بي شك آن روز كه آماده رفتن شده بود
باغ پرواز ، پر از لاله و سوسن شده بود
فصل گلچيني دستان دعا يادم هست
مثل يك روح، رها از قفس تن شده بود
بارها رفت و صدا كرد خدا را در خويش
بارها چشمش ازاين حادثه روشن شده بود
گفته بودند كه عاشق شده هر كس برود
او اگر رفت ازاين پنجره ، حتماً شده بود ...
جمكران ، ندبه ، كميل ... آه فقط مي دانم
جمعهها پيش كسي دست به دامن شده بود
عاقبت رفت به آنجا كه دلش خواست رسيد
در همان روز كه در « عشق » معين شده بود
نظر شما