به گزارش خبرنگار فرهنگ و ادب مهر ، اين شاعر و ترانه سرا دربيست و سوم شهريور ماه 1377 كوچيد در سيلمان داراب رشت ، در جوار ميرزا كوچك خان جنگلي به خاك سپرده شد.
از آثار منتشر شده شيون مي توان به پيش پاي برگ ( شعر)، يك آسمان پرواز(شعر)، از تو براي تو( شعر)، رودخانه در بهار( شعر)، شروه هاي شيرين( شعر)، در هواي يوش( شعر)، كودك خيالي ( مجموعه شعر هاي كودكانه)، كودك لجباز ( قصه منظوم كودكانه)، با اهل طرب( ترانه)، دره ي پروانه ( دفتر قصه ) اشاره كرد .
شيون ، تحصيلات ابتدايي خودرا درشهر رشت سپري كرد و پس از آن به شهر كرمانشاه رفت وديپلم را در همان شهر گرفت . در سال 1346وارد سپاه دانش زنجان شد و يك سال بعد به استخدام اداره آموزش و پرورش استان مازندران در آمد و سالها در مناطق مختلف شمال ايران به تدريس پرداخت.
زندگي درطبيعت زيباي شمال و درياي بيكران خزر تاثيري قابل توجهي بر او گذاشت و چندي نگذشت كه او احساسات خود را در قالب شعر به تصوير كشيد . توجه به فرهنگ و مردم سرزمين خويش از خصوصيات بارز شعرهاي شيون به شمار ميرفتكه او را در جمله شاعران مورد علاقه مردم شمال قرار مي داد.طبيعت سبز شمال ايران ، زندگي و آداب و رسوم مردم از الهامات شعر شيون بود كه آنها دركلامي آهنگين وموزون به تصوير كشيد.
شيون علاوه بر سرودن شعر در قالب هاي كلاسيك(رباعي، غزل،مثنوي، دوبيتي)، در قالب نيمايي نيز شعرسروده است ، كه از زيبايي خاص خود بر خوردار هستند.زبان شعري شيون ساده و صميمي است كه گاه رگه هايي از زبان مردم گيلان را مي توان در آن مشاهده كرد.
او علاوه بر فعاليت در عرصه ادبيات بزرگسال در زمينه ادبيات كودك و ترانه نيز فعاليت داشت.
شعري از مجموعه شعر" از تو براي تو " سروده زنده ياد فومني را مي خوانيد :
دو آبدانه ، همين!
وزيد صاعقه - از من چه مانـد! - خاكستر
وكنده اي كه همه چشم سوز واشك آور
خــزان ، كشيــد نخ بخيـه كتابـم را
ورق ورق همـه برگم به باد رفت دگر
گرفت شعله در آغوش قهر خويش مرا
پرندهها همه بـا من شـدنـد خاكستر
پرندههاي من آري ، پرنده هاي جوان
پـر از غـرور پـريدن پر از سرور سفر
هنوز لانه شان بوي دور دستان داشت
وآفتـاب زمستـان كه مـيـزد آنجـا پـر
چـه بودم آه درختي به كـوه لم داده
براي صبـر زمستانيام شكــوفه ظفـر
شكست پشت و ندانستم از كجا خوردم
مـرا كه بـود هـزاران هـزار سيـنه سپر
دريـغ و درد چه آسان به دست باد افتاد
نشـان عاشـقي ما- دو قلب و يك خنجر
تو در وجود من آوخ ! چه گريه ميكردي
اميــد زندگيات بـود تــا دم آخــر
ولي مـن، آه بهـارم گذشتـه بود دگر
يكي دو هفتــه بيايــم مگر به كار تبر
درخت من! چه خليلانه خرقه بر تن كرد
خوشا شگفتـي شولاي تار و پود شـرر
دو آبـدانه ، هميـن - بر مـزار من باريد
نداشـت آمــدن پيــك نو بهار ، ثمر ...
نظر شما