" ويتسك " - عكس : سعيد درويش نژاد
به گزارش گروه فرهنگ و هنر "مهر"،"ويتسك" يك بالاد(1) تراژيك با ساختاري اكسپرسيونيستي است و در دوراني سروده شده كه هنر و ادبيات آلمان تحت سيطره رمانتيسم بود(عصرگوته و شيلر) و هنوز سبك هاي ناتوراليسم و رئاليسم (درمقابل با احساسات گرايي ويكتوريايي) پديده نيامده بود. ازاين نظر"ويتسك" اثري پيشرو محسوب مي شود.
"ويتسك" اگر چه در ادامه روند رمانتيسم آلماني است، اما چندان هم به اصول و معيارهاي اين مكتب وفادار نيست و نشانه هاي آشكار ناتوراليسم و اكسپرسيونيسم زود هنگام در آن، قابل شناسايي است. به همين دليل نيز لازم بوده است چندين سال سپري شود تا گرد فراموشي از آن سترده شود: در 1888 "هاپتمن" و "ودكيد" با حضور بر سرمزار "بوخنر" ياد او را گرامي دارند و در سال 1913 براي اولين بار نمايش نامه ويتسك به روي صحنه مي رود. چيزي نمي گذرد كه بوخنر اولين آغازگرتئاتر اكسپرسيونيستي و پيشگام تئاتر مدرن لقب مي گيرد . اجراي اپراي ويتسك در سال 1925 كار " آلبان برگ " موسيقيدان آلمان و شاگر شوئبزگ يك بار ديگر با تاكيد بيشتر نام بوخنررا بر زبان هاي جاري مي سازد.
چند سال پس از تجربيات استريندبرگ و پيراندللو و پژوهش هاي آنان درباره ذهن و ماهيت واقعيت جنبشي شكل مي گيرد. با عنوان اكسپرسيونيسم كه شورش بر عليه نائورليسم و رئاليسم بود، تئاتري كه كنش محدود و فضاي مألوف وبسته رئاليسم را بر نمي تابد؛ روحيه طغيانگر اكسپرسيونيسم سلطه بورژوا - امپرياليستي را در اروپا محكوم مي كند و انزجار خود را نسبت به دنياي ماشيني با هيجان به نمايش مي گذارد. قهرمانان اكسپرسيونيسم انسانهاي حقير اما خشمگيني بودند كه عليه وضع موجود دست به شورش مي زدند. يكي از مشخصه هاي بارز اين مكتب شورش عليه رويكردعيني يا برونگرا نسبت به جهان بود . آنها به نمايش دنياي درون آدم هاي رنجور و قربانيان دنيا مدرن علاقه ويژه داشتند. اتمسفر كابوسي و روياگون ، ساختمان اپيزوديك، توجه به جنبه هاي ناخود آگاهي ذهن ، تاكيد دائمي بر فضاي محوري درهراپيزود به عوض تضاد دراماتيك احساسات نوستالژيك و هذياني و... از ديگر مشخصه بارز و كليدي آثار اكسپرسيونيستي سه دهه آغازين قرن بيستم هستند. ويژگي هايي كه بعضي از آنها با برجستگي آشكار دروئيسك قابل رويايي هستند.
ويتسك مثل هر اثر اكسيرسونيستي ديگر متني دشوار و چالش برانگيز است تا جايي كه نگارنده مطلع است طي ساليان اخير در كشورها جز تجربه اي ناكام از سعيد فرهودي كه به سرانجام نرسيد. هيچ يك از كارگردانان تئاتر تن به چالش هاي اجرايي اين متن نسپرده اند و اجراي اخيرا (به كارگرداني مسعود دلخواه ) يك نمونه بي رقيب و قابل تامل از اين متن است. اساسا دشواري متون اكسپرسيونيستي مورد تاييد همگان است به طوري كه حتي در زادگاه اصلي اش ( آلمان) نيز پس از پيدايش انقلابي اش طي سالهاي 1910 تا 1925 به سرعت به فراموشي سپرده مي شود .هر چند تاثيرات آن بر آثار آيندگان ادامه مي يابد. در ايران نيز كارگردانان تئاتر كمتر به اجراي صحنه هاي اين نوع متن ها علاقه داشته اند به طوري كه در سالهاي اخير غير از اجراي قطب الدين صادقي از نماينشامه قابيل ( نوشته خود وي ) و اكنون اجراي ويتسك ( باترجمه و بازنويسي مسعود دلخواه ) صحنه هاي ما به ندرت اجراهايي با ويژگيهاي اكسپرسيونيستي را شاهد بوده اند. اين گونه آثار به خصوص به دليل دشواري فنون اجرايي شان كمتر وسوسه انگيز جلوه كرده اند . آثاراكسيرسيونيستي اساسا به نوعي خاصي از عينيت بخشي هنري گرايش دارند كه به " نماگرايي" در تقابل با " بازنمايي " مشهود است. اين مكتب تئاتري به دليل رويكردش به موضوعات ذهني و احساسي و شيوه هاي ويژه عيني سازي هيجانات دروني و تجربه هاي ذهني از قواعد اجرايي و ساختاري ويژه اي پيروي مي كنند كه ميان گروتسك ، بورلسك و فرم گرايي افراطي در نوسان است و به همين دليل نيز حساسيت برانگيزند، هنرمند اكسپرسيونيست تلفيقي ازدو جهان ملموس و غير ملموس يعني جهان مادي و جهان دروني - ذهني را يك جا گرد ميآورد تا واقعيت تازه اي خلق كند كه ديگر شباهتي به واقعيت بيرون ندارد؛ واقعيتي كژتاب و بيمارگون كه حاصل نوعي تلخ انديش فلسفي است در اجراي صحنه اي اين آثار همه امكانات صحنه اي و اجرايي تعريف و كاركرد تازه اي مي يابند. نور ، رنگ ، لحن ، آوا، موسيقي ، حركت، فرم ، رتيم و ضرب آهنگ همه در خدمت بيان چيزي قرار دارند كه كاملا دروني ، ذهني و غير مادي است ؛ نوعي بيگانه سازي شاعرانه كه به صحنه ،كيفي غير متعارف مي بخشد؛ به همين دليل نيز در اجراي صحنه اي مسعود دلخواه از ويتسك كه با توجه و تاكيد بر وجه اكسيرسونيستي متن صورت گرفته است، نور ، موسيقي ، حركت ، فرم و آوا نقش كليدي بسيار كار سازي يافته است " دلخواه " در اجراي ويتسك از بازنويسي و اعمال برخي تغييرات و افزوده ها بر متن آغازمي كند تا ترسها، رنج ها، اضطراب ها و خلجانات روحي ويتسك را به كمك آنها جنبه عيني ومادي قابل لمس تري ببخشد به گونه اي كه تماشاگر همه آن عواطف را در عمل و از طريق مجموعه فضا سازيهاي و تصاوير و نه صرفا از طريق كلمات تجربه كند.
صحنه هاي كوتاه كولاژهاي پس زمينه اي ، هم خواني هاي غمبار ، منتاژهاي جادوي صحنه هاي موازي ، استفاده از فيگورهاي انساني در طراحي صحنه هاي چمنزار و جنگل استفاده از ميزانسن هاي حركتي ، آوايي وكلايي سيال ، گسترش عمل ، در تمامي قسمت هاي صحنه با بازيهاي اغراق شده و تداخل هم زمان صحنه هاي واقعي و ذهني، كه موجب شكستن مرز ميان واقعيت و توهم و هويت زدايي از مكان هاي گوناگون مي شود و ... ابزارها و امكانات هنرمندانه اي هستند كه مسعود دلخواه كارگردان نمايش ويتسك به كارگرفته تا بر جنبه هاي فرا واقعي و ذهني متن بيافزايد. در اجرا دلخواه از نمايش ويتسك ، نور ، رنگ ، موسيقي ، آوا و ظرفيت هاي عاطفي ، هيجاني و جسمي بازيگران و ... همگي در خدمت تعيين بخشي به رنجي قرار گرفته اند كه ويتسك در درون خود احساس مي كند و يا درهمه وجوه زندگي خود با آن دست به گريبان است.
صحنه اول نمايش كه در آن به شيوه اي تصويري و شاعرانه ، خودگويي دروني ويتسك پس از قتل ماري ( همسرش )و وحشت مرگ زاي او به تصوير كشيده شده نقطه شروع زيبا و تاثيرگذاري است كه به انتظارات تماشاگر در مورد فضاي و هم آلود نمايش شكل مي بخشد. بازيهاي زيبا و درك شده ريحانه سلامت ( در نقش ماري ) و ايمان افشاريان ( در نقش ويتسك) در كنار صداي گرم و قدرت آوازي چشم گير ريحانه سلامت در اجرا و بازي اغراق شده و بورلسك محسن حسيني ( در نقش دكتر) و بازيهاي پذيرفتني ايمان عنايتي ( در نقش سروان و كشيش ) حميد رضا هدايتي ( در نقش رييس طبال ها) و نيز هماهنگي بازيگران در بازيهاي گروهي و همخواني ها تلخ ( كه اغلب اشعار آنها توسط " مسعود دلخوا"به متن افزوده شده اند . از جنبه هاي مثبت و به ياد ماندگي اجراي ويتسك است كه نقش مهمي در انتقال مفاهيم نمايش و شكل دهي به فضاي اكسپرسيونيستي آن دارند . صحنه هاي درخت زار ( جنگل ) كه در آن بازيگران در هئيت درخت ( در انتهاي صحنه و پشت به مخاطب ) كه تمثيل طبيعت از دست رفته است، ظاهر مي شوند و واكنش هاي آن ها در قبال گفتگوي دروني پراكنده و وهم آلود ويتسك ، و حضور فرا واقعي كشيش و سرود خواني هاي روحاني او كه تمثيل ترس ها و نگراني هاي اسكيزوفرنيك ويتسك و گفتگوي دروني او درباره مفاهيم گناه و معصوميت است از چشم گير ترين وتاثير گذارترين صحنه هاي نمايش هستند.
گناه و معصوميت دو درون مايه اصلي نمايش اند كه به زعم بوخنر نتيجه محتوم انفكاك از طبيعت و فقدان معنويت در مناسبات انساني است اين درون مايه با ميزانسن هاي افزوده " دلخواه" براي كشيش و تصوير زيباي پايان نمايش كه در آن دست ماري ، پس از مرگ در كنار كتاب مقدس بي حركت باقي مي ماند و نيز صحنه قتل ماري كه طي آن ويتسك پس از هر ضربه چاقو معصومانه و در تضاد آشكار با عمل جنايت ، نگران حال ماري است ، بيان تصويري و تعيين اكسيرسيونيستيك مي يابند. اين صحنه ها در كنار سير محتوم وقايع بر نقش تقدير و ناتواني انسان در نجات يابي و رهايي از شرايط تاكيد مي گذارد.
" درخت زار " تمثيل طبيعت است همان طبيعت معصومي كه ديگران ويتسك را بخاطر آن مورد طعنه قرار مي دهند و ويتسك در حسرت و رنج فقدان آن معصومانه به جنون كشيده مي شود.
ويتسك نمونه اي از اعتراض و نقد پيشگويانه جامعه صنعتي - بورژوايي بانگاهي هستي شناختي به مفهوم رنج بشري است ؛ نقد و اعتراضي كه بعدها در قالب ابزورديسم در جهان تئاتر تجديد حيات مي يابد.
تقدير شومي كه بر سر تا سر نمايش سنگيني مي كند در فضاي وهم آلودي كه مسعود دلخواه به كمك نور ، رنگ موسيقي و ميزانس هاي وهم آلود و سيال پديد آورده است از اجراي ويتسك اثري معاصر فراهم كرده است .
مسعود دلخواه با اجراي زيبا ويتسك نشان داده است كه با ظرايف و قواعد كار خود كاملا آشناست و مايل است جايگاه مناسبي را در جامعه تئاتري ما براي خود فراهم كند. اين خواست و اراده نيرومند را به آساني مي توان در انتخاب هاي درست و حساب شده او از ميان آهنگسازان ، طراحان و بازيگران نمايش ويتسك نيز رديابي كرد.
مسعود دلخواه بدون شك از نقش موسيقي خلاقه آنكيدودارش ( كه جا دارد نقدي بر آن نگاشته شود) توانمندي هاي هنري ريحان سلامت ، محسن حسيني ، شكر خداگودرزي ، ايمان افشاريان و .... در موفقيت اجراي وتيسك آگاه است و سهم ايشان را دراين حضور موفقيت آميز انكار نخواهد كرد.
صمد چيني فروشان
مدرس و عضو كانون ملي منتقدان تئاتر
پانوشت:
1 - بالاد: ترانه هاي اين جهاني (غيرمذهبي و مربوط به مسايل انساني)
نظر شما