محسن حسيني نويسنده ، كارگردان و طراح نمايش " شهرزاد و هفت قصه اش " درگفتگو با خبرنگارتئاترخبرگزاري "مهر" گفت : اين نمايش برمي گردد به هفت پروژه كه چهارتاي آن درآلمان وسه پروژه ديگر درايران شكل گرفتند واين تداوم يك سيركاري بود ، شهرزاد وهفت قصه اش بهانه اي بود كه خودم را با داستانهاي هزار ويك شب درگيركنم البته اين نمايش براساس داستانهاي هزارويك شب نيست بلكه ايده هايي ازهزار و يك شب گرفته ام. درشيوه داستانگوي خودم را با شهرزاد برابرقرارداده ودر عين حال در طول نمايش با چند شهرزاد برخورد داريم .
وي درادامه گفت : من تحت تاثير نوع داستانگويي در شرق هستم در اين نوع داستانگويي اغراق اهميت ويژه اي دارد، كاراكتر روايتگر نمايش من تحت تاثير همين ويژگي بوده و كوشيده ام همه اين قصه ها را تبديل به زبان خود وشيوه كاري ام كنم كه درهفت تابلو روايت مي شود .
حسيني درباره هفت داستان اين نمايش گفت: "سوراي زرتشت" ، "گيلگمش" ، "مده آ" ، "اورفه" و"برج خاموشان" و.. نمايشهايي بودند كه درشهرزاد وهفت قصه اش به آنها رجعت داشته ام وسعي كرده ام به گونه اي چيدماني از اينها دركنار هم ارئه كنم و در يك نمايش پرفورمنس به اجرا بگذارم .در اين نمايش هرتصوير داستان خاص خودش را دارد ولي درجاهاي مثل "دوسند بادها"، "گيلگمش ها" شهرزاد وخواهرش " دين زاد " به يك خط سيرداستاني مي رسيم ،زيرا مسئله "دوگانگي" يا "من ونهادم"،مسئله اي است كه دراين اثرروي آن تاكيد كردم وحتي اين را درطراحي صحنه نمايش با قرينه سازي مد نظرقرارداده ام .
وي درباره چگونگي شكل گيري اين نمايش گفت : كارهايم را هميشه ازيك ورك شاپ يك هفته اي آغازمي كنم وبه تشريح موقعيتهاي نمايش مي پردازم ، اعتقادي به اتود وبديهه سازي ندارم وخيلي دكوپاژشده وطراحي شده نمايش را كارگرداني مي كنم دراين پروسه نگارش متن بوجود آمده وملزم مي شوم كه نوع حركات آوا واصوات را بنويسم تا درصحنه تركيب بندي شود وبتوانم امكانات ديگرزماني آنرا كشف كنم .
وي درادامه با اشاره به تئاترمولتي مديا گفت : درحال حاضردردنيا تئاترمولتي مديا يا تئاترچند رسانه اي وچند زبانه اي اوج مي گيرد ولي ما بدليل عدم امكانات تكنيكي نمي توانيم ازآن بهره مند شويم . دراين اثربا نگاه به تئاترمولتي مديا و از اصالتهاي نمايشي سرزمين مان همچون نقالي ، پرده خواني وآئين ها ومناسك كه انبوهي است ازاشكال نمايشي مثل مراسم " گوات " ويا مراسم " زاد " بهره ها گرفته ام زيرا اينها جوهره، اصل واساس تئاترمردم شناسي است .
وي درادامه گفت : متاسفانه به نمايش من اتيكت غربي چسبانده مي شود بخاطراين است كه دقيق نگاه نمي كنند ، ما حركت را غربي تعريف مي كنيم آيا ما درتئاتركشورمان حركت نداريم ، آيا درتمام آئين ها ومناسك ما حركت وجود ندارد؟ با استفاده ازحركت به عنوان يك زبان يك نوع حركت نگاري يا نگارش حركت بوجود آورده ام كه به وسيله آن به يك زبان مشترك مي رسيم .
محسن حسيني درباره اينكه چرا دست به تجربه تئاترمولتي مديا دركنارآئين ها وشيوه هاي نمايشي كشورمان زده است گفت : اين را درنظربگيريم كه بايد دست به تجارب تازه بزنيم و نيز بايد بدانيم كه ممكن است درنوآوري 50درصد تماشاگران را ازدست بدهيم كه اين طبيعي است البته اين تجربه برخلاف رويه هاي معمول جامعه نيست . ما درموسيقي ايران مدتهاست كه به موسيقي تلفيقي رسيده ايم كه توسط نخبگان اين عرصه صورت گرفته است كساني كه موسيقي كلاسيك ايران وغرب را مي شناختند ،دست به اين تجارب زدند .اساسا اين نوع هنرتلفيقي، ضرورت زمان است وچيزي است كه نوستالژي هنرمندان واهل قلم براي رسيدن به جهاني شدن و دست يافتن به زبان جهاني است .
وي درادامه گفت : نمايشهايم حضورذهني قوي از تماشاگر مطالبه مي كند البته نه اينكه بخواهم تماشاگررا آزاردهم ، بلكه براي اينكه تماشاگربتواند درنمايش وطراحي آن دخالت كند وآنرا بنويسد ،من بايد بدانم كه تماشاگرمي تواند تصاويررا با خودش ببرد كما اينكه اكتاويوپاز شاعروفيلسوف مكزيكي مي گويد : "وقتي يك اثرهنري خلق مي شود كه نيمي ازآن توسط هنر مند خلق شده ونيمي ديگرتوسط مخاطب آفريده شود من اين جمله را به عنوان مبناي كارهايم قرارداده ام و خودم را با تخيلات ، روياها ، اوهام وابهامات مخاطب درگيرمي كنم .
داستانهايي كه روايت مي شوند هزارتويي ( اليزابت ) است كه ما با آن درادبيات آشنا هستيم مثل آثاربورخس ، ماركز ودرادبيات ايران آثاردولت آبادي ، اين كنكاش درنمايش حض بصري با خود همراه دارد با وجود اين كمي ديدن نمايش سخت مي شود ، دراين ميان خوشحال مي شوم كه راههاي برقراري ديالوگ ودريچه ارتباط با مخاطب باز شود و معتقدم آنهايي كه نمي خواهند اصلا درمورد نمايش صحبت كنند تماشاگران خوبي نيستند و معمولا با بغض، حسد وكينه به ديدن نمايشها مي آيند .
حسيني درمورد فاصله گذاري وروايت گويي درآثارش گفت : شايد اين بخاطرارادت ويژه ام به برشت باشد البته درپي بيگانه سازي تماشاگربا نمايش نيستم بلكه به نوع ديگري روايت مي كنم دراين نمايش اين نوع روايت وفاصله گذاري را درخط سيرشكل گيري وتاريخچه " شهرزاد وهفت قصه اش " قرارداده ام وفكر مي كنم وقت آن رسيده كه كل شكل كارهايم به اين صورت شود . درنمايش شهرزاد مباحث بيسيك واوليه هنرپرفورمنس مثل يك رويداد اتفاق مي افتد ونمايش كارگرداني شده است ولي دريك نمايش پرفورمنس بايد بتوانيم بايستيم وداستاني را رو در رو با تماشاگردرميان بگذاريم وازاوبخواهيم كه با ما همكاري كند . اسم اين نوع نمايش را " كلچرپرفورمنس "يا "خطابه نمايشي " گذاشته ام . درآلمان تجربه اي دراين زمينه داشته ام وقصد دارم دربهارسال آينده نمايشي به نام " من آنتونن آرتو " را به همين شكل كارگرداني كنم .
وي درادامه گفت : دراين نوع نمايش نه نور وجود دارد ونه ادعاهاي تئاتري . رودرروي تماشاگرمي ايستم ومي گويم مايلم داستاني براي شما روايت كنم وبعد همراه داستان ونمايش خواهيم رفت . بطورمثال در " شهرزاد وهفت قصه اش " عروسكي وجود نداشت اما با رسيدن به روايت قوم " ياجوج وماجوج " ضرورت وجود عروسك جاي خودش را درنمايش بازكرد .
محسن حسيني درادامه درباره به كارگيري زبان حركت به جاي ديالوگ گفت : اين را قبول ندارم كه به ديالوگ كمتراهميت مي دهم ولي عقيده دارم كه زبان حركت درتئاترما گم وكم شده ونابلدي درآن موج مي زند. كلام بايد توسط بدن القا شود وبه نوعي بايد زبان به فيزيك تبديل شود به همين منظورازواژه رقص يا حركات موزون استفاده نمي كنم ، حركت امروزه يك نوع زبان است و بدن تبديل به يك ابزاربياني مي شود بطورمثال درصحنه اول كلام را اكسان گذاري مي كنم وموسيقي دراين نوع كلام نقشي نداشته ودرلايه هاي زيرين قرارمي گيرد ولي درصحنه دوم حركت اين نقش را بر عهده مي گيرد واينها زبانهايي است كه درپي كشف آن هستم .
وي درادامه گفت : زباني كه خيلي به آن تاكيد دارم به شكلي است كه ميكس مديا شود وتبديل به تئاترمولتي مديا گردد كه با امكانات ووسايل موجود خيلي سخت مي شود به آن دست يافت.
وي درمورد موسيقي اين نمايش نيزگفت: هيچ گاه موسيقي را به خاطرزيبايي آن برروي صحنه نمي آورم ، موسيقي بايد جاي خودش را درنمايش پيدا كند ، صحنه ، نور، موسيقي ، متن وحركت بايد دريك تركيب بندي خاص قراربگيرد براي اين نمايش ازيك موسيقي استفاده شده كه بتواند به همين شكل عمل كند . متاسفانه بعضي ها توقع داشتند وقتي به سراغ شهرزاد مي رويم با يك موسيقي سنتي وآلات موسيقي سنتي ظاهر شويم.
محسن حسيني دررابطه با طراحي صحنه نمايش " شهرزاد وهفت قصه اش " گفت : طراحي ساده وكاربردي بكارگرفتم ونورنقش مهمي دراين طراحي ايفا مي كند ، درصحنه زرتشت نورهاي محرابي كه از: مساجد ومعماري ايراني وام گرفتيم خيلي برجسته است . البته قراربود كه لت هايي كه درنمايش استفاده مي شود متحرك باشد تا بتوانيم فضاهاي خاص را با آنها بسازيم ولي بخاطرتكنيك محدودي كه داريم اين اجازه به ما داده نشد و بايد اين را بگويم اگردرايران 100درصد ايده داشته باشيد بايد 50درصد آنرا رويا پروري وفراموش كنيد بطورمثال اين تركيب بندي ساده درانتهاي صحنه قراربود كه مانيتورباشد ولي به شكل ابتدايي با چسب بصورت قرن نوزدهمي عمل كرديم وبا لوازم مستحلك كه داريم نتوانستيم به درستي بعضي ازصحنه ها را نشان دهيم ، با يك طراحي ساده واستفاده ازخود مكان سالن چهارسو مثل بالكن وراهروي آن براي ايجاد صداي اكستيك واكو به اين طراحي رسيده ايم .
وي درادامه با اشاره به خطوط طراحي شده دركف صحنه نمايش گفت :اين خطوط براي حركت وجهت يابي همسرايان طراحي شده وتلاقي اين خطوط درهرتصويربراي آدمهاي مختلف واكسيونهاي مختلف بكارگرفته مي شود وتوقع داشتم اين نوع لحظات را تماشاگركشف كند وآنها را با فانتزي وتخيل اش دريابد.
محسن حسيني درپايان با اشاره به كمبودهاي تئاتري كشورگفت: اميدوارهستم با تغييروتحولات صورت گرفته دربدنه دولت شاهد سرمايه گذاري درحوزه تئاترباشيم . متاسفانه بايد گفت كه تئاترما يك دستگاه وسيستم نيست ، يك مركزكوچك با يك بودجه محدود است كه هيچ كس آنرا جدي نمي گيرد . بايد يك نشست كلي درسطح كلان برگزارگردد تا بتوانيم مشكلات را ريشه يابي كنيم درچند ماه اخيربحث ها ونقطه نظرات زيادي مطرح شده وخيلي ها درمورد هنرصحبت كرده اند ولي همه آنها به سينما مربوط مي شد وحتي كلامي درمورد تئاترگفته نشده است هنرتئاترهنرحاشيه اي شده وما فقط به فكرتوليد درآن هستيم وسراب علم تئاتررا با دانشگاه ودانشجويان به رخ مي كشيم .
نظر شما