواده آنها از سوی بی خبران اطلاق می شود، هیچ اعتباری ندارد و حتی در بسیاری از موارد کاملا برعکس است.

فرهنگسازی مهم ترین راهکار

مرادی مهم ترین راه تامین زندگی توام با رفاه بیماران ذهنی را در سطح جامعه، فرهنگسازی می داند.

این کارشناس مسائل دینی به مهر می گوید: آزار و اذیت دیگران، حتی اگر فرد سالم و متمکنی باشند، گناهی کبیره در دین اسلام محسوب می شود، حال اگر این فردی که مورد تمسخر و تعرض قرار می گیرد؛ یک معلول ذهنی یا بیمار عصبی باشد گناهی نابخشودنی روی خواهد داد؛ چرا که این فرد ضعیف نه خود خواسته به این بیماری مبتلا شده و نه اصلا قادر به دفاع از خود در برابر مسخره کنندگان و متعرضان است.

وی افزود: حضرت علی(ع) در همین رابطه می فرمایند: بترسید از ستم کردن به کسی که جز خداوند، فریادرسی ندارند، اما متاسفانه بارها دیده ام که بعضی از شهروندان این افراد را مورد آزار و اذیت قرار می دهند.

مرادی ادامه می دهد: جای تاسف دارد جامعه ای که عمیق ترین ارزش های بشری را در قالب دین اسلام به آن عرضه شده اما باز هم عده ای از افراد این جامعه این ارزش های عمیق انسانی را فقط شعارهایی فراموش شده فرض کرده اند در حالی که در جوامع غربی علیرغم نبود این ارزشها و همه مسائل منفی دیگر، هرگز این چنین با هموطنان خود رفتار نمی کنند، به عنوان مثال فیلم های"دیوانه ای از قفس پرید" و"پای چپ من" دو مورد از بهترین فیلم های سینمایی در تاریخ سینمای امریکا هستند که در ستایش افرادی که امروز در شهرهای ما دیوانه و خُل نامیده می شوند، ساخته شده است.

وی گفت: البته پدر و مادرها هم باید بدانند که در هر صورت لازم است تمام تلاش خود را برای آرامش و رفاه فرزندشان اعمال کنند و اگر فرزند آنها معلول است مسئولیت آنها دوچندان می شود.

کارشناس توانبخشی سازمان بهزیستی نیز فرهنگ سازی را یکی از راه های موثر در بهبود وضعیت بیماران ذهنی و افراد مبتلا به اختلالات ذهنی در سطح شهر می داند.

الهام خلیلی به جلسات مشاوره ای که میان کارشناسان بهزیستی و خانواده ها برقرار است، اشاره می کند و می گوید: از جمله مسائلی که در این جلسات طرح می شود این است که خانواده ها می توانند با انجام پروسه های توانبخشی تا حدود زیادی بیمارانشان را بهبود بخشند و یا اینکه آنها را به وضعیت مناسب تری ارتقاء دهند.

همه شهر مسئول است

وی افزود: نباید پنداشت که در مسیر اصلاح تصورات نادرست برخی در رابطه با بیماران ذهنی، فقط سازمان بهزیستی مسئول است بلکه بار اصلی این مسئولیت متوجه تمام شهروندان یک جامعه است؛ چرا که وظیفه انسانی هر فرد، هرگز قابل تفویض و تقلیل به یک سازمان صرف نیست و در این بین کافی است تا لحظاتی شهروندان خود را به جای خانواده های افراد بیمار تلقی کنند.

خلیلی بیان کرد: در آن صورت یقیناً با اصلاح تصورات نادرست به نوعی همدردی با این بیماران خواهند رسید مخصوصاً اگر بپذریم که هیچ بیمار ذهنی خود خواسته به این معضل گرفتار نیامده و هر لحظه ممکن بود خود ما یا یک نفر از نزدیکانمان به بیماری های از این دست مبتلا شوند، در آن صورت گذشته از حس همدردی نیازمند احساس مسئولیت در قبال این افراد و خانواده ها نیز هستیم.

بیماران روانی را دریابیم

برخلاف تصور مردم، بیمار مبتلا به روان گسیختگی، لزوما بیمار خطرناکی نیست. ولی همان قدر ممکن است به افراد دیگر آسیب برساند که هر آدم دیگری احتمال دارد؛ اما نباید فراموش کرد که ۵۰ درصد افراد مبتلا به این بیماری حداقل یک‌بار اقدام به‌خودکشی می‌کنند؛ بنابراین ابتلا به این بیماری بیش از آنکه برای دیگران خطرناک باشد، برای خود آن فرد خطرآفرین است.

در برخورد با چنین بیماری مهم‌ترین نکته این است که درک کنیم او واقعا بیمار است و همان طور که یک بیمار جسمی ممکن است در شکم احساس درد داشته باشد، بیمار مبتلا به روان گسیختگی هم امکان دارد احساسات آنچنانی داشته باشد.

باید درک کنیم که این بیمار قصد آزار کسی را ندارد و ذات. سیر این بیماری به این ترتیب است که دوره‌های تشدید و بهبود دارد، به‌خصوص در دوره‌های تشدید بیماری، باید بیشتر مراقب بیمار بود و سعی کرد که با علائم بیماری کنار آمد. متأسفانه تنها ۱۰ تا ۲۰‌درصد، پیش آگهی خوبی دارند و بقیه به‌رغم روش‌های درمانی هم تا مدت کوتاهی علائم بیماری را مهار می‌کنند. اما نکته اینجاست که فقط تا زمان مصرف دارو،حال بیمار بهتر است و قطع یا بالا و پایین کردن میزان مصرف دارو می‌تواند وضعیت بیمار را نه‌تنها مثل همان روز اول بلکه حتی بدتر از آن کند.

در این میان مردم هم وظیفه دارند با درک موقعیت این گونه بیماران آنها را در جامعه پذیرا باشند و با تحمل برخی رفتارهای غیر طبیعی این افراد با گذشت و صبوری و همراهی و کمک به آنها از تشدید بیماری و بروز برخی رفتارهای پرخطر جلوگیری کنند.

اگر خود را جای خانواده این بیماران قرار دهیم درک درستی از واقعیتها خواهیم داشت و می توانیم با این پدیده در جامعه کنار بیاییم، فراموش نکنیم بیماران روانی انسان هستند و ما به عنوان مسلمان وظیفه ای اخلاقی در برابر همه انسانهای بی پناه داریم.

گزارش: هاشم اللهیاری

کد خبر 2154484

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha

    نظرات

    • IR ۰۰:۳۳ - ۱۴۰۰/۰۹/۰۸
      0 1
      برای درمان خودم کجا باید بروم اخلاقی تند و فتاری غیر عادی با زن وپسرم دارم