به گزارش خبرنگار گروه دين و انديشه "مهر"، كاركردگرايي به عنوان حوزه اي كه با روح ماترياليسم سازگاري دارد توصيف مي شود. يعني [كاركردگرايي با اين انديشه كه] هر شيء ، حالت و فرايندي، شيء، حالت و فرايندي مادي است [سازگار است] . در پرتو آنچه در باب هستي شناسي كاركردگرايي گفته شده است ما هم اكنون مي توانيم ببينيم چرا كاركردگرايي در برابر آن چه تمايل فروكاهنده - كه ذاتي تصورات ماترياليستي از ذهن است - به حساب مي آيد مقاومت مي كند. به مثال ماشين محاسبه كننده توجه كنيد. همان طور كه مي دانيم فرايندي محاسباتي مي تواند به چند طريق محقق شود: هرچند يك نوع مشخص از نظام مادي ممكن است فرايند محاسباتي مشخصي را محقق كند همه فرايندهاي محاسباتي با فرايندهاي مادي از اين نوع هم سان نيستند. به طور مثال فرض كنيد ماشين تحيللي بابج ، 5 و 7 را با رديف كردن يك رشته دنده هاي برنجي جمع مي كند. اگر فرض مي كرديم عمل جمع مستلزم به صف كردن رديفهاي دنده هاي برنجي است مبنايي اشتباه انتخاب كرده بوديم. ماشين حساب با تنظيم دستي – ماشيني كه شما براي محاسبه ارقام دسته چك تان به كار مي بريد – مي تواند محاسبه بسيار مشابهي را انجام دهد اما اين ابزار به هيچ عنوان شامل دنده ها نيست.
به گزارش "مهر"، همان طور كه مي دانيم كاركردگرايان ابراز مي كنند كه در چنين مواردي دو نكته موجود هستند: محاسبه و فرايندهايي كه محاسبه را تحقق يا تجسد مي بخشند. نظريه اينهماني در انجام توأمان اين دو امر خطا مي كند. كاركردگرا تصريح مي كند كه اين نظريه [نظريه اينهماني] ميان مشخصه هاي سطح بالا و مشخصه هاي تحقق بخشنده سطح پايين خلط و خبط صورت مي دهد. حق آن است كه در مواجهه با تغييرات مشخص حالت، ماشين حساب جيبي يا موتور تحليلي بابج محاسباتي مشخص را انجام مي دهند . اما آن اعمال را با اين نكته مقايسه كنيد : در حركت دستان به روشي خاص ، شما به حركتي به سمت چپ اشاره مي كنيد. با اين همه ، ما نبايد نتيجه بگيريم كه اشاره كردن به يك حركت به سمت چپ خود نوعي حركت دست است. ( به روش هايي كه در آن شما بدون حركت دست تان به نوعي خاص اشاره مي كنيد فكر كنيد.) پس انجام محاسبه اي خاص ، نوعي تغيير حالت سيليكوني يا نوعي حركت دنده محسوب نمي شود.
شايد فرايندهايي محاسباتي نظير اشاره به قصدتان براي تغيير حالت – هرچند به چند طريق تحقق مي يابند – بايد در نظام مادي خاصي يا ديگر نظامها تحقق يابند. اگر مطلب از اين قرار بود آنگاه ماترياليسم ممكن بود توجيه شود. اما آيا اينگونه است؟ به نظر ميرسد حداقل غيرقابل تصور است كه روحهاي غيرمتجسد و جواهري غيرمادي باشند كه قادر باشند تغييراتي غيرمادي و متفاوت از حالت را تجربه كنند. در اين مورد ممكن بود اين اتفاق بيفتد كه فرايندي محاسباتي كه به چند طريق قابليت تحقق دارد در يك نظام اثيري غيرمادي تحقق يابد. اگر چنين نظامهايي محقق شوند آنگاه به نظر مي رسد كه كاركردگرايي، كه به صورتي غريب تعريف شده است، با ماترياليسم سازگار نيست : محاسبات نياز ندارند كه از جهت مادي تجسد پذيرند.
مفاهيم در اينجا البته گول زننده هستند. در هر حال قبل از آنكه در موضعي براي ارزيابي آن باشيم ما به ديدگاهي صريح تر در باب قلمروي مابعدالطبيعي نياز داريم. با اين همه ، اجازه دهيد به صورت موقتي اين نتيجه را اتخاذ كنيم كه كاركردگرايي ، آنگونه كه آن را در اينجا چنان و چندان غريب شرح داده ايم ، نمي تواند صادق باشد. حتي اگر هيچ شي ء، كيفيت يا پديده اي غيرمادي موجود نباشد و حتي اگر اشيا، كيفيات و پديده هاي غيرمادي به دليلي ناممكن باشند. بنابراين براي تأييد كاركردگرايي لازم نيست به ماترياليسم پشت كنيم.
خبرگزاري مهر - گروه دين و انديشه : در مقال مجملي كه در ذيل مي آيد و از كتاب "فلسفه ذهن " تأليف جان هيل اقنباس شده مؤلف سعي دارد نسبت ميان دو مكتب مهم موجود در فلسفه ذهن يعني كاركردگرايي و ماترياليسم را با زباني ساده توصيف كند.
کد خبر 218187
نظر شما