خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و ادب: همزمان با دهه نخست ماه محرم سال جاری، انتشار اشعاری از سوی برخی شاعران کشور در رسانههای گروهی که طی آن به شیوههای بیانی رایج در روضهخوانی و عزاداری محرم انتقاد شده بود، چهار نفر از شاعران و نویسندگان عرصه ادبیات آئینی کشور شامل رسالت بوذری، محمود حبیبیکسبی، سیدشهرام شکیبا و امیرحسین مدرس، با انتشار نامه سرگشادهای که متن آن برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر گذاشته شده است به انتشار این اشعار و اندیشه حاکم بر آن انتقاد کردهاند. متن این نامه به شرح زیر است:
هزار بار بشستم دهان به مشک و گلاب
هنوز نام تو بردن، کمال بیادبیست
یا حمید بحق محمد، یا عالی بحق علی، یا فاطر بحق فاطمه، یا محسن بحق الحسن، یا قدیم الاحسان بحق الحسین، و بغض آدم شکست.
برادرم، جبرائیل! این نام را چه خاصیت است که اندوه بر اندوه مینهد و چشمه اشک را خروشان میکند؟
آنگاه جبرائیل شرح مصیبت فرزند پیامبر آخرین را بازگفت که میان دو نهر آب، تشنه لبان سر از تنش جدا میشود. و جبرائیل روضهخوان نخستین بود و آدم ابوالبشر نوحهگر؛ اینچنین نام حسین (علیه السلام) قرین غم شد. آنان که روز الست به محبتش «قالوا بلی» گفتند، گلشان را با طفیل طینت حضرتش سرشتند و دلشان را به حلاوت و حرارت مودتش آغشتند، که «اِنَ لِلحُسَین ـ علیه السلام ـ مُحَبَةً مَکنونَةً فی قُلوبِ اَلمومِنین»...
در مقابل مودت مومنین، کینهتوزیها، تنگنظریها، حقدها و جسارتها به ساحت ابواب ایمان و امنای رحمان ـ که عالم و عالمیان به یمنشان روزی میخورند ـ آغازید. این شجرۀ خبیثه در سقیفۀ بنیساعده کاشته شد و در کربلا به بار نشست. ابلیس که کفزنان غصب خلافت امیرالمومنین، علی بن ابیطالب (علیه السلام) بود، در عاشورا از فرط شعف، رقص کنان به پرواز درآمده، ابنایش را گفت:
«ای جماعت شیاطین! تقاص خود را از فرزند آدم گرفته و در هلاکت آنان به منتهای آرزوی خود رسیده و آتش جحیم را نصیبشان کردیم، مگر آنها که به محمد و آلش (علیهم السلام) بپیوندند. پس بر تشکیک در این حقیقت به جد بکوشید و بنی آدم را به عداوت با این خاندان وادارید تا بدینوسیله گمراهی و کفرشان محقق شود.»
***
تاریخ مشحون از این خاکپاشیها بر چهرۀ خورشید است، تشکیک پشت تشکیک و جسارت در پی جسارت و البته این رشته سر دراز دارد. از توطئهچینی برای قتل پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) تا غصب خلافت، از احراق باب وحی تا فرود آمدن تیغ بر فرق محراب، از تیرباران پیکر بیجان حسن بن علی (علیهما السلام) تا گودال قتلگاه، از عصر بنیامیه و بنیالعباس که سبّ بر منابر، سکۀ رایج سلطنت مجعولشان بود الی زماننا هذا، آمدهاند و رفتهاند وسواسان خنّاسی که جز اهوای ابلیس در سر نمیپرورانند. دوران ما، عصر درهم ریختگی ساحتهاست. عصر فرو بستگی ساحت قدس. انقطاع زمین از آسمان و در یک کلام عصر غیبت. و این البته شکوۀ ما با پروردگار است، که «اللهم انا نشکوا الیک فقد نبینا صلواتک علیه و آله و غیبه ولینا و کثره عدونا و قله عددنا و شده الفتن بنا و تظاهر الزمان علینا». در روزگار ما که زمانۀ غیبت معصوم است، تشکیک و تردید وارد کردن در باورها و اعتقادات مردم، هم به اوج خود رسیده و هم از جنسی دیگر است.
میگوییم تشکیک بافی و تردیدسازی نسبت به ساحت قدسی حضرات معصومین (علیهم السلام) بالا گرفته، از آن رو که بر افواه کسانی جاری میشود که خود مدعی دینداری و پیروی از اهل بیت (علیهم السلام) اند اما زنهار! که:
گر تو قرآن بر این نمط خوانی
ببـری رونـق مسـلمانـی
طرفه آنکه شیوۀ خود را مرضی رضای حق و آل الله (علیهم صلوات الله اجمعین) میدانند و بر مدار صواب و ثواب میبینند اما جز همنوایی با مبغضینِ اهل بیت (علیهم السلام) و نواصب و تقابل و ستیز با ارکان مذهب حقۀ شیعۀ جعفریۀ اثنی عشریه، راه به جایی نمیبرند.
ما را سر آن نبود که به ترهات و لاطائلات، حتی نیمنگاهی بیاندازیم که اگر چنین بود، روزان و شبانمان به پاسخگویی میگذشت. ما بر بندگی آستان حضرت دوست، اباالاحرار، حضرت ارباب و اظهار ندبه و گریه و اقامۀ عزا بر قتیل العبرات مفتخریم و خاصه در این ایام که سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است، رشتهها و نوشتهها و گفتهها و سفتهها را از یک گوش به گوش دیگر حوالت میدادیم اما این بار دیگر جایی برای زبان در کام کشیدن نیست، چه هر کو از غیرت شیعی بویی برده باشد، نمیتواند در برابر هجمۀ تسخر زنندگان بر عزای اباعبدالله (علیه السلام) و در نهایت وهن مذهب آرام گیرد و برقرار باشد.
***
هر ساله، مقارن ماه محرم، آنچه مکرر در مکرر شنیده میشد، سخن گفتن از آسیبشناسی عزاداریها، در تقابل قرار دادن شور و شعور، خرافه خواندن آئینها و شعایر حسینی، در تعارض نشاندن حماسه و مرثیه و ادعاهایی از این دست بود اما روزهای منتهی به عاشورای امسال، کار به جسارت رسمی و بیواهمه به عزای اشرف اولاد آدم رسید. متشاعرانی که نام شاعر آئینی بر خود مینهند، مرثیهسرایان و نوحهخوانان اباعبدالله (علیه السلام) را تاجر گریه و اشک خواندند!
خود را بر جای سیدالشهدا نهادند و از زبان حضرتش به همگان یادآور شدند که: «مرا ارباب مخوانید!» و خطاب «ارباب» به حضرتش را شرک نامیدند!
بدون توجه به جایگاه رفیع جناب سلمان فارسی ـ درود خدا بر او باد ـ که رسول خدا «منا اهل البیت»اش خواند، توصیه کردند «بیایید حداقل شبیه سلمان باشیم»؛ حبذا و مرحبا به این کشفیات!
گریستن و ذکر مصائب حسین بنعلی (علیهما السلام) را ـ که سیرۀ معصومین و از افضل قربات است ـ نشانۀ عدم معرفت به حضرتش دانستند!
نسبت خرافه و گزافه به عزای سالار شهیدان دادند و عزاداران و مرثیه خوانان حسینی را خرافهپرست و کوفی نامیدند!
همصدا با وهابیون و نواصب، شفاعت را که از امهات اعتقادی ماست، به باد وهن و سخره گرفتند!
محرم را که فصل پیروزی خون بر شمشیر است، ماه زایل شدن عقل و خرد خواندند و تاسوعا و عاشورای حسینی را به دو روز تعطیلی تنزل و تخفیف دادند!
آبشخور فکری و جانمایۀ تمام این بافتهها و تافتهها و ساختهها که منظومات آن، از ابتدائیات شعری نیز بی بهره و منثورات آن، سرشار از استدلالات سست و بیپایه است، در این یک کلام خلاصه میشود؛ بیسوادی! بیسوادی! و بیسوادی!
این ترهات، چون ماری خوش خط و خال، ظاهری فریبا اما میان تهی دارد و شاید اگر بخواهیم به تاریخچۀ آن رجوع کنیم، باید به دهههای چهل و پنجاه بازگردیم و ردپای آن را در اندیشۀ کسانی بجوییم که اکنون تفکرشان نیز چونان استخوانهایشان در گور پوسیده است. تفکری التقاطی با فاصلهای بعید از سرچشمۀ معارف اهل بیت (علیهم السلام)، که چون نیک بنگری، ملغمهای است از متحجرانهترین عقاید علمای وهابیت همچون ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب و متجددانهترین اندیشههای روشنفکران غربی مانند گورویچ یهودی و لویی ماسینیون! البته طبیعی است آنان که سروهای تناوری چون مجلسیها، صدوقها، کلینیها، حرّ عاملیها، شیخ مفیدها، مقدس اردبیلیها، علامۀ امینیها و ابنطاووسها را به کناری نهند، باید هم به دریوزگی علفهای هرز و بیمقدار دست تکدی دراز کنند.
آنان که حداقل یک بار به سفر حج رفتهاند، به درستی واقفند که وهابیت برای القای این نگاه ضد شیعی و شبههافکنی در باورهای مسلم، چون توسل، زیارت، شفاعت، عزاداری و... چگونه با دلارهای آمریکایی و صهیونیستی عرق مبلغان سلفی و تکفیری را از چهرهشان میزداید.
***
شعایر حسینی، در زمرۀ شعایرالله است و احدی پیرامون آن اجازۀ حکم به غیر ما انزل الله ندارد. به عبارت دیگر، احد الناسی به جهت وجود نص روایی و احادیث متقن و متعدد در موضوع عزای سیدالشهدا، اجازه اجتهاد در برابر نص ندارد، بلکه باید به سیره اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) رجوع کنیم و آنسان که حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) با وقعۀ کربلا مواجه شدهاند و به تعظیم شعایر حسینی پرداختهاند، به اقامه عزا بپردازیم. باید از آقایان پرسید کدام یک از این جوامع روایی معتبر را دیدهاند؟! اصلاً یکبار «کامل الزیارات» ابن قولویه قمی را در دست گرفتهاند و برگی از آن خواندهاند؟ «الارشاد» و «اصول کافی» شیخ مفید را چطور؟ دیدهاند؟ جلد «نفس المهموم» و «منتهی الآمال» حاج شیخ عباس قمی و «لهوف» سید بن طاووس را مشاهده کردهاند؟ «الامالی»، «عیون اخبار الرضا» و «من لایحضره الفقیه» شیخ صدوق، «عبقات الانوار» میرحامد حسین هندی، «خصائص الحسینیۀ» شیخ جعفر شوشتری، «بحار الانوار» علامۀ مجلسی، «القطرۀ» علامه مستنبط، «مدینه المعاجز» علامۀ بحرانی و دهها کتاب روایی دیگر را چطور؟ ندیدهاند؟! چه انتظار موهومی!
«مفاتیح الجنان» که در خانه هر شیعهای یافت میشود، آن را هم نخواندهاند؟! طبیعی است که نخوانده باشند! زیرا آنقدر که از کشف جناس واژهِها مشعوف میشوند، از خواندن روایات نورانی اهل بیت (علیهم السلام)، سر ذوق نمیآیند. تنها از دلهای تیره که «صمٌ بکمٌ عمیٌ فهم لایفقهون»اند، برمیآید تا به قیمه عزای سیدالشهدا ـ که اسباب شفا است و غیرمسلمانان نیز در تمنای آن، در صفهای طویل میایستند ـ تسخر زنند.
در تمام احادیث منقول از ذوات مقدس معصومین (علیهم صلوات الله اجمعین)، ما به عزاداری، گریستن و ندبه بر شهدای دشت طف اکیداً توصیه شدهایم و آنچه مدعای این حضرات است، به هیچ روی در روایات به چشم نمیخورد. اگر بخواهیم به ذکر تمام احادیث دال بر اولویت عزاداری و گریستن بر شهدای کربلا بپردازیم، باید چندین مجلد قطور فراهم آوریم که در مجال این مقال نمیگنجد و اطمینان داریم که آقایان برای اثبات مدعای گزافشان، حتی یک روایت از معصومین (علیهم السلام) برای عرضه نخواهند داشت.
***
باری ما به بیرقهای سیاه دلگرمیم؛ به دلهای سوزان و اشکهای ریزان، به علم و کتل و دستههای عزا. ما به امام زمانمان تأسی میکنیم که صباحاً و مسائاً بر جد غریبش ندبهکنان میگرید و میگوید اگر اشکم در عزای تو خشک شود، خون میگریم. بقیه الله الاعظم در مقام مرثیهخوان جد مظلومش، اشکوارۀ استخوانسوز ناحیۀ مقدسه را سر میدهد و چنین میفرماید:
أَلسَّلامُ عَلَى الْمُرَمَّلِ بِالدِّمآءِ، أَلسَّلامُ عَلَى الشِّفاة الذّابِلاتِ، أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسادِ الْعارِیاتِ، أَلسَّلامُ عَلَى الاَْعْضآءِ الْمُقَطَّعاتِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِى الْوَرى، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرى، أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّلیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسامِ الْعارِیَهِ فِى الْفَلَواتِ، تَنْـهَِشُهَا الذِّئابُ الْعادِیاتُ، وَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهَا السِّباعُ الضّـارِیاتُ، أَلسَّلامُ عَلَیْك َیا مَوْلاىَ وَ عَلَى الْمَلآ ئِكَةِ الْمُرَفْرِفینَ حَوْلَ قُبَّتِكَ...
***
وصف خورشید به شبپرّه اعمی نرسد
که در این آینه صاحبنظران حیراناند
شرح این خون جگر، بگذاریم و بگذریم؛ باشد که شبهه افکنان به پیروی از اهوای شیطان، بذر نفاق و تشکیک بپاشند و ما که آستانبوس حضرت اربابیم، گریان و عزادار قتیل العبرات باشیم و بر علیا مخدره، حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) درود فرستیم؛ اَلسَلامُ عَلَیکِ یا مَن نَطَحَت جَبینَها بِمُقَدَّمِ اَلمَحمِلِ، اِذا رَأت رَأسَ سَیِدِاَلشُهَداء وَ یَخرُجُ اَلدَمُ مِن تَحتِ قِناعِها وَ مِن مَحمِلُها، بِحَیثِ یَری مِن حُولِها اَلاَعداءُ.
امضاء: رسالت بوذری ـ محمود حبیبی کسبی ـ سید شهرام شکیبا ـ امیرحسین مدرس
نظر شما