به گزارش خبرنگار مهر، با توجه به حساسیت تفکر تکفیری که امروزه یکی از مسائل اساسی جهان و به ویژه جهان اسلام شده است به گفتگو با حجت الاسلام والمسلمین محمدباقر پورامینی عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی پرداخته ایم که متن آن در ذیل می آید.
*امروزه سلفیان افراطی بر بنی امیه تأکید دارند و تلاش می کنند خود را دنبال رو ایشان نشان دهند، اصولا نسبت اسلام حقیقی و محمدی با اسلامی که بنی امیه مروج آن بودند چیست؟
اسلام بنی امیه از بنیاد با اسلام نبوی در تضاد بود و جریان اموی که از دیرباز کینه ای سر پوشیده علیه اسلام و مسلمین داشت، در دوران حاکمیت خود در نقطه مقابل اسلام نبوی قرار گرفت و بدین سان جامعه اسلامی در پرتگاه های هولناکی قرار گرفت. در چنین جامعه ای ضمن جهل عمد نسبت به خاندان عترت، تنها پذیرش حاکمیت اموی فرهنگ پذیرفته شده تلقی می گشت. به فرموده علامه امینی در الغدیر، در جعل فضیلت بر اصلی تأکید شده است که فضيلتى براى شخص مورد نظر ساخته شود که از آن دور و بيگانه است تا به اين ترتيب نقطه ضعف و مايه ننگ و فرومايگيش را بپوشانند و مستمسك حمله و انتقاد را از ديگران سلب نمايند. این اصل درباره حاکمان اموی به خصوص معاویه اجرا شده است.
*نقش ابن تیمیه به عنوان محوری ترین فرد در در بسط تفکر سلفی ، در ترویج اسلام اموی چگونه است؟
تقی الدین احمد بن عبدالحلیم معروف به ابن تيميه (660 – 728ق) چهره محوری سلفیان است که به تحکیم و بسط تفکر اموی پرداخت. او که نسبت به مقامات پيامبر اسلام(ص) و فضائل امام علی(ع) و اهل بیت(ع) در ستیز بود و آنرا انکار می کرد، برای تمجید از امویان، آنان را مصداق حدیث «الائمه اثنا عشر» قرار داد و در کتاب «منهاج السنه» تلاش کرد تصویری شکوهمند و با عزت از دولت آنان ارائه دهد. او معاویه را «صحابی جلیل» و «خلیفه صالح» و «پیشوای عالم، مجاهد و عادل...» وصف میکرد و بر «تواتر ایمان معاویه و یزید...» تصریح داشت! ابن تیمیه چشم خود را بر قتلها، غارتها، چپاول، مؤمن کشی ها، دریدگی ها ، درندگی های و بدعتهای بنی امیه در روزگار حاکمیت می بندد.
در نگاه ابن تیمیه «بنی امیه حاکم علی الاطلاق بودند و بر آنان جز، بدگویی از علی(ع) و تأخیر نماز از وقت آن، خرده گرفته نشده است…». او تمام نکبتها، زشتیها و پلشتیهای بنی امیه را تنها در همان دو مورد خلاصه می کند و «شجره ملعونه» ای که به بنی امیه و معاویه تفسیر شده است را نادیده می انگارد، به اذعان مفسران اهل سنت همچون قرطبی و ابن کثیر، پیامبر(ص) در خواب دید که بنی امیه بر منبر هستند و سپس آیه 60 سوره اسراء که در مورد شجره ملعونه است بر او نازل شد.
همچنین برخی از سران سلفی با وقاحت تمام به تمجید یزید پرداخته اند؛ ابن اثیر از عالم حنبلی بنام عبدالغيث بن زهير (متوفی 583) یاد می کند كه كتابى در فضائل يزيد بن معاويه نوشت و در آن مطالب شگفت آورى را بيان كرد. اين اقدام ابن زهير از سوى برخى از علماى حنبلى سرزنش شد. از جمله ابوالفرج بن جوزى از مطالب آن كتاب انتقاد كرد.
*آیا ابن تیمیه از یزید و ظلمهای بسیار او هم دفاع می کرد؟
ابن تیمیه از مدافعان یزید بن معاویه بود او با دفاع از یزید، تلاش می کند قبح حمایت از او را بشکند. او از سویی کشتن امام حسین(ع) از سوی یزید را انکار می کند و از طرفی در توجیه این جنایت فجیع معتقد است که «گناه یزید بزرگتر از گناه بنی اسرائیل نبود، بنی اسرائیل انبیاء را می کشتند و کشتن حسین بزرگتر از قتل انبیاء نیست». ابن تیمیه همچنین ضمن انکار بردن سر مبارک حسین(ع) به شام، به چوب زدن سر مبارک امام را توسط یزید دروغ می داند، حادثه تاریخی ای که غالب مورخان اهل سنت بدان اذعان کرده اند و حتی ابن کثیر سلفی نیز در تاریخ خود بدان تصریح دارد. ابن تیمیه با انکار گزارشهای تاریخی، مدعی است که هرگز در جریان کربلا کسی از بنی هاشم اسیر نگردید زیرا بنی هاشم به قدری احترام داشتند که حتی حجاج بن یوسف نیز احدی از بنی هاشم را نکشت.
ابن تیمیه در دفاع از یزید، هجوم او به مدینه منوره در واقعه حره و کشتار سبعانه وی را نیز بدین گونه توجیه می کند که «یزید همه بزرگان مدینه را نکشت. شمار کشتگان به ده هزار نرسید و خون کشته شدگان هم نه به قبر پیامبر(ص) رسید و نه به ضریح آن حضرت و کشتار نیز در مسجد واقع نگردید». او حمله یزید به مکه و تخریب کعبه را نیز موجه جلوه می کند آن گونه که «منجنیق را هم به ابن زبیر زدند نه کعبه» و این ادعا که «یزید قصد ویران کردن و آتش زدن کعبه را نداشت؛ نه خودش و نه نماینده اش»[1].
آ*یا تمجید و توجیه برخی از سلفیان از جمله ابن تیمیه از یزید، با دیدگاه پیشوای حنابله هم خوان است؟
نظر ابن تیمیه با سخن احمد بن حنبل درباره یزید در تضاد است، ابن حنبل به عنوان پیشوای فکری اهل حدیث و حنابله، می گوید: «چگونه من لعنت نکنم آن کسی را که خداوند او را در قرآن لعنت کرده است»؟ به گفته ابن جوزی در کتاب الرد علی متعصب عنید، از احمد بن حنبل پرسیدند: در کجای قرآن خدا یزید را لعنت کرده است؟ احمد این آیه را خواند:فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِن تَوَلَّيْتُمْ أَن تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَکُمْ أُوْلَئِکَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَى أَبْصَارَهُمْ، ( محمد، آیه 22و23.) اگر ( از این دستورات) روی گردانید، انتظار غیر از این نمی رود که در زمین فساد و قطع پیوند خویشاوندی کنید؟ آنها کسانی هستند که خداوند لعنتشان کرده و گوشهایشان را کر و چشمهایشان را کور ساخته است. سپس گفت: «آیا فسادی بزرگتر از قتل می شود».
*آبشخور فکری و فرقه ای سلفیان چیست اگر بخواهیم ریشه عقاید سلفیان وهابی را واکاوی کنیم، از چه فرقه ای باید یاد کنیم؟
سلفیگری جریانی متحجر است که به صورت مشخص، به پیروی از احمد بن حنبل و اصحاب حدیث مشهورند، البته ابن تیمیه (متوفی 728ق) نقطه عطفی در تاریخ اهل حدیث و حنابله بود و شکل گیری اصول سلفی گری مرهون اوست.
در یک تقسیم بندی، حشویه و نابته از اهل حدیث بشمار می آیند، هر چند که در برخی از متون «نابته الحشویه» یک جا به کار رفته است. نابته از پیروان احمد حنبل به شمار می آیند و جاحظ آنان را همان سفیانیه می داند که به نوعی عثمانی های افراطی هستند که در نگاه شیعه به ناصبی بودن معروف هستند. به واقع اگر بخواهیم از آبشخور فکری سلفیان یاد کنیم حشویه ریشه آنان تلقی می شود.
*طبیعی است که باید همانندی میان اهل حدیث و حشویه باید وجود داشته باشد؟
حشويه در اسلام لقب تحقيرآميزى است كه بعضى از علماى كلام اسلام مانند «معتزله» به «اصحاب حديث» دادند، زيرا اصحاب حديث غالبا قائل به «تجسم» و «تشبيه» خداوند بودند و از این رو با جهمیه که قائل به روايات تشبيه نيستند و در اثبات تنزيه مىكوشند، مخالفت می کردند. شیخ مفید در کتاب الافصاح ، حشویه را دقیقاً همان اصحاب حدیث می داند.
گویا جاحظ ارباب حدیث را حشویه می دانست، به گفته احمد بن سلامة ، هرگاه ابن أبى داوود نزد جاحظ می رفت و استيذان بر او می نمود، جاحظ سر از دريچه بر می آورد و می گفت كه تو كيستى؟ ابن أبى داوود در پاسخ می گفت که مردى از اصحاب حديث، جاحظ در جواب ابن أبى داوود می گفت كه آيا ندانستى به درستى كه من قائل نيستم به حشويه؟ این ماجرا را میرحامد حسین در عبقات الأنوار از ذهبی روایت می کند.
در نگاه غالب عالمان، حشویه همان اهل حدیث یا گروهى از آنان، با عقاید خاص،افراطی و غیر رایجی بودند که به مرور زمان و در طول تاریخ، محور تفکر سلفی گردیدند. حشویه همچون مشبه به ابن حنبل منتسب هستند. ابن تیمیه نیز به این انتساب اذعان دارد هرچند که تلاش می کند پیشوای حنابله را از آنان مبرا سازد، لیکن منهج و اسلوب یکسان حشویه و ابن حنبل، این انتساب را تقویت می کند.
حشویه گرچه فرقه مستقل و جداگانهاى نیست، اما به دلیل مشخصه و روش خاص آنان در مواجهه با ظاهر الفاظ قرآنى و حدیثى، دوری از عقل و نفى تأویل، همسو با اهل حدیث به شمار خواهد آمد، از این رو و به جهت اشتراکات فراوان «اهل حدیث» ارتباط بسیار نزدیكى با حشویه دارد، حتی گاهى موجب شده است که این دو اصطلاح به جاى هم بهكار روند و گاهى، خواه با حرف عطف یا بدون آن، اهل حدیث و حشویه در كنار هم بیایند و هر یك بیانى براى دیگرى دانسته شود.
ابن تیمیه كه باید او را شیخالاسلام حشویه و سلفیه دانست بیش از دیگران در آثارش به تبیین معنا و كاربرد اصطلاح حشویه توجه كرده است. او در بیان دیدگاه خود که آمیخته با تعصب و تشویش و در برخى موارد متعارض با یكدیگر است، گاهى به انكار اصالت این واژه و تقبیح وضعكنندگان آن پرداخته و گاهى نیز اشاره كرده كه معتزلیان از واژه حشویه براى اشاره به اهلسنّت و جماعت استفاده كردند، اما همو با این ادعا که سلف به صفات خبریه اعتقاد دارند، به نوعی از حشویه خواندن خویش ابایی ندارد.
*ویژگی های حشویه چیست و سلفیان چه شباهت های فکری با آنان دارند؟
محوریترین اعتقاد حشویه، سلب حجیت از عقل در فهم دین است به گونه ای که آراى دیگرشان هریك به نوعى نتیجه آن به شمار میآید، تکیه بر ظاهر آیات و روایات و همچنین نفی تاویل سبب شد که حشویه در مواجهه با آیات و روایاتِ راجع به صفات خدا قائل به تشبیه و تجسیم شوند. كتاب «التوحید و اثبات صفات الرب عزوجل» نوشته ابوبكر محمد بن اسحاق، مشهور به ابنخُزَیمه (متوفى 311)، مشهورترین كتاب براى شناخت عقاید تشبیهى حشویه، است. ابنخزیمه در این كتاب ابواب متعددى را به اثبات وجود دست و پا و انگشتان و نظایر اینها براى خدا، با استناد به آیات و روایات، اختصاص داده است. حشویه این كتاب را براى ترویج عقایدشان به دفعات نشر دادند، در حالی كه فخررازى ذیل آیه 11 سوره شورى، به سبب محتوای کتاب التوحید را «كتابالشرك» خوانده است.
از جمله دیدگاههاى حشویه، بر خلاف اجماع عالمان مسلمان، التزام به تقلید در اصول دین و عقاید است. آنان تنها گروهى هستند كه اجتهاد و تحقیق را بهطور كلى در اصول و فروع ممنوع شمرده اند .حشویه، برخلاف سایر فرق اسلامی، معتقدند که پیامبران در ارتكاب گناه كبیره جایزند. در اعتقاد گروهى از حشویه، حتى كفر نیز از محدوده گناهان كبیره پیامبران مستثنا نیست، چنانكه به گفته آنان، پیامبر اسلام(ص) پیش از بعثت كافر بوده است!
حشویه، به رغم این دیدگاه درباره عصمت پیامبران، از نقد به صحابه و پرداختن به اختلافات آنان خوددارى كرده و همه آنان را افرادى عادل و به دور از خطا و گناه دانستهاند. آنان احاديث نبوی را بدون تحقيق در اسناد آن در كلام خود وارد كرده اند. حشویه بنى اميه را امام می دانند و براى فرزندان رسول خدا(ص) در هيچ حال و زمانى امامت را قائل نيستند، این ویژگیهای ذکر شده درباب حشویه را شما در آثار عالمان سلفی به عنوان اصول تفکر سلفی می یابید.
* آیا در طول تاریخ تفکر اسلامی، نقدی بر فکرحشویه شده است؟
عالمان فرقههاى مختلف اسلامى از همان سدههاى نخست، آثار متعددى را در نقد و رد حشویه تألیف كردند. فضلبن شاذان نیشابورى (متوفى ح 260)، ابومحمدحسنبن موسى نوبختى (متوفى 310) و احمدبن داودبن سعید فزارى مكّنا به ابویحیى جرجانى (زنده در اواخر قرن سوم) از جمله ردیهنویسان قدیم شیعى به شمار میآیند. از میان آثار عالمان مذاهب دیگر منتقد حشویه می توان به آثاری چون « تنزیه الاله/ الالهیة و كشف فضائح المشبهة الحشویة» اثر متكلم اشعرى، ابوالحسن علیبن قاسم تمیمى قُسَنطینى (متوفى 519) ، « دفع شبه التشبیه بأكفّ التنزیه» اثر عالم حنبلى، ابنجوزى (متوفى 597) ، « دفع الشبه عن الرسول و الرسالة» اثر عالم شافعى، حِصنى دمشقى (متوفى 829) و « الرسائل المرضیة فى نصر مذهب الاشعریة و بیان فساد مذهب الحشویة» اثر حسینبن عبدالرحمان علوى معروف به اَهدل (متوفى 855). اشاره کرد. در دوره معاصر، دقیق ترین نقد از سوی علامه سیدمحمدرضا جلالی حسینی نوشته شده که در مجله عربی علوم الحدیث درج شده است، این متفکر بر همانندی سلفیان با حشویه اصرار دارد.
*نسبت سلفیان تکفیری با اسلام اموی چیست؟
سلفیان وهابی به شدت به آراء ابن تیمیه تکیه دارد و با خشن ترین ابزار در پی احیای اسلام بنی امیه هستند، حوادث و تحولات جاری در سوریه و عراق و پدیده داعش و سفاکی های آنان، به واقع پدیدار شدن اسلام اموی است که در پی تقدیس ، تحکیم و بسط تفکر امویان در جهان اسلام اند و سلوک اموی را در پس پرچم سیاه خود ترویج می کنند، آنان افزون بر نارسایی مفاهیم الهی خود، بر تحمیل عقاید و دیدگاه های مذهبی خویش اصرار دارد و به صورت اجبار و سلب آزادی عقیده و حتی نفی عقاید دیگران، به خشونت و تکفیر همراه با کشتار مسلمانان رو می آورد. سلفیان تکفیری اسلام را دینی خون ریز و بدرفتار معرفی می کنند و برای بقاء و استمرار تکفیر، خشونت را باز تولید می کنند کند. از این رو تلاش آنان برای خارج کردن مفهومی چون جهاد از بافت اصلی خود را در این راستا باید باید تحلیل کرد.
نظر شما