تاجبخش فنائيان را بعد از اجراي " ريچارد دوم " دردانشگاه تهران ملاقات كردم و با او درباره آسيب شناسي تئاتر امروز به بحث نشستم . درابتدا اين موضوع مطرح شد كه چرا نگاه مسئولين هر از گاهي نسبت به تئاتر تغيير مي كند و سبب تزلزل و ناپايداري در برنامه هاي بلند مدت تئاتر مي شود ؟ و اين نگاه سليقه اي از كجا ناشي مي شود ؟ چرا كه در گذشته شاهد بوديم عبور از خط قرمز براي بعضي از تئاترها گران تمام شد هر چند با استقبال تماشاگران روبرو بود - و اين مسير ناهموار تا كجا ادامه خواهد داشت - نتيجه اين بحث جالب توجه بود .با يك سوال بسيار ساده شروع كرديم.
مشكل كجاست ؟
مشكل اصلي در بي بند باري است كه در برنامه ريزي ، توليد ، قضاوت و ... است. محدوديت خاصي ازسوي مسئولين نداريم . چرا كه بارها ديده شده ازتئاتري كه موضوع جدي وحاد سياسي - اجتماعي را مطرح مي كند ، حمايت مي شود . ولي درجايي هم ديده شده ازتئاتري كه مشكل مميزي نداشته، ممانعت به عمل آمده و اين قضيه تا آنجا پيش مي رود كه تئاتري را با 27 اجرا متوقف مي كنند و به 3 اجراي باقيمانده مجوز نمي دهند ! واين درحالي است كه همه آنهايي كه بايد نمايش را مي ديدند، ديده بودند. مي توان با يك حساب سرانگشتي به نتيجه اي كه گفتم رسيد . اين چيزي نيست جز بي بند وباري وازهم گسيختگي درتوليد واجراي نمايش ها . متاسفانه مسئولان ما يك هدف وشناخت مشترك نسبت به تئاتر ندارند . هنوزتئاتربراي آنها تعرف نشده . ما حتي دربرنامه ريزي هاي آموزشي هم اين مشكل را داريم . اين قضيه آنقدرپيش رفته وحاد شده كه ديگركسي نمي تواند تصميم درستي را نسبت به جريان تئاتربگيرد .لذا تصميم گيريها موقتي هستند وجنبه ماندگاري ندارند . چون هركس براساس سليقه خودش آن تصميم رامي گيرد ودراجراي آن با مخالفت هاي زيادي روبرو مي شود.
فكرمي كنيد اين امرتا كجا ادامه پيدا كند؟ چون ناپايداري هميشه باقي نمي ماند .
اين موضوع مي تواند تا ابد باقي بماند . چون امرناپايدارقابل تغييراست و اين تغييرسبب ماندگاري اش مي شود . البته منظورم تغييري نيست كه در فلسفه مدرنيسم تعريف شده، بلكه منظورم همان ناشناختگي وبي بند باري برنامه ريزي است . راه درست اين است كه ما به نظريه پردازانمان بها بدهيم و بگذاريم تا آنها استدلالهايشان را بي هيچ معذوريتي دراختيارما- يعني جماعت تئاتري- بگذارند و با منطق علمي آن را به اثبات برسانند . منتهي اين جماعت پس زده شده اند و شرايطي براي احياي آنها نيزفراهم نشده است .
اين راه درست بايد به چه سمتي هدايت شود تا زمينه براي احياي دوباره آن فراهم شود؟
ما بايد شرايط محيطي خودمان را بشناسيم وسلايق فرهنگي آن را بدست بياوريم كارسختي هم نيست . كافيست به خودمان رجوع كنيم . اگر قرار باشد با فرهنگ بيگانه، خود را بسنجيم، راه به جايي نخواهيم برد.
تئاتر نبايد اينقدر خصوصي باشد كه فقط درهرسالن تعدادي و آن هم مخاطب مناسبات اروتيك باشند كه درلفافه هاي گوناگون پيچيده و به همان جماعت خاص تحويل داده شود. اين مسائل بسيارساده وروشن اگرمورد توجه قراربگيرد كه البته بارها هم گفته شده ، راه درست هويدا مي شود .
من نمي دانم ازاين آب گل آلود چه ماهي اي گرفته مي شود. وآن اشخاص كه مسئول هستند حاضربه شفاف شدن اين آب نيستند . يا بلد نيستند و يا اينكه ناشيانه ونا آگاهانه اين آب را گل آلود مي كنند.
شما چه تعريفي از تئاتر سياسي داريد ؟
نفس تئاتر، فرهنگي وهنري است وهيچ عيبي ندارد به اقتضاي زمانه به عنوان ابزار هم ازآن استفاده شود، ولي همواره بايد ويژگي هنري آن حفظ بشود.
با وجود اين معمولا با اين قضيه بازي مي شود .يعني يكجورسوء استفاده وهويت غيرفرهنگي به آن دادن وترويج آن . اين اتفاق غالبا درجوامعي كه بي بندوباري مديريتي در آن حاكم باشد وجود دارد . وقتي معلوم نباشد چه چيزي سياسي است و چه چيزي غيرسياسي، اينجور معضلات هم بوجود مي آيد .
درچنين شرايطي ازدست كسي هم كاري برنمي آيد وكساني كه نگران فضاي فرهنگي ودغدغه كشورشان هستند دلشان مي سوزد كه چطوريكسري ازاين آب گل آلود ماهي مي گيرند و به آن رحمي نمي كنند. و آن عده نوعي " شارلاتانيسم " را درجامعه ترويج مي كنند .
به نظرم نفس تئاترهمه مسائل مرتبط با حقيقت را در برمي گيرد به محض اينكه حقيقت عيان شود ودروغ پردازي نباشد مورد قبول عام قرارمي گيرد به نظر من هم نمي رسد كه در ذات جمهوري اسلامي، مخالفت و ممانعتي با اين تئاترباشد . اما وقتي ملغمه اي مي شود ازتناقض ها ونامعلوم ها ، معناي خودش را هم ازدست مي دهد تا آنجا كه مثلا مفاهيم سياسي هم به دروغ انتقال داده مي شود. چيزغريبي است ؟!!
همه هنرمندان تئاتربه نوعي اين " شارلاتانيسم " را مي شناسند وهم سيستمي كه باعث دفع نخبگان و نظريه پردازان مي شود را . همه ما هم خوب مي دانيم كه اين گرايش را نه نظام تاييد مي كند و نه هنرمندان تئاتر. فقط دراين ميانه نوعي دلالي درجريان است كه نه قدرت هنرمندان به آن ها مي چربد و نه ازبالا دست، منكوب مي شوند. ولي اين جريان، آنقدر قدرتمند است كه به راحتي هر مانعي را از پيش روبرو مي دارد و راهش را براي فساد وبي بند باري هموارمي كند.
شما مي توانيد به ما بگوييد اين جريان چيست ؟
من نمي دانم . چون وقتي مساله اي را بدانيم راه حل آن را نيز پيدا مي كنيم، ولي اين جريان كاملا ناشناخته است . آنهايي كه اينگونه عمل مي كنند خوشحال باشند چون شناخته شده نيستند . يا آگاهانه خيلي زرنگ هستند و يا نا آگاهانه خيلي غريب عمل مي كنند . ولي خوشحال هستم كه شما اينگونه صحبت مي كنيد و مطمئنا همه درحال فهميدن اين جريان هستند و آگاهي اولين قدم برداشتن هرمانعي است . اين اولين قدم برداشته شده و توصيه مي كنم حضرات كمي هم واهمه كنند، چون آگاهي حاصل شده است .
اتفاق ديگري كه به بدنه تئاترلطمه وارد مي كند نبودن توازن بين عرضه وتقاضا است . ما سالانه تعداد زيادي فارغ التحصيل رشته تئاترداريم كه سرخورده به راههاي ديگركشيده مي شوند . چه بسا كه دربين آنها افراد مستعد ونخبه نيزوجود دارد ولي بدليل عدم بازخورد ، پس زده مي شوند . اين موضوع تازگي ندارد و بارها گفته شده است، ولي گويي هيچ گوشي بدهكارنيست وهمينطور به تعداد اين جمع كثير افزوده مي شود؟
شايد مهارشدني نيست و يا نبايد اصلا مهارشود. ازطرفي اشتياق جوانان بسيار زياد است و گاهي دربين آنها افراد مستعد نيزوجود دارد .اين شورواشتياق را نمي توان مهاركرد . بايد خروجي متخصصين با ورودي هماهنگ باشد واين ميسرنيست مگراينكه سرنوشت ما تعريف بشود . ممكن است بعضي ها ازاينكه من بگويم چرا تئاترراتعريف نمي كنيد ؟ ولي واقعيت اين است كه تئاترونظريه تئاترهنوزبراي ما تعريف نشده . درست است كه تئاترازنظرمعنا مرزنمي شناسد، ولي ازلحاظ ساختارداراي مرزوحدود است . حتي گاهي ريشه هاي فرهنگي ما معنايي را واجدند كه درفرهنگهاي ديگرموجود نيست .
به نظرشما ما مي توانيم گرايشهاي تئاتري مان را اعم از كمدي، تراژدي ، سياسي ، مذهبي و... تفكيك كنيم ؟
ما وقتي مي توانيم اجزاء را تعريف كنيم كه كل را تعريف كرده باشيم . وقتي بدانيم تئاتر چيست ؟ در آنصورت تئاترسياسي ، عرفاني ، مذهبي و... را هم مي شناسيم . چه عاملي است كه مردم ما با تئاتر ارتباط تنگاتنگ ندارند؟ چطوراست كه دريك مملكت اتفاقهاي تئاتري دريك برهه اززمان و آنهم تصادفي مي افتد؟ درمجموع ما هنوز تعريفي درست از تئاتر، حداقل براي مسئوليني كه در راس شوراي سياستگذاري هستند نداريم!
اين تعريف وحركت بسوي هدفمندي بايد ازسوي چه كسي يا كساني توصيه بشود؟
وزيرارشاد كسي است كه بايد دراين باره انديشه كند. و با هدفمندي وكمك ازمشاوران، هدفمندي را تسري ببخشد . ولي الان برعكس است. يعني ازپايين به بالا مشي وخط داده مي شود درحاليكه اين قضيه بايد ازراس شكل بگيرد وبه پايين بيايد .
خوب اين معضل حل نمي شود مگراينكه هروزيري برنامه هاي بلند مدت وزيرقبلي را ادامه داده يا اعمال كند كه متاسفانه اينگونه نيست و حداقل هرچهارسال، يك بار سياستگذاري ها عوض مي شود.
نظر شما